کد درس: 2090201
(ص)هدف کلی: اهل‌بیت
عنوان جزئی: اهل‌بیت؛ اسوه‌های حسنه
مدت‌زمان: 30 دقیقه
ثبت گزارش

وجه بیان:
نحوه زیستن رسول‌الله (ص) و اهل‌بیت (ع) به‌گونه‌ای بوده است که جامعه اسلامی در اعلا درجه ممکن، ایشان را به‌عنوان الگو دوست داشتند و همچنین در واقعیت هم این بزرگواران دوست داشتی بودند. لذا اختصاص یک جلسه با عنوان بیان داستان‌هایی از رأفت و محبت ایشان به مردم ضروری است. شایسته است، قلب فراگیر در پایان این جلسه، با بیان شیوای مربی از محبت اهل‌بیت لبریز گردد.


هدف شناختی:
با استناد به روایات و آیات محبوبیت اهل‌بیت را در عصر خودشان می‌فهمد.


هدف عاطفی:
محبت اهل‌بیت را در وجودش در اعلا درجه احساس می‌کند.


هدف رفتاری:
در انتخاب سبک زندگی از اهل‌بیت الگو می‌گیرد.

جملات کلیدی:
قرآن کریم: «... وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً ...؛ و غذای (خود) را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» می‌دهند!» (انسان -  8)
قرآن کریم: «وَالَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِیمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَۀً مِمَّا أُوتُوا وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ به هم خَصَاصَۀٌ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ و برای کسانی است که در این سرا [= سرزمین مدینه‌] و در سرای ایمان پیش از مهاجران مسکن گزیدند و کسانی را که به سویشان هجرت کنند دوست می‌دارند و در دل خود نیازی به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمی‌کنند و آنها را بر خود مقدّم می‌دارند هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند؛ کسانی که از بخل و حرص نفس خویش باز داشته شده‌اند رستگارانند!» (حشر- 9)
قرآن کریم: «لَقَد جاءَکم رَسولٌ مِن أَنفُسِکم عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکم بِالمُؤمِنینَ رَءوفٌ رَحیم؛ به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج‌های شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!» (توبه، - 128)


کلیدواژه:
محبت به اهل‌بیت ▪ اسوه حسنه


سؤالاتی که ارائه این عنوان به آن‌ها پاسخ می‌دهد:​​​​​​​
​​​​​​​
بر اساس کدام آیات و روایات می‌توان به محبوب بودن اهل‌بیت (ع) در عصر خودشان استناد کرد؟

اهـــداف درس

ورود به بحث:
پرسش درباره سؤالات کلیدی طرح درس
خواندن داستان‌های نصیحت زاهد (21)، بنده است یا آزاد (44)، در میقات (45)، مرد ناشناس (75)، گرانی ارزاق (82) از کتاب داستان راستان


زمان و مکان پیشنهادی:
مربیان عزیز می‌توانند زمان‌ها (اعیاد، وفیات و مناسبت‌های ملی) و مکان‌های خاصی (مانند حرم‌های ائمه و امامزادگان، گلزار شهدا و ...) را با توجه‌ به محتوای درس، غیر از فضای همیشگی جلسه در نظر بگیرند.
ایام ماه ذی‌الحجه

روش های درس

​​منابـع پیشنهادی

توضیحات سودمنـد

آیات و روایاتی در این خصوص
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رسول‌الله أُسْوَۀٌ حَسَنَۀٌ لِمَن کَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْاَّخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً؛ مسلّماً برای شما در زندگی رسول‌خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می‌کنند.» (احزاب - 21)
«قُل ان کنتم تُحبّون اللهَ فاتّبعونی یُحببکمُ‏اللهُ و یغفِر لَکم ذُنوبکم و الله غَفور رَحیم؛ بگو: اگر خدا را دوست می‌دارید، از من پیروی کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است.» (آلعمران - 31)
«وَالَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِیمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَۀً مِمَّا أُوتُوا وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ به هم خَصَاصَۀٌ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ و برای کسانی است که در این سرا [= سرزمین مدینه‌] و در سرای ایمان پیش از مهاجران مسکن گزیدند و کسانی را که به سویشان هجرت کنند دوست می‌دارند و در دل خود نیازی به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمی‌کنند و آنها را بر خود مقدّم می‌دارند هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند؛ کسانی که از بخل و حرص نفس خویش باز داشته شده‌اند رستگارانند!» (حشر - 9)
داستان شأن نزول آیه «و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و أسیرا؛ (و می‌گویند:) ما شما را به خاطر خدا اطعام می‌کنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی‌خواهیم!» (انسان - 9)
«أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ ...؛ آنها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده؛ پس به هدایت آنان اقتدا کن! (و) بگو: در برابر این (رسالت و تبلیغ)، پاداشی از شما نمی‌طلبم! این (رسالت)، چیزی جز یک یادآوری برای جهانیان نیست! (این وظیفه من است)» (انعام - 90)
اکثر مورخان، محدثان و مفسران شیعه و اهل‌سنت معتقدند که تعدادی از آیات سوره انسان از جمله؛ آیه: «وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ ... »، در شأن عترت رسول‌خدا (ص)، یعنی امام علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) نازل شده است و زمان نزول آن در ماه ذی‌حجه پس از ادای نذری بود که امام علی (غ) و حضرت زهرا(ع)  برای شفای حسنین (ع) کرده بودند. ابن عباس دراین‌باره می‌گوید: امام حسن و حسین (ع) به‌شدت مریض شدند، به‌گونه‌ای که همه اصحاب پیامبر از آنان عیادت کردند و در میان آنها ابوبکر و عمر نیز بودند، گفتند: ای ابوالحسن! اگر برای خدا نذر می‏کردی (بهتر بود) علی (ع)گفت: نذر می‌کنم که اگر خداوند دو نوه پیامبرش محمد (ص) را شفا دهد، سه روز روزه بگیرم. فاطمه آن را شنید و گفت: برای خدا در گردن من همان باشد که تو گفتی. حسن و حسین نیز آن را شنیدند و گفتند: ای پدر برای خدا در گردن ما، همان باشد که تو گفتی. خدا آنها را شفا داد و آنان برای ادای نذرشان سه‌ روز، روزه گرفتند. روز اول هنگام افطار، مقدار نانی را که برای افطاری تهیه کرده بودند، به فقیری که در خانه را زد و تقاضای غذا کرد، دادند، روز دوم به یتیم و روز سوم به اسیر و به این ترتیب سه روز را فقط با آب روزه گرفتند که این آیات نازل شد(بحارالانوار، ج 35، ص 237، حدیث 1).
پیامبر (ص)با اصحاب در سفری به سر می‌بردند و به آنان فرمود که: «برای غذا خوردن بزی را بکشند. مردی گفت: کشتن بز با من، یکی گفت: پوست کندنش با من دیگری گفت: پختنش با من پیامبر اسلام (ص)فرمود: هیزم جمع‌کردنش با من یاران گفتند: یا رسول‌الله! شما به خود زحمت ندهید و رنج بر خود روا مدارید ما هیزم را جمع می‌کنیم. حضرت فرمود: می‌دانم که شما در کار کردن کوتاهی نمی‌ورزید، ولی خدای تعالی از اینکه بنده‌اش با جمعی باشد و با آنان در کار و فعالیت همراهی ننماید، کراهت دارد»(شرف النبی: 79).
مرحوم علامه مجلسی به نقل از شیخ الطائفه مرحوم طوسی حکایت می‌کند: «روزی حضرت سجّاد امام زینالعابدین (ع)  به‌عنوان انجام مراسم حجّ خانه خدا، عازم مکه مکرّمه گردیدند. در مسیر راه از شهر مدینه به مکه، به بیابانی رسید که دزدهای بسیاری جهت غارت و چپاول اموال حاجیان و اذیت و آزار ایشان، سر راه ایستاده و کمین کرده بودند. همین‌که امام (ع)نزدیک دزدان رسیدند، یکی از آن دزدها جلو آمد و راه را بر آن حضرت بست و مانع از حرکت آن بزرگوار به‌سوی مکه معظّمه گردید. امام زینالعابدین (ع)  با متانت و خونسردی به آن دزد خطاب نمودند: چه می‌خواهی؟ و به دنبال چه چیزی هستی؟ دزد پاسخ داد: می‌خواهم تو را به قتل رسانده و آنگاه وسایل و اموال تو را غارت. حضرت فرمودند: من حاضر هستم که با رضایت خود، اموال و آنچه را که همراه دارم، با تو تقسیم کنم و با رضایت خویش، نصف آن‌ها را تحویل تو دهم. دزد راهزن گفت: من نمی‌پذیرم و باید برنامه و تصمیم خود را که گفتم اجرا کنم. حضرت سجّاد(ع) فرمودند: من حاضرم از آنچه به همراه دارم، به مقدار هزینه سفر خویش بردارم و بقیه آن را هر چه باشد در اختیار تو قرار دهم. ولیکن دزد همچنان بر حرف خود اصرار می‌ورزید و با لجاجت پیشنهاد امام زینالعابدین (ع)  را نپذیرفت. پس چون حضرت چنین حالت و برخوردی را از آن دزد مشاهده نمودند، از او سؤال کردند: پروردگار و ارباب تو کجاست؟ دزد پاسخ داد: در حال خواب به سر می‌برد. در این موقع حضرت کلماتی را بر زبان مبارک خود جاری نموده و زمزمه‌ای کردند که ناگهان دو شیر درنده پدیدار گشتند و به دزد حمله کردند و یکی سر دزد و دیگری پایش را به دندان گرفت و هر یک او را به سمتی می‌کشید. سپس امام سجاد (ع) اظهار داشتند: تو گمان کردی که پروردگارت غافل است و در حال خواب به سر می‌برد؟! و بعد از آن، امام (ع)به‌سلامت و امنیت به راه خود ادامه دادند و به‌سوی مکه معظّمه حرکت نمودند»(بحارالا نوار: ج 46، ص 41، ح 36).
یک روز که رسول‌الله از کوچه‌ای عبور می‌کردند، طشتی از خاکستر بر سر مبارک آن حضرت ریخت. در این حال، دشمنان پیامبر خندیدند و فریاد زدند و اشعار بدی را خواندند و منتظر عکس‌العمل پیامبر گردیدند. ولی با شگفتی مشاهده کردند آن حضرت، به‌آرامی خاکسترها را از خود دور نمودند و ضمن پاک کردن جامه خویش با مهربانی به مردم نگریستند! روزهای بعد، این عمل تکرار شد و هر بار آنان با شکیبایی، بردباری و ملایمت پیامبر مواجه شدند. یک روز که پیامبر از کوچه عبور می‌نمود، مشاهده کرد چیزی بر سرش ریخته نشد، از جوانی پرسیدند: این فردی که هر روز بر سرم خاکستر می‌ریخت، کجاست و چه وضعی دارد؟ او جواب داد: اگر منظورتان عامر است، او اکنون در بستر بیماری به سر می‌برد. رسول (ص) به عیادت وی رفتند و از حالش جویا گردیدند و برای شفایش دعا کردند. بار سنگین خجالت و شرمساری بیش از بیماری، عامر را اذیت می‌کرد؛ ولی حال تازه‌ای به وی دست داد و احساس کرد دیگر نسبت به همسایه‌اش کینه ندارد و به او علاقه‌مند گردیده است. درحالی‌که به‌شدت می‌گریست و ابوجهل را به‌عنوان محرّک رفتار بد خویش معرّفی می‌کرد، لحاف را از روی خود کنار زد و خطاب به پیامبر عرض کرد: می‌خواهم مسلمان شوم. آیا لیاقت آن را دارم؟ رحمت عالمیان با مهربانی فرمودند: آری! در این حال، همسایه‌ای که به بهترین انسان روی زمین اذیت می‌رساند، اسلام آورد و عهد کرد تا آخر عمر در کنار پیامبر باشد و با دشمنان اسلام و قرآن مبارزه کند(مثالهای زیبای قرآن، ج 1، ص202).
«قد کانت لکم اسوۀ حسنه فی ابراهیم و الذین معه اذ قالوا لقومهم انّا براء منکم و مما تعبدون من دون الله؛ برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت، در آن هنگامی که به قوم (مشرک) خود گفتند: ما از شما و آنچه غیر از خدا می‌پرستید بیزاریم؛ ما نسبت به شما کافریم؛ و میان ما و شما عداوت و دشمنی همیشگی آشکار شده است؛ تا آن زمان که به خدای یگانه ایمان بیاورید! جز آن سخن ابراهیم که به پدرش [= عمویش آزر] گفت (و وعده داد) که برای تو آمرزش طلب می‌کنم و درعین‌حال در برابر خداوند برای تو مالک چیزی نیستم (و اختیاری ندارم)! پروردگارا! ما بر تو توکّل کردیم و به سوی تو بازگشتیم و همه فرجامها بسوی تو است!» (ممتحنه - 4)
شخصی از اهل شام به‌قصد حج یا مقصد دیگر به مدینه آمد. چشمش افتاد به مردی که در کناری نشسته بود. توجهش جلب شد. پرسید: آن مرد کیست؟ گفته شد: «حسین بن علی بن ابی‌طالب است.» سوابق تبلیغاتی عجیبی که در روحش رسوخ کرده بود، موجب شد که دیگ خشمش به جوش آید و قربۀ الی الله آنچه می‌تواند سب و دشنام نثار حسین بن علی بنماید. همین‌که هر چه خواست گفت و عقده دل خود را گشود، امام حسین بدون آنکه خشم بگیرد و اظهار ناراحتی کند، نگاهی پر از مهر و عطوفت به او کرد و پس از آنکه چند آیه از قرآن مبنی بر حسن خلق و عفو و اغماض قرائت کردند به او فرمودند: «ما برای هر نوع خدمت و کمک به تو آماده‌ایم.» آنگاه از او پرسیدند: «آیا از اهل شامی؟» جواب داد: آری. فرمودند: «من با این خلق‌وخوی سابقه دارم و سرچشمه آن را می‌دانم.» پس از آن فرمودند: «تو در شهر ما غریبی، اگر احتیاجی داری حاضریم به تو کمک دهیم. حاضریم در خانه خود، از تو پذیرایی کنیم. حاضریم تو را بپوشانیم و حاضریم به تو پول بدهیم.» مرد شامی که منتظر عکس‌العمل شدیدی بود و هرگز گمان نمی‌کرد با یک همچو گذشت و اغماضی روبرو شود، چنان منقلب شد که گفت: «آرزو داشتم در آن‌وقت زمین شکافته می‌شد و من به زمین فرو می‌رفتم و این‌چنین نشناخته و نسنجیده گستاخی نمی‌کردم. تا آن ساعت، برای من در همه روی زمین کسی از حسین و پدرش مبغوض‌تر نبود و از آن ساعت برعکس، کسی نزد من از او و پدرش محبوب‌تر نیست»(مجموعه آثار، ج18، ص514).