کد درس: 3050301
هدف کلی: آشنایی با ضرورت و حقیقت دین

عنوان جزئی:نیازمندی انسان به دین​​​​​​​
​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​مدت زمان: 60 دقیقه
​​​​​​​
ثبت گزارش

وجه بیان:
آشنایی با ضرورت و حقیقت دین یکی از موضوعات مبنایی و پر اهمیت در این گروه سنی است؛ لذا از مربیان عزیز خواهشمندیم که تمام سعی و تلاش خود را برای به ثمر رساندن این بحث بکار گیرند. چرا که این سؤال (آیا انسان به دین نیاز دارد؟) برای هر فرد متدین و جامعه متدین، سؤالی سرنوشت‌ساز است که اگر به آن پاسخ صحیحی داده نشود، فراگیران در مواجهه بافرهنگ دور از دین و علم‌زده امروزین، از شناخت ضرورت و حقیقت دین باز می‌مانند.
اما در بحث نیازمندی انسان به دین باتوجه‌به مباحثی که از بزرگانی چون امام (ره) و شهید مطهری وجود دارد می‌توان گفت که انسان‌ها مانند حیوانات نیستند و غیر از بُعد مادی، بُعد روحی یا معنوی نیز دارند.  اگر انسان فقط جنبه مادی و حیوانی داشت، احتیاج به انبیا نداشت؛ بنابراین انسان تنها بامعرفت بشری بدون استمداد از وحی الهی نمی‌تواند از نیازها و استعدادها و توانایی‌های خود درک کاملی داشته باشد تا آن نیازها را تأمین و استعدادهای خود را شکوفا سازد.​​​​​​​


هدف شناختی:
با تفاوت‌های اساسی انسان با حیوان یعنی بینش‌ها (علم و دانش) و گرایش‌ها (حقیقت‌جویی، توجه به خیر و فضیلت اخلاقی، زیبایی گرایی، نوگرایی و بدیع طلبی، پرستش و...) آشنا می‌شود.
ریشه اساسی دین در نهاد انسان (فطرت) را می‌شناسد.
با مفاهیمی چون دین‌های بشرساخت آشنا می‌شود و توانایی تفکیک دین بشری از دین الهی را به دست می‌آورد.



هدف عاطفی:


هدف رفتاری:
دین خود را بر مبنای تفکر و تعقل و نه بر مبنای عادات و تقلید (و اصطلاحاً دین شناسنامه‌ای) گزینش می‌کند.

​​​​​
جملات کلیدی:
قرآن کریم: «فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِک الدِّینُ الْقَیمُ وَلَٰکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ (۳۰) مُنِیبِینَ إِلَیهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَلَا تَکونُوا مِنَ الْمُشْرِکینَ (۳۱) مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکانُوا شِیعًا ۖ کلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیهِمْ فَرِحُونَ (۳۲)؛ پس تو مستقیم روی به‌جانب آیین پاک اسلام آور درحالی‌که از همه کیش‌ها روی به خدا آری، و پیوسته از طریقه دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن که هیچ تغییری در خلقت خدا نباید داد، این است آیین استوار حق، و لیکن اکثر مردم (از حقیقت آن) آگاه نیستند (شما اهل ایمان با پیروی همین دین فطرت) به درگاه خدا باز آیید و خداترس باشید و نماز به پا دارید و هرگز از فرقه مشرکان نباشید. از آنان که دین (فطرت) خود را متفرق و پراکنده ساختند و ورقه‌ورقه شدند و هر گروهی به آنچه دارند (از اوهام باطل و عقیده و خیالات فاسد خود) دلشادند». (روم - ۳۰ الی ۳۲)
امیرالمؤمنین: «مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ؛ هرکس خود را بشناسد، قطعاً خدایش را خواهد شناخت» (المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۶، ص۱۶۹).


کلیدواژه:

فطرت - ضرورت دین - نیازهای اساسی بشر - دین بشرساخت - تفاوت‌های اساسی انسان با حیوان از نظر شهید مطهری - بینش و گرایش از نظر شهید مطهری

سؤالاتی که ارائه این عنوان به آن‌ها پاسخ می‌دهد:
1)چه تفاوت‌هایی مابین انسان و حیوان وجود دارد؟
2)مبنای گرایش به دین چیست؟
3)چه تفاوت‌هایی بین دین بشری و دین الهی وجود دارد؟


اهـــداف درس

ورود به بحث:
مطالعه صفحات ۷ الی ۱۳ و ۱۹ الی ۲۷ کتاب انسان و ایمان از شهید مطهری​​​​​​​


زمان و مکان پیشنهادی:
ایام بزرگداشت ابن‌سینا

روش های درس

​​منابـع پیشنهادی

توضیحات سودمنـد


​​​​​​​گفتار اول

پدیده‌های اجتماعی در مدّتی که باقی هستند حتماً باید با خواسته‌های بشر تطبیق کنند؛ به این معنی که یا خود آن پدیده‌ها خواسته بشر باشند و یا تأمین‌کننده خواسته‌های بشر بوده باشند؛ یعنی یا باید بشر خود آن‌ها را بخواهد، از عمق غریزه و فطرتش آن‌ها را بخواهد، و یا باید از اموری باشند که و لو اینکه انسان از عمق غریزه آن‌ها را نمی‌خواهد و خودشان مطلوب طبیعت بشر و هدف تمایلات بشر نیستند؛ اما وسیله هستند؛ یعنی وسیله تأمین خواسته‌های اوّلیه بشر هستند و حاجت‌های او را بر می‌آورند.
در میان خواسته‌های بشر باز دو جور خواسته داریم: خواسته‌های طبیعی و خواسته‌های غیرطبیعی، یعنی اعتیادی. خواسته‌های طبیعی آن چیزهایی است که ناشی از ساختمان طبیعی بشر است، یک سلسله امور است که هر بشری به‌موجب آنکه بشر است خواهان آن‌هاست. غیر از این خواسته‌های طبیعی احیاناً یک سلسله خواسته‌های دیگری هم در میان بسیاری از افراد بشر هست که «اعتیادات» نامیده می‌شوند. اعتیادات قابل ترک‌دادن و عوض‌کردن است. اینها کم‌کم به‌صورت خواسته در می‌آید و انسان به همان اندازه که یک امر طبیعی را می‌خواهد، این امری را هم که طبیعت ثانوی او شده است، می‌خواهد؛ اما این خواسته‌ها مصنوعی است؛ لذا قابل ترک‌دادن است، قابل این است که این فرد را به‌طوری‌که به‌کلی آن کار را فراموش کند، ترک دهند؛ یا نسل آینده را طوری تربیت کنیم که اساساً فکر این چیزها را هم نکند. امّا امور طبیعی این‌طور نیست، قابل ترک‌دادن نیست.

گفتار دوم
علی‌هذا اگر دین بخواهد در این دنیا باقی بماند باید دارای یکی از این دو خاصیتی که عرض کردم بوده باشد: یا باید در نهاد بشر جای داشته باشد، در ژرفنای فطرت جا داشته باشد، یعنی خود در درون بشر به‌صورت یک خواسته‏ای باشد که البتّه در آن صورت تا بشر در دنیاست باقی خواهد بود؛ و یا لااقل اگر خودش خواسته طبیعی بشر نیست، باید وسیله باشد، باید تأمین‌کننده خواسته یا خواسته‌های دیگر بشر باشد، امّا این هم به‌تنهایی کافی نیست، باید آن‌چنان وسیله تأمین‌کننده‌ای باشد که چیز دیگری هم نتواند جای او را بگیرد، یعنی باید چنین فرض کنیم که بشر یک‌رشته احتیاجات دارد که آن احتیاجات را فقط دین تأمین می‌کند، چیز دیگری غیر از دین و مذهب قادر نیست آن احتیاجات را تأمین کند؛ و الّا اگر چیزی در این دنیا پیدا شد که توانست مثل دین یا بهتر از دین آن حاجت و آن خواسته را که دین تأمین می‌کرده است تأمین کند، آن‌وقت دین از میان می‌رود، خصوصاً اگر بهتر از دین هم تأمین کند. اتّفاقاً دین هر دو خاصیت را دارد، یعنی هم جزو نهاد بشر است، جزو خواسته‌های فطری و عاطفی بشر است و هم از لحاظ تأمین حوائج و خواسته‌های بشری مقامی را دارد که جانشین ندارد و اگر تحلیل کنیم معلوم می‌شود اصلاً امکان ندارد چیز دیگری جایش را بگیرد.
 قلمرو انسان، چه در ناحیه آگاهی‌ها و بینش‌ها و شناخت‌ها و چه در ناحیه خواسته‌ها و مطلوب‌ها، بسی وسیع‏تر و گسترده‌‏تر و متعالی‏‌تر است. بالاتر اینکه انسان اندیشه خویش را درباره بی‌نهایت‌ها و جاودانگی‌ها به جولان می‌آورد و به برخی بی‌نهایت‌ها و جاودانگی‌ها شناخت پیدا می‌کند. انسان از نظر خواسته‌ها و مطلوب‌ها نیز می‌تواند سطح والایی داشته باشد. انسان موجودی است ارزش جو، آرمان‏خواه و کمال مطلوب خواه؛ آرمان‌هایی را جستجو می‌کند که مادی و از نوع سود نیست؛ آرمان‌هایی که تنها به خودش و حداکثر همسر و فرزندانش اختصاص ندارد، عام و شامل و فراگیرنده همه بشریت است، به محیط و منطقه خاص یا قطعه‌‏ای خاص از زمان محدود نمی‌گردد.
گفتار سوم
این قدرت فکری و تصوّری، در انسان احساسات و تمایلات ابدیت خواهی به وجود می‌آورد. پیدایش این‌گونه تصوّرات وسیع و گسترده و پیدایش این‌گونه تمایلات و خواسته‌های عظیم و پهناور در انسان با ساختمان بدنی و جسمانی محدود و فانی شونده انسان به‌هیچ‌وجه جور نمی‌آید؛ یعنی وقتی که ازیک‌طرف آن تصوّرات و تمایلات عظیم را در خود احساس می‌کند و از طرف دیگر به ساختمان محدود و فانی شونده و زودگذر مادّی خود می‏نگرد، می‌بیند اشتهای لقمه‏ای در او پیدا شده که به‌اصطلاح برای دهانش خیلی بزرگ است.
گفتار چهارم
به‌طورکلی ما اگر بخواهیم بفهمیم چیزی اکتسابی است و یا در سرشت انسان نهاده شده است، از چه راهی می‌فهمیم که عادت است یا فطرت؟ عادت است یا جزء خلقت انسان است؟ یکی از آثار و علائمی که همه قبول دارند، عمومیت است. یعنی یک امری که مکتسب نباشد و در نهاد بشر ریشه‌ای داشته باشد، باید در همه افراد بشر وجود داشته باشد نه اینکه در بعضی باشد در بعضی نباشد. مثلاً استعداد سخن‌گفتن استعدادی است که در همه افراد بشر هست. ولی این که لهجه انسان چه لهجه‌ای باشد، مثلاً در زبان فارسی لهجه تهرانی یا اصفهانی یا خراسانی و یا یزدی باشد؛ زبانش چه زبانی باشد، مثلاً فارسی باشد یا عربی و یا انگلیسی، این دیگر در نهاد هیچ‌کس نیست؛ به عوامل بیرونی مربوط است؛ یک امر اکتسابی است که بعد انسان عادت می‌کند، وقتی هم که عادت کرد رهاکردنش خیلی مشکل می‌شود. یک یزدی که بچگی‌اش را در یزد طی کرده است اگر ۷۰ سال هم جای دیگر زندگی کند باز مثل یک یزدی حرف می‌زند.
در این بحث که ما می‌گوییم علم فطری است، نمی‌خواهیم بگوییم معلومات همه مردم فطری است، بلکه خود استعداد یادگرفتن در هر کسی فطری است؛ ولی اینکه معلوماتْ این معلومات باشد یا آن معلومات، اینها امور اکتسابی است. اصول معلومات که عرض کردیم شناخت از آن‌ها به وجود می‌آید عمومیت دارد. به‌اصطلاح مواد معلومات انسان اکتسابی است.
همچنین اگر ما بگوییم دین فطری است، البته مقصود این نیست که مقررات دینی فطری است. آیا روزه ماه رمضان فطری است برای انسان؟ کسی نمی‌گوید روزه ماه رمضان با این شکل فطری است. آیا احکام بیع و تجارت و اجاره فطری است برای انسان، به این معنا که در نهاد انسان هست؟ به این معنا فطری نیست! اگر آن ادراک‌ها و گرایش‌ها را می‌گویند فطری است، یعنی فطری اجتماع است نه فطری روان انسان که آن معنی دیگری است.
اصل دین یعنی گرایش دینی - که حتی ممکن است تجلیات آن به‌صورت بت‌پرستی‌ها باشد - یعنی گرایش به این که حقیقت یا حقیقت‌هایی هست که باید پرستید، خود میل و گرایش به پرستش فطری است. به این معنا شامل دین‌های باطل هم می‌شود.
پس فطری‌بودن دین به این معناست که نفس استعداد دینی و گرایش به‌سوی خدا، اعم از این که انسان در مصداقش اشتباه کند یا نکند [در نهاد انسان قرار داده شده است].
در مورد فطری‌بودن دین هم گفتیم به همین معناست که در انسان یک استعداد و میل و محرک نهفته‌ای در زمینه گرایش‌های دینی وجود دارد. اما این که این میل و محرک نهفته چگونه جریان پیدا کند بستگی دارد که چگونه هدایت و رهبری شود. ولی به‌هرحال این مبدأ جوشش در انسان وجود دارد. پس فطری‌بودن دین هم به معنای این نیست که انسان دین‌دار به دنیا می‌آید. اگر انسان دین‌دار بالفعل به دنیا بیاید دیگر احتیاجی به پیغمبران نیست که بیایند برای مردم دین بیاورند و تعلیمات بدهند و مردم را هدایت کنند.
یک دلیل همین دلیلی است که حتی منکرین دین و مذهب و خدا هم این مطلب را قبول کرده‌اند که از قدیم‌ترین دوره‌ها، از آن وقتی که کوچک‌ترین اثری از بشر هست، از آن دوره‌های ماقبل تاریخ و شاید دوره‌های به قول اینها سنگ‌های غیر صیقلی، هرجا که اثری از بشر پیدا شده، اثری از تقدیس هست ولو در وقتی که در غارها زندگی می‌کرده است. مدعی هستند که سنگ‌هایی را به‌صورت رشته‌ای سوراخ می‌کرده و یک‌رشته‌هایی درست می‌کرده و آن را در مورد پرستش به کار می‌برده است.
بشرِ دوره‌های بعد هم که کارهایش مقرون به فکر و فهم و شعور است باز آگاهانه در جستجوی کمال مطلق است؛ یعنی انسان بالفطره از هر کمال محدود متنفر است. معنی «متنفر است» این است که به هر کمال محدود که برسد آنجا ایست نمی‌کند، باز یک دغدغه‌ای و یک طلبی و یک جستجویی برای مرحله دیگر هست. بشر آرام نمی‌گیرد، همان تعبیر قرآن: «اَلَّذینَ آمَنوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلوبُهُمْ بِذِکْرِ اللهِ ألا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوبُ» (رعد - ۲۸) که به‌صورت حصر می‌فرماید: تنها و تنها با یاد خدا دل بشر آرام می‌گیرد. این دغدغه، این ناآرامشی جزء ذات روح بشر است که تا با خدای خودش متصل و آشنا نشود و بار خودش را به بارگاه او نیندازد، به هیچ‌چیز دیگر آرام نمی‌گیرد. این، مسئله جستجوست که به همان مفهوم تقدیس در روان‌شناسی هم مطرح است.
فطری‌بودن خود توحید آشکار است نه دین به‌طورکلی که لااقل شامل همه اصول و کلیاتش بشود. دین از توحید شروع می‌شود؛ ولی اساس دین یک نوع رفتار و عمل و یک نوع حرکت است. البته در آن آیه کلمه «فطرت» نیامده بود؛ ولی از مضمونش همین مطلب استفاده می‌شد، «أشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ»؛ خودشان را بر خودشان گواه گرفت و در واقع خودشان را به خودشان ارائه داد، همان خودشناسی و خودآگاهی، آن‌وقت سؤال از رب کرد و جواب دادند بله. کأنّه خدا به آن‌ها فرمود خودتان را ببینید، حالا که خودتان را به‌عنوان یک مربوب می‌بینید، آیا رب خودتان را می‌بینید یا نه؟ گفتند بله! این دیگر نه درسی و نه تحصیلی [می‌خواهد] همان شهود نفس کافی است برای اقرار به رب.
یعنی همه انسان‌ها در میان موجودات دیگر این امتیاز را دارند که در اصل آفرینش به‌گونه‌ای خاص آفریده شده‌اند و به‌موجب آن که به آن گونه خاص آفریده شده‌اند پس متوجه دین باش. پس دین با فطرت یک پیوندی دارد و در واقع ناشی از آن است.
لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ الله تبدیلی در خلق خدا نیست، یعنی نمی‌شود خلق خدا را عوض کرد، چیز دیگرش کرد. مقصود این است که این فطرت در انسان تبدیل‌شدنی به معنای این که یک امر زایل شدنی باشد نیست؛ نمی‌شود این را برداریم یک چیز دیگر در جهت خلافش و ضد آن را بیاوریم.
آیه «فَأقِمْ وَجْهَکَ لِلدّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها» (روم - ۳۰) می‌خواهد بفرماید که اصلاً به‌طورکلی دین به‌عنوان یک راه و یک مسیر حرکت و مسیر تکامل که به‌سوی خدا می‌رود، یک امر فطری است و انسان از یک هدایت تکوینی برخوردار شده است و پیغمبران آمده‌اند انسان را بر اساس آنچه در فطرتش هست راهنمایی کنند. جزئیات و خصوصیات از طریق هدایت وحی به انسان القا می‌شود.