کد درس: 3050303
هدف کلی: آشنایی با ضرورت و حقیقت دین

عنوان جزئی:گرایش اندیشمندان به دین​​​​​​​
​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​مدت زمان: 60 دقیقه
​​​​​​​
ثبت گزارش

وجه بیان:
آشنایی با ضرورت و حقیقت دین یکی از موضوعات مبنایی و پر اهمیت در این گروه سنی است؛ لذا از مربیان عزیز خواهشمندیم که تمام سعی و تلاش خود را برای به ثمر رساندن این بحث بکار گیرند. چرا که این سؤال برای هر فرد متدین و جامعه متدین، سؤالی سرنوشت‌ساز است که اگر به آن پاسخ صحیحی داده نشود، فراگیران در مواجهه با فرهنگِ علم‌زده دور از دین امروزی، از شناخت حقیقت دین باز می‌مانند.
در این طرح بحث تلاش داریم تا بر اساس سخنانی از شهید مطهری مانند «دین از نگاه قرآن و حدیث تعاریف مشخصی دارد و ما با آن‌ها آشنا هستیم اما [آیا] این آدم باآن‌همه ادعا و عقل‌گرایی هیچ‌چیز درباره دین و جایگاه آن در زندگی انسان نگفته است؟ دانشمندان نظریاتی مختلفی درباره دین و منشأ آن تا کنون ارائه داده‌اند و خیلی از آن‌ها به این اصل که دین یک خواسته در نهاد بشری است اعتراف کرده‌اند. خیلی‌ها هم دین را ناشی از مسائل دنیایی و سود بشر در به‌کارگیری آن معرفی کردند» به بررسی برخی دیدگاه‌های موجود در خصوص گرایش اندیشمندان به دین بپردازیم.​​​​​​​

هدف شناختی:
با خاستگاه دین در نظر اندیشمندان غیرمسلمان نظیر جهل، ترس، خرافات و... آشنا می‌شود.
با نظرات اندیشمندان تأثیرگذار غربی در پذیرش منشأ الهی و جایگاه دین در حیات بشر آشنا می‌شود.


هدف عاطفی:
دین‌داری را موجب سربلندی و سعادتمندی خود می‌داند و به این مسئله افتخار می‌کند.
با دیگر دین‌داران احساس برادری می‌کند


هدف رفتاری:
تحقیق و مطالعه در خصوص منشأ دین را به‌طورجدی پیگیری می‌کند.
سعی می‌کند تا در حد توان خود در بالابردن دیدگاه دینی در میان همسالان خود فعالیت کن
د.

جملات کلیدی:
شهید مطهری: «همه آن خصایص و خصلت‌ها که لازمه یک جهان‌بینی خوب است، در جهان‌بینی توحیدی جمع است. تنها جهان‌بینی توحیدی است که می‌تواند همه آن خصایص را داشته باشد. جهان‌بینی توحیدی با نیروی منطق و علم و استدلال حمایت می‌شود و به حیات و زندگی معنا و روح و هدف می‌دهد، کشش و جاذبه دارد، به انسان نشاط و دلگرمی می‌بخشد، هدف‌هایی متعالی و مقدّس عرضه می‌دارد و افرادی فداکار می‌سازد. جهان‌بینی توحیدی تنها جهان‌بینی‌ای است که در آن تعهد و مسئولیت افراد در برابر یکدیگر مفهوم و معنا پیدا می‌کند؛ همچنان که تنها جهان‌بینی‌ای است که آدمی را از سقوط در درّه هولناک پوچ‌گرایی و هیچی ستایی نجات می‌دهد» (جهان‌بینی توحیدی، ج ۱، صص ۱۶ و ۱۷).
شهید مطهری: «نظریات مختلفی از طرف آن‌ها ابراز شده و همه رد شده است. حتّی اکثریت دانشمندان امروز «توحید» را پذیرفته‏اند، اصول‌دین را پذیرفته‏اند. اگر دین حقیقتاً مولود جهل بوده آیا معنی داشت که انیشتین دانشمندترین انسان عصر حاضر هم خداپرست باشد؟! نه‌تنها او که دانشمندترین انسان عصر خود بود، بلکه دنیای علم به‌سوی قبول فِطْرَةَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها پیش می‌رود» (امدادهای غیبی در زندگی بشر، ج ۱، ص ۳۵).
آلبرت انیشتین: «حس دینی قوی‌ترین و شریف‌ترین سرچشمه (شاه‌فنر) تحقیقات علمی است» (یادداشت­های استاد مطهری، ج ۴، ص ۲۰۰).
ویکتور هوگو: «اگر فرجام انسان عدم می‌بود، زندگی ارزش نمی‌داشت. آنچه زحمت را گوارا و کار را مقدس می‌کند و انسان را نیرو می‌بخشد و خردمند و مهربان و بردبار و نیکوکار و دادگر می‌سازد و در عین فروتنی مناعت می‌دهد و مستعد علم و معرفت می‌نماید این است که چون از این دنیای تاریک گذشتیم به جهانی باصفا و روشن می‌رسیم» (یادداشت­های استاد مطهری، ج ۴، ص ۲۰۳)


کلیدواژه:
دین از نظر دانشمندان - دیدگاه غرب و شرق به دین

سؤالاتی که ارائه این عنوان به آن‌ها پاسخ می‌دهد:
دین در نظر برخی از اندیشمندان غیرمسلمان دارای چه خاستگاه‌هایی است؟
اندیشمندان تأثیرگذار غربی چه مواجه‌ای با منشأ الهی دین و همچنین جایگاه آن حیات بشر داشتند؟

اهـــداف درس

ورود به بحث:
پرسش از مفاهیم کلیدی درس
ارائه و تحقیق توسط فراگیران جلسه

​​​​​​​
زمان و مکان پیشنهادی:
ایام بزرگداشت ابن‌سینا
ایام بزرگداشت شهید مطهری (روز معلم)

روش های درس

​​منابـع پیشنهادی

توضیحات سودمنـد


​​​​​​​نظریات مختلفی از طرف آن‌ها ابراز شده و همه رد شده است. حتّی اکثریت دانشمندان امروز «توحید» را پذیرفته‏اند، اصول‌دین را پذیرفته‏اند. اگر دین حقیقتاً مولود جهل بوده آیا معنی داشت که انیشتین دانشمندترین انسان عصر حاضر هم خداپرست باشد؟! نه‌تنها او که دانشمندترین انسان عصر خود بود، بلکه دنیای علم به‌سوی قبول فِطْرَةَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها (روم – ۳۰) پیش می‌رود.
بعضی گفتند علّت پیدایش دین جهل و نادانی بشر است؛ بشر می‌خواسته حوادث جهان را تعلیل نماید و برای آن‌ها علّت ذکر کند و چون علت‌ها را نمی‏شناخته است، علّت ماورای طبیعی برای حوادث فرض کرده است.
بعضی دیگر گفته‌اند علّت اینکه بشر به‌سوی دین گراییده علاقه‏ای است که به نظم و عدالت دارد؛ وقتی که در دنیا از طرف طبیعت یا اجتماع بی‏عدالتی می‌بیند، برای اینکه تسکینی جهت آلام درونی خود پیدا کند دین را برای خویشتن می‌سازد. صاحبان فرضیه‌های فوق گفتند: علم را توسعه بدهید، دین از میان می‌رود. چنین فرض کردند که با توسعه علم، خودبه‌خود دین از میان می‌رود؛ عالم شدن مساوی است با بی‏دین شدن.
فرضیه‌ای هم فروید آورد. این فرضیه را هم برای شما نقل می‌کنم. از نقل این فرضیه‌های گوناگون حدّاقل این‌قدر می‌توانید استنباط کنید که در مغرب‌زمین در میان مخالفین دین، وحدت نظری وجود ندارد، هر یک از مخالفین چیزی مخصوص به خود گفته است.
فروید گفت: دین نه ناشی از ترس است، نه از جهل است، نه عکس‌العمل در مقابل بی‏نظمی‏هاست و نه عاملی است در راه کسب امتیازات طبقاتی. او همان‌طوری که همه حوادث اجتماع را با غریزه جنسی تحلیل و توجیه می‌کرد، خواست دین را هم از این راه توجیه کند و نتیجتاً گفت: بشر در اجتماع از نظر جنسی محرومیت‌هایی پیدا می‌کند که موجب می‌شود غریزه عقب رانده شده و به شعور ناخودآگاه برود. وقتی که آنجا رفت قیود اجتماعی جلواش را می‌گیرد که بیرون نیاید، امّا در آن صورت این محرومیت‌ها از راه‌ها و به شکل‌های دیگری بروز می‌کند که یکی از آن‌ها دین است. دین ریشه‏اش تمایل جنسی است و نه چیز دیگر. او همچنین می‌گفت که ریشه اخلاق هم تمایلات جنسی است، علم هم‌ریشه‌اش جنسی است. اگر از او می‌پرسیدیم آیا به عقیده شما دین چه موقعی از میان مردم خواهد رفت؟ می‌گفت: آزادی جنسی مطلق بدهید به‌طوری‌که هیچ محرومیت جنسی وجود نداشته باشد، در آن صورت دین هم وجود نخواهد داشت. امّا طولی نکشید که فروید خودش هم از حرف خودش پشیمان شد. شاگردهایش نیز از او نپذیرفتند. در همین‌جاست که نظریه فطری‌بودن دین و اینکه دین جزو نهاد بشر است پیدا می‌شود.
 در مورد فطری‌بودن دین، دانشمندان زیادی نظر داده‌اند. یکی از آن‌ها روان‌شناس بسیار معروف جهانی و شاگرد فروید، یونگ است. او می‌گفت اینکه آقای فروید می‌گوید دین از نهاد ناخودآگاه بشر تراوش می‌کند درست است، ولی اینکه او خیال می‌کند عناصر روان ناخودآگاه بشر منحصر به تمایلات جنسی‏ای که به شعور باطن گریخته‏اند است بی‏اساس است. انسان یک روان ناخودآگاه فطری و طبیعی دارد. روان ناخودآگاه بشر بر خلاف ادّعای فروید صرفاً انباری که از شعور ظاهر در آن چیزهایی ریخته شده و پر شده باشد نیست. به‌عبارت‌دیگر شعور باطن هرگز به‌صورت یک ظرف خالی که فقط از شعور ظاهر چیزی بگریزد و آنجا رفته و آن را پر کند نیست. او می‌گفت: فروید به قضیه «روان ناخودآگاه» خوب پی برده بود، امّا بعداً به‌اشتباه خیال کرد که روان ناخودآگاه فقط از عناصر مطرود از شعور ظاهر تشکیل می‌گردد؛ خیر، روان ناخودآگاه جزء سرشت بشر است، عناصر رانده شده می‌روند آنجا و به آن ملحق می‌شوند؛ دین جزء اموری است که در روان ناخودآگاه بشر به طور فطری و طبیعی وجود دارد.
روان‌شناس و فیلسوف معروف امریکایی «ویلیام جیمز» کتابی نوشته که خیال می‌کنم به نام دین و روان چاپ شده. ویلیام جیمز روان‌شناسی تجربی را به سبک مخصوص خود ابداع کرده است و روی مسائل روانی - مذهبی سال‌ها مطالعه کرده، سال‌ها افراد را، بیماران و غیر بیماران را مورد تجربه و آزمایش قرار داده و روی ایشان مطالعه کرده است. این شخص در کتاب خود می‌گوید: «درست است که سرچشمه بسیاری از امیال درونی ما امور مادّی طبیعی است، ولی بسیاری از آن‌ها هم از دنیایی ماورای این دنیا سرچشمه می‌گیرد. دلیل اینکه اصولاً بسیاری از کارهای بشر با حساب‌های مادّی جور در نمی‌آید همین است. من در هر امر (مذهبی) همیشه نوعی وقار و صمیمیت، وجد و لطف، محبّت و ایثار می‌بینم. حالات روانی - مذهبی خواصّی دارد که آن خواص با هیچ حالت از حالات بشر تطبیق نمی‌کند. به همان دلیل که یک سلسله غرایز مادّی، ما را با این دنیا پیوند می‌دهد، غرایز معنوی هم ما را با دنیای دیگر پیوند می‌دهد».
این مرد تعبیرات عجیبی دارد. گاهی می‌گوید: «این فلسفه‌هایی که بشر به وجود آورده (فلسفه‌های ماورای طبیعی) به منزله ترجمه‏هایی است که انسان از زبان دیگری انجام داده باشد».
یعنی این‌هایی را که بشر خیال می‌کند در مسائل ماورای طبیعت با فکر و عقل خود بدان رسیده، اینها در واقع ندای دل خود اوست؛ قلب او و دل او با زبان دیگری، با نور دیگری، با روشنایی دیگری آن‌ها را دریافته و بعد با زبان عقل به آن‌ها شکل فلسفی داده است.
در اینجا بد نیست نظریه معروف‏ترین دانشمند عصر ما را درباره حسّ دینی و مبنا و منشأ آن نیز برای شما نقل کنم. اخیراً مجموعه‏ای منتشر شده است که حاوی یک سلسله نامه یا مقاله یا سخنرانی از فیزیسین (فیزیک‌دان) و ریاضی‏دان معروف و بزرگ عصر ما آلبرت انیشتین است. در این مجموعه فصلی دارد تحت عنوان «مذهب و علوم». در اینجا انیشتین نظر خود را درباره مذهب و وظیفه‌ای که علوم و هنرها در زمینه مذهب دارند بیان می‌کند. این دانشمند مدّعی است که احساسات موجود مذهب متفاوت است، علّت گرایش به مذهب را در همه طبقات نمی‌توان یکسان دانست. او می‌گوید: «برای یک انسان ابتدائی ترس - ترس از مرگ، ترس از گرسنگی، ترس از جانور وحشی، ترس از مرض - ایجادکننده زمینه مذهبی است. فکر محدود و عدم رشد عقل انسان بدوی برای خود موجودات کم‌وبیش شبیهی می‌سازد. این موجودات را با دست و فکر خود می‌سازد و بعدازاین آفریدن به این فکر می‏افتد که چگونه از خشم آن‌ها جلو بگیرد، چطور بر سر لطفشان بیاورد. این‌گونه مذهب را مذهب ترس باید نامید و خدایی که در این مذهب پرستیده می‌شود خدای واقعی نیست، منجر به‌نوعی بت‏پرستی می‌شود. خصیصه اجتماعی بشر نیز یکی از تبلورات مذهب است. یک فرد می‌بیند پدر و مادر، خویشان و رهبران و بزرگان می‏میرند، یک‌یک اطراف او را خالی می‌گذارند، پس آرزوی هدایت‌شدن، دوست‌داشتن، محبوب بودن و اتکا و امید داشتن به کسی، زمینه قبول عقیده به خدا را در او ایجاد می‌کند».
به عقیده انیشتین خدایی که ناشی از این احتیاج است نیز خدای واقعی نیست. صفاتی که برای او فرض می‌شود همه صفات انسانی است. کتاب مذهبی یهودیان و همچنین انجیل این‌چنین خدایی را معرّفی می‌کنند. این مذهب نسبت به مذاهب ترس یک درجه تکامل‌یافته است. آنگاه چنین می‌گوید: «ولی فراموش نشود که دراین‌بین عدّه قلیلی از افراد و اجتماعات یافت می‌شوند که یک معنی واقعی از وجود خدا را ورای این اوهام دریافته‏اند که واقعاً دارای خصائص و مشخّصات بسیار عالی و تفکرات عمیق و معقول بوده به‌هیچ‌وجه قابل‌قیاس با آن عمومیت عقیده نیستند».
مقصودش این است که گمان نرود در میان اجتماعاتی که آن دو نوع مذهب وجود داشته و دارد همه افراد فکرشان درباره خدا سطحی است؛ افرادی هم در همان جماعات یافت می‌شوند که خدا را آن‌چنان که شایسته قدس و جلال او هست در نظر می‌آورند و پرستش می‏نمایند. آنگاه چنین می‌گوید: «یک عقیده و مذهب ثالث، بدون استثنا در ذهن همه وجود دارد، گر چه با شکل خالص و یکدست در هیچ‌کدام یافت نمی‌شود. من آن را (احساس مذهبی آفرینش یا وجود) می‏نامم. بسیار مشکل است که این احساس را برای کسی که کاملاً فاقد آن است توضیح دهم، بخصوص که در اینجا دیگر بحثی از آن خدا که به اشکال مختلف تظاهر می‌کند نیست. در این مذهب، فرد به کوچکی آمال و هدف‌های بشر و عظمت و جلالی که در ماورای امور و پدیده‌ها در طبیعت و افکار تظاهر می‌نماید پی می‌برد. او وجود خود را یک نوع زندان می‏پندارد چنان‌که می‌خواهد از قفس تن پرواز کند و تمام هستی را یکباره به‌عنوان حقیقت واحد دریابد...»
مطابق این بیان در انسان - و حدّاقل در افراد رشدیافته انسان‌ها - چنین احساسی وجود دارد که می‌خواهد از وجود محدود خود خارج شود و خود را به قلب هستی رساند. در انسان میلی وجود دارد که آرام نمی‌گردد مگر آنکه خود را باخدا و منبع هستی متّصل ببیند. این همان است که قرآن کریم فرموده است: «الَّذینَ امَنوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلوبُهُمْ بِذِکرِ اللهِ، الا بِذِکرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوبُ‏؛ تنها با یاد خدا و جای‌گرفتن خدا در قلب است که دل آدمی آرامش خویش را باز می‌یابد». (رعد - ۲۸)
مرحوم فروغی در جلد دوم کتاب آیین سخنوری سخنرانی‌ها و خطابه‏های بزرگی را که در دنیا ایراد شده ترجمه کرده است. در بین آن‌ها چند خطابه از ویکتور هوگو نویسنده معروف فرانسوی است. هوگو در یکی از خطابه‏های خیلی عالی‌اش می‌گوید: «راستی اگر انسان این‌طور فکر کند که عدم است و بعدازاین زندگی نیستی مطلق است، دیگر اصلاً برای او زندگی ارزشی نخواهد داشت. آن چیزی که زندگی را برای انسان گوارا و لذت‌بخش می‌سازد، کار او را مفرّح می‌سازد، به دل او حرارت و گرمی می‏بخشد، افق دید انسان را خیلی وسیع می‌کند، همان چیزی است که دین به انسان می‌دهد، یعنی اعتقاد به جهان ابدیت، اعتقاد به خلود، اعتقاد به بقای بشر، اعتقاد به اینکه تو ای بشر! فانی نیستی و باقی خواهی بود، تو از این جهان بزرگ‌تری، این جهان برای تو یک آشیان کوچک و موقّتی است، این جهان فقط یک گاهواره است، برای دوران کودکی توست، دوران بیشتر دوران دیگری است».
از تولستوی حکیم معروف روسی می‌پرسند ایمان چیست؟ آن را برای ما تعریف کن. می‌گوید: «ایمان همان چیزی است که انسان با آن زندگی می‌کند؛ سرمایه زندگی است». واقعاً عجب جمله ساده و پرمغزی است.
ایمان همان چیزی است که بشر با آن زندگی می‌کند. شما این جمله را مقایسه کنید با طرز تفکر یک عدّه سبک‌مغز بی‌خبر و بی‏اطّلاع که خیال می‌کنند دین برای بشر «سربار» است، بی‌دینی نوعی آزادی و سبک‌باری است! اینها خیال می‌کنند پایبند نبودن به هر چیزی نامش آزادی است، بنابراین پایبند نبودن به عقل و انسانیت و اخلاق و شرافت چون بالاخره هر چه هست پایبند نبودن است سبک‌باری و آزادی است. امّا این حکیم عالی‌قدر روسی چقدر خوب ارزش «سرمایه»های معنوی را درک کرده است؛ او نمی‌گوید ایمان «سربار» است، می‌گوید «سرمایه» است.