پیامبران الهی که از طریق وحی با ریشه و مبدأ هستی اتصال پیدا میکنند، دارای امتیازات و اختصاصاتی هستند که اکنون به آنها اشاره میشود
1. اعجاز
قرآن کریم آثار خارقالعادهای را که پیامبران به اذن خدا برای گواهی بر صدق گفتار خود ارائه میکردهاند «آیت» یعنی نشانه و علامت نبوت میخواند و متکلمین اسلامی از آن نظر که این علامتها عجز و ناتوانی سایر افراد را آشکار میسازد «معجزه» مینامند. قرآن کریم نقل میکند که مردمِ هر زمان از پیامبران زمان خویش تقاضای «آیت» و «معجزه» میکردند و آن پیامبران به این تقاضا که تقاضایی معقول و منطقی بود - زیرا از طرف مردمی جویای حقیقت صورت میگرفت و بدون آن برای آن مردم راهی به شناخت پیامبری آن پیامبر نبود - جواب مثبت میدادند.
2. عصمت
از جمله مختصات پیامبران «عصمت» است. عصمت یعنی مصونیت از گناه و از اشتباه؛ یعنی پیامبران نه تحتتأثیر هواهای نفسانی قرار میگیرند و مرتکب گناه میشوند و نه در کار خود دچار خطا و اشتباه میشوند. برکناری آنها از گناه و از اشتباه، حدّ اعلای قابلیت اعتماد را به آنها میدهد. اکنون ببینیم این مصونیت به چه صورت است؟ آیا مثلاً به این صورت است که هروقت میخواهند مرتکب گناه یا اشتباه شوند یک مأمور غیبی میآید و مانند پدری که مانع لغزش فرزندش میشود جلوی آنها را میگیرد؟ و یا به این صورت است که پیامبران سرشت و ساختمانشان طوری است که نه امکان گناه در آنهاست و نه امکان اشتباه، آنچنان که مثلاً یک فرشته زنا نمیکند به دلیل اینکه از شهوت جنسی خالی است و یا یک ماشینحساب اشتباه نمیکند به دلیل اینکه فاقد ذهن است؟ و یا اینکه گناهنکردن و اشتباهنکردن پیامبران معلول نوع بینش و درجه یقین و ایمان آنهاست؟ البته تنها همین شق صحیح است. اکنون هریک از این دو مصونیت را جداگانه ذکر میکنیم.
اما مصونیت از گناه: انسان یک موجود مختار است و کارهای خویش را بر اساس منافع و مضارّ و مصالح و مفاسدی که تشخیص میدهد انتخاب میکند؛ ازاینرو «تشخیص» نقش مهمی در اختیار و انتخاب کارها دارد؛ محال است که انسان چیزی را که بر حسب تشخیص او مفید هیچگونه فایدهای نیست و از طرف دیگر زیان و ضرر دارد انتخاب کند؛ مثلاً انسان عاقل علاقهمند به حیات، دانسته خود را از کوه پرت نمیکند و یا زهر کشنده را نمینوشد.
افراد مردم از نظر ایمان و توجه به آثار گناهان متفاوتاند؛ به هر اندازه که ایمانشان قویتر و توجهشان به آثار گناهان شدیدتر باشد، اجتنابشان از گناه بیشتر و ارتکاب آن کمتر میشود. اگر درجه ایمان در حد شهود و عیان برسد، به حدی که آدمی حالت خود را در حین ارتکاب گناه حالت شخصی ببیند که میخواهد خود را از کوه پرت کند و یا زهر کشندهای را بنوشد، در اینجا احتمال اختیار گناه به صفر میرسد؛ یعنی هرگز بهطرف گناه نمیرود. چنین حالی را «عصمت از گناه» مینامیم. پس عصمت از گناه ناشی از کمال ایمان و شدت تقواست. ضرورتی ندارد که برای اینکه انسان به حد «مصونیت» و «معصومیت» از گناه برسد یک نیروی خارجی جبراً او را از گناه باز دارد و یا شخص معصوم بهحسب سرشت و ساختمان، مسلوب القدرة باشد. اگر انسانی قدرت بر گناه نداشته باشد و یا یک قوّهای جبری همواره جلوگیر او از گناه باشد، گناهنکردن او برایش کمالی شمرده نمیشود، زیرا او مانند انسانی است که در یک زندان حبس شده و قادر به خلافکاری نیست. خلافکاری نکردن چنین انسانی را بهحساب درستی و امانت او نتوان گذاشت.
اما مصونیت از اشتباه: مصونیت از اشتباه نیز مولود نوع بینش پیامبران است.
اشتباه همواره از آنجا رخ میدهد که انسان بهوسیله یک حس درونی یا بیرونی با واقعیتی ارتباط پیدا میکند و یک سلسله صورتهای ذهنی از آنها در ذهن خود تهیه میکند و با قوّه عقل خود آن صورتها را تجزیه و ترکیب میکند و انواع تصرفات در آنها مینماید؛ آنگاه در تطبیق صورتهای ذهنی به واقعیتهای خارجی و در ترتیب آن صورتها گاه خطا و اشتباه رخ میدهد. اما آنجا که انسان مستقیماً با واقعیتهای عینی بهوسیله یک حس خاص مواجه است و ادراک واقعیت عین اتصال با واقعیت است نه صورتی ذهنی از اتصال با واقعیت، دیگر خطا و اشتباه معنی ندارد. پیامبران الهی از درون خود با واقعیت هستی ارتباط و اتصال دارند. در متن واقعیت، اشتباه فرض نمیشود. مثلاً اگر ما صد دانه تسبیح را در ظرفی بریزیم و باز صد دانه دیگر را، و این عمل را صدبار تکرار کنیم، ممکن است ذهن ما اشتباه کند و خیال کند این عمل نود و نه بار و یا صد و یکبار تکرار شده است، اما محال است که خود واقعیت اشتباه کند و با اینکه عمل بالا صدبار تکرار شده است مجموع دانهها کمتر یا بیشتر بشود.
انسانهایی که از نظر آگاهیها در متن جریان واقعیت قرار میگیرند و با بُنِ هستی و ریشه وجود و جریانها متصل و یکی میشوند، دیگر از هرگونه اشتباه مصون و معصوم خواهند بود.
تفاوت پیامبران و نوابغ
از همینجا میتوان به تفاوت پیامبران و نوابغ پی برد. نوابغ افرادی هستند که نیروی فکر و تعقل و حسابگری قوی دارند؛ یعنی از راه حواس خود با اشیا تماس میگیرند و با نیروی حسابگر عقل خود بر روی فراوردههای ذهنی خودکار میکنند و به نتیجه میرسند و احیاناً خطا میکنند. پیامبران الهی علاوه بر برخورداری از نیروی خرد و اندیشه و حسابگریهای ذهنی، به نیروی دیگری به نام وحی مجهزند و نوابغ از این نیرو بیبهرهاند و به همین جهت بههیچوجه نتوان پیامبران را با نوابغ مقایسه کرد، زیرا مقایسه هنگامی صحیح است که کار هر دو گروه از یک نوع و از یک سنخ باشد، اما آنجا که از دو نوع و دو سنخ است مقایسه غلط است. مثلاً صحیح است که قوّه بینایی و یا قوّه شنوایی و یا قوّه فکر دو نفر را با هم مقایسه کنیم، اما صحیح نیست که قوّه بینایی یک نفر را با قوّه شنوایی یک نفر دیگر مقایسه کنیم و بگوییم کدام یک قویتر است. نبوغ نوابغ مربوط است به نیروی تفکر و اندیشه بشری، و فوقالعادگی پیامبران مربوط است به نیروی دیگری به نام وحی و اتصال به مبدأ هستی، و لهذا قیاس گرفتن آنها با یکدیگر غلط است.
3. رهبری
کلمه «نبی» در زبان عربی به معنی «خبر آورنده» است - و در فارسی کلمه «پیامبر» همان معنی را میدهد - و کلمه «رسول» در زبان عربی به معنی «فرستاده» است. پیامبر، پیام خدا را به خلق خدا ابلاغ میکند و نیروهای آنها را بیدار مینماید و سامان میبخشد و [آنها را] بهسوی خداوند و آنچه رضای خداوند است؛ یعنی صلح و صفا و اصلاحطلبی و بیآزاری و آزادی از غیر خدا و راستی و درستی و محبت و عدالت و سایر اخلاق حسنه دعوت میکند و بشریت را از زنجیر اطاعت هوای نفس و اطاعت انواع بتها و طاغوتها رهایی میبخشد؛ بنابراین، رهبری خلق و سامانبخشیدن و به حرکت آوردن نیروهای انسانی در جهت رضای خدا و صلاح بشریت، لازم لاینفک پیامبری است.
4. خلوص نیت
پیامبران بهحکم اینکه تکیهگاه خدایی دارند و هرگز از یاد نمیبرند که «رسالتی» از طرف خداوند بر عهده آنها گذاشته شده است و کار «او» را انجام میدهند، در کار خود نهایت «خلوص» را دارند؛ یعنی هیچ منظوری و هیچ هدفی جز هدایت بشر که خواسته خداوند است ندارند؛ از مردم «اجر» برای انجام رسالت خود نمیخواهند.
پیامبران بهحکم اینکه خود را «مبعوث» احساس میکنند و در رسالت خویش و ضرورت آن و ثمربخشی آن کوچکترین تردیدی ندارند، با چنان «قاطعیتی» پیام خویش را تبلیغ میکنند و از آن دفاع میکنند که مانندی برای آن نتوان یافت. آری، همانطور که عصمت از گناه و عصمت از اشتباه در رهبری انسانها، از لوازم مجهز بودن به نیروی وحی و اتصال به خداست، خلوص و همچنین قاطعیت نیز از لوازم پیامبری است.
5. سازندگی
پیامبران که به نیروها تحرک میدهند و سامان میبخشند، صرفاً در جهت ساختن فرد و ساختن جامعه انسانی است، و بهعبارتدیگر در جهت سعادت بشری است؛ محال و ممتنع است که در جهت فاسد کردن فرد و یا تباهی جامعه انسانی صورت گیرد. علیهذا اگر اثر دعوت یک مدعی پیامبری، فاسد ساختن انسانها، ازکارانداختن نیروهای آنها یا به فحشا و هرزگی افتادن انسانها و یا تباهی جامعه انسانی و انحطاط مجتمع انسانی باشد، خود دلیل قاطعی است بر اینکه این مدعی در دعوی خودش صادق نیست.
6. درگیری و مبارزه
درافتادن با شرکها، خرافهها، جهالتها، ساختههای خیالبافانه، ظلمها و ستمها و ستمگریها یکی دیگر از علائم و نشانههای صداقت پیامبری یک مدعی پیامبری است؛ یعنی محال است که یک نفر پیامبر واقعی از جانب خدا برگزیده شود و در پیامش چیزی باشد که بوی شرک بدهد و یا به کمک ظالم و ستمگر بشتابد و ظلم و بیعدالتی را تأیید نماید و یا در برابر شرکها، جهالتها، خرافات، ستمگریها سکوت کند و به ستیزه و مبارزه برنخیزد. توحید، عقل، عدل از اصول دعوت همه پیامبران است و تنها دعوت افرادی که در این مسیر دعوت میکنند قابلمطالعه و مطالبه دلیل و معجزه است.