کد درس: 2020601
هدف کلی: آشنایی با نهضت عاشورا و تأثیر آن در تاریخ اسلام
 (ع)عنوان جزئی: داستان قیام حضرت اباعبدالله ‌‌الحسین 
مدت‌زمان: 60 دقیقه
ثبت گزارش

وجه بیان:
خلفای عباسی به سبب ترسی که از ائمه اطهار (ع) در جامعه داشتند سعی می‌کردند تا از روزنه‌های نفوذ ایشان در جامعه جلوگیری کنند. ائمه اطهار
(ع) نیز به همین منظور دست به تربیت شاگردان و وکلا نمودند تا ارتباط ایشان با مردم برقرار بماند. تعدد روایات پیرامون ظهور امام زمان (عج) و نابودی حکومت‌های ظلم و جور به دست ایشان سبب شد تا امامان بعد از امام رضا (ع) در یک تنگنای شدید قرار بگیرند. به همین سبب امام زمان نیز از طریق نواب خود (غیبت صغری) ارتباط برقرار کردند و بعد از پایان مأموریت نواب اربعه (نواب خاص) و شروع غیبت کبری وظیفه نیابت امام زمان (عج) به عهده فقهای هر عصر قرار گرفت که به آن نیابت عامه گفته می‌شود. در این عصر برخی از شیعیان نیز هم فیض دیدار با ایشان را حضوراً یا از طریق نامه (توقیعات) داشته‌اند.

هدف شناختی:
با دلایل و شرایط آغاز عصر غیبت کبری آشنا می‌شود.
با انتظار فرج به‌عنوان وظیفه خاص شیعیان در دوره غیبت کبری آشنا می‌شود.
با تلاش برای اصلاح جامعه و ایجاد حکومت اسلامی به‌عنوان یکی از وظایف منتظران آشنا می‌شود.
با داستان بعضی از ملاقات‌‌ها و توقیعات در زمان غیبت کبری مختصراً آشنا می‌شود.


هدف عاطفی:
به حاضر و ناظر بودن امام زمان (عج) نسبت به زندگی شیعیان باور پیدا می‌کند.
در راستای جلب رضایت امام زمان (عج) ، به کسب ویژگی‌های اخلاقی و فعالیت‌های اجتماعی و انقلابی تمایل پیدا می‌کند.

هدف رفتاری:
درباره داستان غیبت کبرای حضرت حجت (عج) مطالعه می‌کند.
برای کسب ویژگی‌های اخلاقی و انجام فعالیت‌های اجتماعی و انقلابی تلاش می‌کند.
به خواندن ادعیه از قبیل دعای فرج، دعای عهد و سلامتی امام زمان (عج) مشغول میشود.


جملات کلیدی:
امام حسین (ع): «انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام، اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید؛ دیگر باید با اسلام خداحافظی کرد و بدرود گفت، آن وقتی‌‌که حاکمی مثل یزید بر سرکار آید». (موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام 285، ح252)

امام حسین (ع): «أَیُّهَا النّاسُ؛ إِنَّ رسول‌الله (صلی الله علیه وآله) قالَ: مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اللهِ، ناکِثاً لِعَهْدِ اللهِ، مُخالِفاً لِسُنَّۀِ رسول‌الله، یَعْمَلُ فِی عِبادِاللهِ بِالاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْل، وَ لاَ قَوْل، کانَ حَقّاً عَلَی اللهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ؛ ای مردم! پیامبر خدا (ص) فرمودند: هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده، پیمان الهی را شکسته و با سنّت رسول‌خدا مخالفت ورزیده، در میان بندگان خدا به ستم رفتار می‌کند و او با زبان و کردارش با وی به مخالفت بر نخیزد، سزاوار است خداوند او را در جایگاه آن سلطان ستمگر (دوزخ) بیاندازد». (بحارالأنوار، ج44، ص381)
امام خمینی (ره): «سیدالشهدا علیه‏السلام با چند نفر از اصحاب، چند نفر از ارحامشان، از مخدّراتشان قیام کردند. چون قیام للّه‏ بود، اساس سلطنت آن خبیث را در هم شکستند». (صحیفه  نور،ج7،ص36)
​امام خمینی (ره): «سیدالشهدا علیه‏السلام از همان روز اوّل که قیام کردند برای این امر، انگیزه‌شان اقامه عدل بود. فرمودند که می‏بینید که معروف، عمل به آن نمی‌شود و منکر، به آن عمل می‌شود. انگیزه این است که معروف را اقامه کند و منکر را از بین ببرد. انحرافات همه از منکرات است، جز خط مستقیم توحید هر چه هست منکرات است. این‏ها باید از بین برود».  (صحیفه نور، ج 20، ص 189)
مقام معظم رهبری: «امام حسین (ع) قیام کرد تا آن واجب بزرگی را که عبارت از تجدید بنای نظام و جامعه اسلامی یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامی است، انجام دهد. این از طریق قیام و از طریق امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر است». (بیانات حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای درباره زندگی سیاسی ائمه اطهار مورخ ۱۳۷۴/۳/۱۹ به آدرسfarsi.khamenei.ir/audio-content?id=24461)
مقام معظم رهبری: «امام حسین (ع) برای انجام یک واجب، قیام کرد. این واجب در طول تاریخ متوجه به یکایک مسلمانان است. این واجب، عبارت است از اینکه هر وقت دیدند که نظام جامعه اسلامی دچار یک فساد بنیانی شده و بیم آن است که به‌کلی احکام اسلامی تغییر یابد، هر مسلمانی باید قیام کند. البته در شرایط مناسب، آن وقتی‌که بداند این قیام، اثر خواهد بخشید. جزو شرایط، زنده ماندن، کشته نشدن، یا اذیت و آزار ندیدن، نیست. اینها جزو شرایط نیست؛ لذا امام حسین (ع) قیام کرد و عملاً این واجب را انجام داد تا درسی برای همه باشد». (بیانات در خطبه‌های نمازجمعه مورخ 19/03/1374 به آدرس زیر
farsi.khamenei.ir/newspart-index?id=2756&nt=2&year=1374#14207)

​​​​​​​شهید مطهری: «[یکی از عوامل قیام سیدالشهدا @] عامل امر به معروف و نهی از منکر بود که از روز اولی که امام حسین از مدینه حرکت کرد، با این شعار حرکت کرد. از این نظر، مسئله ‌این نبود که چون از من بیعت می‌خواهند و من نمی‌پذیرم، قیام می‌کنم، بلکه این بود که اگر بیعت هم نخواهند، من به حکم وظیفه امر به معروف و نهی از منکر باید قیام کنم و نیز مسئله ‌این نبود که چون مردم کوفه از من دعوت کرده‌اند قیام می‌کنم (هنوز حدود دو ماه مانده بود که مردم کوفه دعوت کنند؛ روزهای اول بود و به دعوت مردم کوفه مربوط نیست)، بلکه مسئله ‌این بود که دنیای اسلام را منکرات فراگرفته است و من به حکم وظیفه دینی، مسئولیت شرعی و الهی خود قیام می‌کنم». (شهیدمطهری، حماسۀ حسینی، ص 140)
​​​​​​​
کلیدواژه:
نهضت عاشورا ▪ امام حسین (ع) ▪ قیام کربلا ▪ مسلم بن عقیل ▪ حبیب بن مظاهر ▪ یزید بن معاویه ▪ عبیدالله بن ‌‌زیاد ▪ شهدای کربلا ▪ علت قیام امام حسین
(ع)▪ فلسفه قیام امام حسین (ع)​​​​​​​ ▪ حماسه حسینی ▪ نهضت حسینی

​​​​​​​سؤالاتی که ارائه این عنوان به آن‌ها پاسخ می‌دهد:
​​​​​​​​​​​​​​
جامعه اسلامی در زمان معاویه و یزید چه وضعیتی داشت؟
چرایی صلح و قیام امام حسین
(ع)​​​​​​​؟
مهم‌ترین اقدامات امام حسین
(ع) و یارانشان از ابتدای قیام تا شهادتشان چه بود؟
اهداف و نتایج قیام امام حسین
(ع) چه بود

اهـــداف درس

ورود به بحث:
پرسش درباره سؤالات کلیدی طرح درس
خواندن یکی از کتاب‌های مجموعه داستانی بچه‌های عاشورا از انتشارات به‌‌نشر

​​​​
زمان و مکان پیشنهادی:مربیان عزیز می‌توانند زمان‌ها (اعیاد، وفیات و مناسبت‌های ملی) و مکان‌های خاصی (مانند حرم‌های ائمه و امامزادگان، گلزار شهدا و ...) را با توجه‌ به محتوای درس، غیر از فضای همیشگی جلسه در نظر بگیرند.
هیئت
ماههای محرم و صفر

روش های درس

​​منابـع پیشنهادی

توضیحات سودمنـد

امام حسین (ع) در زمان معاویه
پس از شهادت امام حسن (ع) ، امام حسین
(ع) عهده‌دار منصب امامت گردیدند. ایشان با اینکه بعد از شهادت امام حسن (ع)صالح‌ترینِ افراد جهت تصدی حکومت بودند اما به‌موجب پیمان صلحی که برادرشان امام حسن مجتبی (ع) با معاویه منعقد کرده بود به این صلح‌نامه وفادار مانند؛ اما ازآنجاکه معاویه را دارای صلاحیت لازم برای تصدی حکومت نمی‌دانستند، همچون برادرشان امام حسن مجتبی (ع) حکومت او را به رسمیت نشناختند و از حکومت او پشتیبانی نکردند و تا آخر عمر معاویه به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین و مشهورترین مخالف سیاسی حکومت برشمرده می‌شدند؛ اما غیر از تبلیغ دین و احکام آن و بیان صلاحیت خود و بی‌صلاحیتی حاکمان، از امام حسین (ع) اقدام تعرض‌گونه یا حرکت براندازانه‌ای در زمان حکومت معاویه نقل نشده است.
حضور معاویه در رأس امور و مناسب نبودن فضای سیاسی و اجتماعی جامعه، موجب شده بود تا اقدامات امام حسین
(ع)در زمان معاویه غالباً از اعلام عقیده خود و تبلیغ آن و نیز اعتراض به برخی عملکردهای معاویه فراتر نرود.
تفاوت شرایط و عوامل دخیل در اقدامات امام حسن مجتبی
(ع) و امام حسین (ع) به‌طور مختصر از کتاب سیری در سیره ائمه اطهار(ع) شهید مطهری
سه عامل اساسی در قیام امام حسین دخالت داشته است:
عامل اول که سبب قیام امام حسین شد این بود که حکومت ستمکار وقت از امام حسین [به‌طور جد و اجباری] بیعت می‌خواست [که] از نظر این عامل، امام حسین جوابش فقط این بود
نه بیعت نمی‌کنم و نکرد. جوابش منفی بود. امام حسن چطور؟ آیا وقتی‌که قرار شد با معاویه صلح کند، معاویه از امام حسن تقاضای بیعت کرد که تو بیا با من بیعت کن (بیعت یعنی قبول خلافت)؟ نه بلکه جزء مواد صلح بود که تقاضای بیعت نباشد.
عامل دوم قیام امام حسین
(ع) دعوت مردم کوفه به‌عنوان یک شهر آماده بود. مردم کوفه بعد از اینکه بیست سال [مزه] حکومت معاویه را چشیدند واقعاً بی‌تاب شده بودند. مردم کوفه هجده هزار نامه می‏نویسند برای امام حسین و اعلام آمادگی کامل می‌کنند. حال که امام حسین آمد و مردم کوفه یاری نکردند، البته همه می‌گویند پس‌زمینه کاملاً آماده نبوده، ولی از نظر تاریخی اگر امام حسین به آن نامه‌ها ترتیب اثر نمی‌داد، مُسَلم در مقابل تاریخ محکوم بودند و حال‌آنکه در کوفه امام حسن اوضاع درست برعکس بود؛ یک کوفه‏ای بود که در آن هزار جور اختلاف عقیده پیدا شده بود.
نمی‌خواهم مثل بعضی‏ها بگویم کوفه یک آمادگی واقعی داشت و امام حسین هم واقعاً روی کوفه حساب می‌کرد. نه اتمام حجت عجیبی بر امام حسین شد که فرضاً هم زمینه آماده نباشد، او نمی‌تواند آن اتمام حجت را نادیده بگیرد. از نظر امام حسن چطور؟ از نظر امام حسن اتمام حجت برخلاف شده بود؛ یعنی مردم کوفه نشان داده بودند که ما آمادگی نداریم. آن‌چنان وضع داخلی کوفه بد بود که امام حسن خودش از بسیاری از مردم کوفه محترز بود و وقتی‌که بیرون می‌آمد حتی وقتی‌که به نماز می‌آمد، در زیر لباس‌های خود زره می‏پوشید برای اینکه خوارج و دست‌پرورده‌های معاویه زیاد بودند و خطر کشته‌شدن ایشان وجود داشت؛ پس از نظر دعوت مردم کوفه که بر امام حسین اتمام حجتی بود و چون اتمام حجت بود باید ترتیب اثر می‌داد. در مورد امام حسن برعکس، اتمام حجت برخلاف بوده و مردم کوفه تقریباً عدم آمادگی‏شان را اعلام کرده بودند.
عامل سومی که در قیام امام حسین وجود داشت عامل امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر بود؛ معاویه از روزی که به خلافت رسیده است (در مدت این بیست سال) هرچه عمل کرده است برخلاف اسلام عمل کرده است، حالا هم بزرگ‌ترین گناه را مرتکب شده است و آن اینکه بعد از خودش پسر شراب‌خوار، قمارباز و سگ‌باز خودش را [به‌عنوان ولایت‌عهد] تعیین کرده و به‌زور سر جای خودش نشانده است. بر ما لازم است که به اینها اعتراض کنیم. در زمان معاویه [هم] در اینکه مطلب بالقوّه همین‌طور بود بحثی نیست. برای خود امام حسن که مسئله محل تردید نبود که معاویه چه ماهیتی دارد [ولی] اگر امام حسن با این شرایط [صلح را] قبول نمی‌کرد، امروز در مقابل تاریخ محکوم بود. قبول کرد؛ وقتی که قبول کرد، تاریخ آن طرف را محکوم کرد. جهت آخری که خواستم عرض بکنم این است که امام حسین یک منطق بسیار رسا و یک تیغ بُرنده داشت. آنچه بود؟ «مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلّاً لِحَرامِ اللهِ... کانَ حَقّاً عَلَی اللهِ انْ یدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ..» (بحارالأنوار ،علامه مجلسی ج ۴۴ ص ۳۸۱) اگر کسی حکومت ستمگری را ببیند که چنین و چنان کرده است و سکوت کند، در نزد پروردگار گناهکار است.
اما برای امام حسن این مسئله هنوز مطرح نیست. برای امام حسن حداکثر این مطرح است که اگر اینها بیایند، بعد از این‌چنین خواهند کرد. این است که می‌گویند صلح امام حسن زمینه را برای قیام امام حسین فراهم کرد.
لازم بود که امام حسن یک مدتی کناره‌گیری کند تا ماهیت اموی‌ها که بر مردم مخفی و مستور بود آشکار شود تا قیامی که بناست بعد انجام گیرد، از نظر تاریخ قیام موجهی باشد. پس از همین قرارداد صلح که بعد معلوم شد معاویه پایبند این مواد نیست، عده‌ای از شیعیان آمدند به امام حسن عرض کردند: دیگر الآن این قرارداد صلح کأن‌لم‌یکن است و راست هم می‌گفتند زیرا معاویه آن را نقض کرد و بنابراین شما بیایید قیام کنید. فرمود: نه قیام برای بعد از معاویه؛ یعنی کمی بیش از این باید به اینها مهلت داد تا وضع خودشان را خوب روشن کنند، آن‌وقت وقتِ قیام است. معنی این جمله ‌این است که اگر امام حسن تا بعد از معاویه زنده می‏بود و در همان موقعی قرار می‌گرفت که امام حسین قرار گرفت، قطعاً قیام می‌کرد.
بنابراین از نظر هر سه عاملی که انگیزه‌های صحیح و مشروع و جدی قیام امام حسین بود، وضع امام حسن با وضع امام حسین کاملاً متفاوت و متغایر بود.

شهید مطهری در یکی از سخنرانی‌‌هایش که در کتاب حماسه حسینی آمده می‌گوید: ... و همچنین است حوادث و وقایع. ابعاد حوادث و وقایع نیز در زمان خودش آن‌چنان‌که هست تشخیص داده نمی‌شود. بسا هست که یک حادثه، کوچک تلقی می‌شود ولی بعد از مدتی تدریجاً ابعاد و عمق و لایه‌های این حادثه، عظمت و اهمیت این حادثه بهتر شناخته می‌شود. حادثه عاشورا از جمله ‌این حوادث است. در ردیف اینکه شخص می‌‌میرد، بعد از مرگش شناخته می‌شود یا اثری خلق می‌شود، بعد از سال‌ها ارزش آن شناخته می‌شود. حادثه اجتماعی هم که رخ می‌دهد، بعدها ماهیت آن درست شناخته می‌شود و ارزش آن درک می‌گردد. در مورد بعضی از حوادث، شاید هزار سال باید بگذرد تا ماهیت آنها درست و آن‌چنان‌که است شناخته شود و باز حادثه عاشورا از این‌گونه حوادث است.
جمله‌ای از امام حسین (ع) هست که با اینکه خودم این جمله را بارها تکرار کرده‌ام، ولی به معنی و عمق آن خیلی فکر نکرده بودم. این جمله در آن وصیت‌نامه معروفی است که امام به برادرشان محمد بن حنفیه می‌نویسد. محمد بن حنفیه بیمار بود به‌طوری‌که دست‌هایش فلج شده بود و لهذا از شرکت در جهاد معذور بود. ظاهراً وقتی‌که حضرت می‌خواستند از مدینه خارج شوند، وصیت‌نامه‌ای نوشتند و تحویل او دادند. البته این وصیت‌نامه نه به معنای وصیت‌نامه‌ای است که ما می‌گوییم، بلکه به معنای سفارش‌‌نامه است که وضع خودش را روشن می‌کند که حرکت و قیام من چیست و هدفش چیست. ابتدا فرمود: «انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امۀ جدی» (مناقب آل ابیطالب
(ع)، ج3، ص241). اتهاماتی را که می‌دانست بعدها به او می‌زنند، رد کرد؛ خواهند گفت حسین دلش مقام می‌خواست، دلش نعمت‌های دنیا می‌خواست، حسین یک آدم مفسد و اخلالگر بود، حسین یک آدم ستمگر بود، دنیا بداند که حسین جز اصلاح امت هدفی نداشت، من یک مصلحم. بعد فرمود: «ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرۀ جدی و ابی» (مناقب آل ابیطالب(ع)، ج3، ص241) هدف من، یکی امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر است و دیگر اینکه سیر کنم، سیره قرار بدهم همان سیره جدم و پدرم را.

هدف قیام سیدالشهدا (ع) به‌اختصار از کتاب انسان 250 ساله
ماجرای امام حسین (ع) تلفیق این دو بخش است؛ یعنی آنجایی که هم جهاد با دشمن و هم جهاد با نفس، در اعلی مرتبۀ آن تجلی پیدا کرده ماجرای عاشورا بود؛ یعنی خدای متعال می‌داند که این حادثه پیش می‌آید و نمونه اعلایی باید ارائه شود و آن نمونۀ اعلی، الگو قرار گیرد. مثل قهرمان‌هایی که در کشورها، در یک‌رشته مطرح می‌شود و فرد قهرمان، مشوق دیگران در آن رشته از ورزش می‌شود. البته، این یک مثال کوچک برای تقریب به ذهن است. ماجرای عاشورا عبارت است از یک حرکت عظیم مجاهدات‌آمیز در هر دو جبهه، هم در جبهه مبارزه با دشمن خارجی و برونی که همان دستگاه خلافت فاسد و دنیاطلبان چسبیده به این دستگاه قدرت بودند و قدرتی را که پیغمبر برای نجات انسان‌ها استخدام کرده بود _آنها برای شرکت در عکس مسیر اسلام و نبی مکرم اسلام (ص) دستگاه حکومت را می‌خواستند_ و هم در جبهه درونی که آن روز جامعه به‌طور عموم به سمت همان فساد درونی حرکت کرده بود.

اگر این حادثه را دقیق در نظر بگیرید، شاید بشود گفت انسان می‌تواند در حرکت چندماهه حضرت ابی‌عبدالله (ع) از آن روزی که از مدینه خارج شد و به طرف مکه آمد تا آن روزی که در کربلا شربت گوارای شهادت نوشید بیش از صد درس مهم بشمارد. نخواستم بگویم هزارها درس، می‌شود گفت هزارها درس هست. ممکن است هر اشارۀ آن بزرگوار، یک درس باشد؛ اما آن صد درس مورد اشاره به کنار یک درس اصلی در حرکت و قیام امام حسین (ع) وجود دارد که من سعی خواهم کرد آن را به شما عرض کنم؛ همه آنها حاشیه است و این متن است، چرا قیام کرد؟ این درس است. به امام حسین (ع) می‌گفتند شما در مدینه و مکه محترم‌‌ هستید و در یمن، آن همه شیعه هسته به گوشه‌‌ای بروید که با یزید کاری نداشته باشید که یزید هم با شما کاری نداشته باشد. این همه مرید، این همه شیعیان، زندگی کنید، عبادت و تبلیغ کنید، چرا قیام کردید؟ قضیه چیست؟ این آن سؤال اصلی است. این، آن درس اصلی است. نمی‌گوییم کسی این مطلب را نگفته است؛ چرا انصافاً در این زمینه، خیلی هم کار و تلاش کردند، حرف هم زیاد زدند. بنده به نظرم این طور می‌‌رسد، کسانی که گفته‌اند هدف «حکومت» بود، یا هدف، «شهادت» بود، میان مدت و نتیجه، خلط کرده‌اند. هدف، اینها نبود. امام حسین (ع) هدف دیگری داشت؛ منتها رسیدن به آن هدف دیگر، حرکتی را می‌‌طلبید که این حرکت، یکی از این دو نتیجه را داشت: حکومت یا شهادت. البته حضرت برای هر دو هم آمادگی داشت، هم مقدمات حکومت را آماده کرد و می‌کرد؛ هم مقدمات شهادت را آماده کرد و می‌کرد. هرکدام هم می‌شد، درست بود و ایرادی نداشت، اما هیچ‌کدام هدف نبود، بلکه در نتیجه بود. هدف، چیز دیگری است. هدف چیست؟ اول آن هدف را به‌طور خلاصه در یک جمله عرض می‌کنم، بعد مقداری توضیح می‌دهم. اگر بخواهیم هدف امام حسین انسان را بیان کنیم، باید این طور بگوییم که هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن یک واجب عظیم از واجبات دین که آن واجب عظیم را هیچ‌کس قبل از امام حسین (ع) انجام نداده بود. نه پیغمبر (ص)این واجب را انجام داده بود، نه امیرالمؤمنین، نه امام حسن مجتبی (ع). واجبی بود که در بنای کلی نظام فکری و ارزشی و عملی اسلام، جای مهمی دارد. با وجود اینکه این واجب، خیلی مهم و بسیار اساسی است تا زمان امام حسین، به این واجب عمل نشده بود. عرض می‌کنم که چرا عمل نشده بود. امام دین باید این واجب را عمل می‌کرد تا درسی برای همه تاریخ باشد، مثل اینکه پیغمبر، حکومت تشکیل داد: تشکیل حکومت درسی برای همه تاریخ اسلام شد، یا پیغمبر (ص)، جهاد فی سبیل الله کرد و این درسی برای همه تاریخ مسلمین و تاریخ بشر تا ابد شد. این واجب هم باید به‌وسیله امام حسین(ع) انجام می‌گرفت تا درسی عملی برای مسلمانان و برای طول تاریخ باشد. حالا چرا امام حسین (ع)این کار را بکند؛ چون زمینه انجام این واجب، در زمان امام حسین (ع)پیش آمد. اگر این زمینه در زمان امام حسین (ع) پیش نمی‌آمد؛ مثلاً در زمان امام علی النقی (ع) پیش می‌آمد، همین کار را ایشان می‌کردند و حادثه عظیم و ذبح عظیم تاریخ اسلام، به نام امام ایشان می‌شد. اگر در زمان امام حسن مجتبی (ع) یا در زمان امام صادق (ع) هم پیش می‌آمد، آن بزرگواران عمل می‌کردند. در زمان قبل از امام حسین، پیش نیامد. بعد از امام حسین هم در تمام طول حضور ائمه اطهار (ع) تا دوران غیبت، پیش نیامده. پس هدف، عبارت شد از انجام این واجب که حالا شرح می‌دهم این واجب چیست. آن وقت به‌طور طبیعی انجام این واجب، به یکی از دو نتیجه می‌‌رسد؛ اهلا و سهلا امام حسین(ع)حاضر بود. اگر حضرت به قدرت هم می‌رسید قدرت را محکم می‌گرفت و جامعه را مثل زمان پیغمبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع)  اداره می‌کرد. یک وقت هم انجام این واجب، به حکومت نمی‌رسد و به شهادت می‌‌رسد. برای آن هم امام حسین حاضر بود. خداوند امام حسین (ع) و دیگر ائمه بزرگوار را طوری آفریده بود که بتوانند بار سنگین آن‌چنان شهادتی را هم که برای این امر پیش می‌آمد را تحمل کنند و تحمل هم کردند. البته داستان مصائب کربلا داستان عظیم دیگری است. در جوامعی که انحراف به حدی پیش می‌‌آید که خطر انحراف اصل اسلام است، خدا تکلیفی دارد. خدا انسان را در هیچ قضیه‌‌ای بی‌‌تکلیف نمی‌‌گذارد. پیغمبر (ص)این تکلیف را فرموده است. قرآن و حدیث گفته‌‌اند، اما پیغمبر (ص)که نمی‌تواند به این تکلیف عمل کند. چرا نمی‌تواند؛ چون این تکلیف را آن وقتی می‌شود عمل کرد که جامعه منحرف شده باشد، این حکمی که جزو مجموعه احکام اسلامی است، اهمیتش از خود حکومت کمتر نیست؛ چون حکومت، یعنی اداره جامعه، پس اهمیت آن حکمی که مربوط به برگرداندن جامعۀ منحرف به خط اصلی است، از اهمیت خود حکم حکومت کمتر نیست. شاید بشود گفت که اهمیتش از جهاد با کفار بیشتر است. شاید بشود گفت اهمیتش از امر به معروف و نهی از منکر معمولی در یک جامعه اسلامی بیشتر است. حتی شاید بشود گفت اهمیت این حکم از عبادات بزرگ الهی و از حج بیشتر است. چرا؟ به خاطر اینکه در حقیقت این حکم، تضمین‌کننده زنده شدن اسلام است؛ بعد از آنکه مشرف به مردن است، یا مرده و از بین رفته است. خوب، چه کسی باید این حکم را انجام دهد؟ چه کسی باید این تکلیف را به جا بیاورد؟ یکی از جانشینان پیغمبر، وقتی در زمانی واقع شود که آن انحراف، به وجود آمده است. البته به‌شرط اینکه موقعیت مناسب باشد، چون خدای متعال، به چیزی که فایده ندارد تکلیف نکرده است. اگر موقعیت مناسب نباشد، هر کاری بکند، فایده‌‌ای ندارد و اثر نمی‌‌بخشد. باید موقعیت مناسب باشد. البته موقعیت مناسب بودن هم معنای دیگری دارد. نه اینکه بگوییم چون خطر دارد، پس موقعیت مناسب نیست مراد این نیست. باید موقعیت مناسب باشد، یعنی انسان بداند این کار را که کرد، نتیجه‌‌ای بر آن مترتب می‌شود؛ یعنی ابلاغ پیام به مردم خواهد شد مردم خواهند فهمید و در اشتباه نخواهند ماند. این، آن تکلیفی است که باید یک نفر انجام می‌‌داد. در زمان امام حسین (ع) هم آن انحراف به وجود آمده، هم آن فرصت پیدا شده است. پس امام حسین (ع) باید قیام کنند، زیرا انحراف پیدا شده است. برای اینکه بعد از معاویه کسی به حکومت رسیده است که حتی دیگر ظواهر اسلام را هم رعایت نمی‌‌کند. زمینه آماده است، یعنی چه؟ یعنی خطر نیست؟ چرا خطر که هست. مگر ممکن است کسی که در رأس قدرت است، در مقابل انسان‌های معارض، برای آنها خطر نیافریند؟ جنگ است دیگر، شما می‌خواهی او را از تخت قدرت پایین بکشی و او بنشیند تماشا کند؟ بدیهی است که او هم به شما ضربه می‌زند. پس خطر هست. اینکه می‌‌گوییم موقعیت مناسب است، یعنی فضای جامعه اسلامی، طوری است که ممکن است پیام امام حسین (ع) به گوش انسان‌ها در همان زمان و در طول تاریخ برسد. پس هدف، عبارت شد از بازگرداندن جامعه اسلامی به خط صحیح. چه زمانی؟ آن وقتی که راه، عوضی شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خیانت کسانی، مسلمین را منحرف کرده و زمینه و شرایط هم آماده است. در باب نهضت امام حسین، این اصل قضیه است. پس می‌‌توانیم این طور جمع‌بندی کنیم، بگوییم امام حسین قیام کرد تا آن واجب بزرگی را که عبارت از تجدید بنای نظام و جامعه اسلامی با قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامی است، انجام دهد. حضرت در مکه دو نامه نوشته است که یکی به بصره و یکی به کوفه است. در نامه بصره، این طور آمده است: «و قد بعثت رسولی إلیکم بهذا الکتاب و أنا أدعوکم إلى کتاب اللّه و سنّة نبیّه صلّى اللّه علیه [و آله‏] و سلّم فانّ السنّة قد امیتت و انّ البدعة قد احییت و إن تسمعوا قولی و تطیعوا أمری اهدکم سبیل الرشاد؛ من می‌خواهم بدعت را از بین ببرم و سنت را احیا کنم، زیرا سنت را میرانده‌‌اند و بدعت را زنده کرده‌اند. اگر دنبال من آمدید راه راست با من است»؛ یعنی می‌خواهم همان تکلیف بزرگ را انجام دهیم که احیای اسلام و احیای سنت پیغمبر و نظام اسلامی است. در نامه به اهل کوفه فرمود: «فَلَعَمْرِی مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاکِمُ بِالْکِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ وَ الدَّائِنُ بِدِینِ اللَّهِ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ اللَّه‏؛ امام و پیشوا و رئیس جامعه اسلامی نمی‌تواند کسی باشد که اهل فسق و فجور و خیانت و فساد و دوری از خدا و اینهاست؛ باید کسی باشد که به کتاب خدا عمل کند» (ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص 35) بنابراین هدف را مشخص می‌کند.