کد درس: 3060202
هدف کلی : تاریخ تحولات گذر از قرون‌وسطی به رنسانس 
​​​​​​​
عنوان جزئی:عصر رنسانس​​​​​​​​​​​​​​
​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​مدت زمان:۶۰ دقیقه 
​​​​​​​​​​​​​​
ثبت گزارش

وجه بیان
شناخت و درک صحیح نسبت به پدیده‌های ظاهری تمدن غرب بدون مشخص‌کردن ریشه‌های فکری آن، کاری عبث و ناموفق خواهد بود؛ باید دانست که تاریخچه شکل‌گیری تمدن غرب بالاخص در دوره‌های قرون‌وسطی و رنسانس، تأثیرات بسیار عمیقی در شکل‌گیری و تکون تفکر و تمدن فعلی غرب داشته‌اند. به همین سبب می‌توان به مؤلفه‌های فعلی تمدن غرب در زمینه‌های فرهنگ، اقتصاد، سیاست و سبک زندگی اشاره کرد که همگی برخاسته و برساخته همین دوران هستند؛ لذا مناسب است تا فراگیران با این دوران بالاخص دوران قرون‌وسطی و رنسانس از تاریخ غرب، آشنایی اجمالی داشته باشند.
برای همین تلاش شده تا این مبحث را در دو جلسه با عناوین زیر بررسی کنیم:
1)    دوران ماقبل قرون‌وسطی و قرون‌وسطی
2)    دوران عصر رنسانس


در این طرح درس به‌عنوان دوم از این موضوع یعنی دوران رنسانس می‌پردازیم.


هدف شناختی:
با اوضاع‌واحوال نظامات فکری، سیاسی و اقتصادی حاکم بر زندگی مردم در دوره رنسانس به طور اجمالی آشنا می‌شود.
با برخی از داستان‌ها و شخصیت‌های مهم و تأثیرگذار در شکل‌گیری عصر رنسانس آشنا می‌شود.
با نقش، اقدامات و همچنین نوع ارتباط کلیسا با مردم در دوره رنسانس آشنا می‌شود.
با علل و زمینه‌های شکل‌گیری (مانند جنگ¬های صلیبی و...) رنسانس آشنا می‌شود.


هدف عاطفی:
نسبت به حاکمیت خرد و اندیشه و مقابله با جزم‌اندیشی علاقه‌مند می‌شود.

هدف رفتاری:
مطالعه پیرو مباحث تاریخی را در برنامه خود قرار می‌دهد.
همواره سعی می‌کند تا در بحث‌ها و تحلیل‌های خود از مثال‌های تاریخی استفاده کند.


جملات کلیدی:
مقام معظم رهبری: «مخالفت مؤمنِ به اسلام با تمدن غربی به‌خاطر پیشرفت علمی و مبارزة با خرافات و علمی کردن همة روابط اجتماعی نیست؛ به‌خاطر خلأ معنویت و فضیلت در این مجموعة دنیایی است. البته این سرنوشت غرب بود که به این ورطه دچار شود. روحانیتی که غرب قبل از رنسانس اروپا به آن دچار بود - آن کج‌فکری‌ها، آن واپس‌گرایی‌ها، آن تعصب‌های عنادآمیز و به‌کلی دور از عقل و منطق - واکنشش همین‌ها هم بود» (بیانات در دیدار طلاب مدرسه علمیه آیت‌الله مجتهدی مورخ ۲۲/۰۳/۱۳۸۳ به نشانی farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=5303).
شهید مطهری: «غرب دین را مانع پیشرفت جامعه قلمداد می‌کند و از آغاز رنسانس تجربی هر جا که حاکمیت پیدا کرده دین را از قلمرو حکومت و قدرت بیرون رانده است. گرچه کارهای کلیسا و خشونت‌های کشیشان در بدبینی رهبران رنسانس به مسیحیت بی‌اثر نبود؛ ولی آنان نفرت و دین ستیزی را به همه ادیان گسترش دادند و با قراردادهای رسمی آن را نهادینه کردند» (علل گرایش به مادی‌گری، ۳۴).


کلیدواژه:
رنسانس - گالیله - داوینچی - خاندان مدیچی - شهید آوینی در خصوص تمدن غرب - تأثیرات تمدن یونان بر رنسانس - تقابل دانشمندان با کلیسا

سؤالاتی که ارائه این عنوان به آن‌ها پاسخ می‌دهد:        
چه اوضاع و احوالی بر نظامات فکری، سیاسی و اقتصادی بر زندگی مردم در دوره رنسانس حاکم بوده است؟
کدام داستان‌ها و شخصیت‌ها در شکل‌گیری رنسانس نقش مهم و تأثیرگذاری داشته‌اند؟
کلیسا در دوره رنسانس چه نقش، اقدامات و ارتباطی با مردم داشته است؟
شکل‌گیری رنسانس چه علل و زمینه‌هایی داشته است؟


اهـــداف درس

ورود به بحث:
مطالعه صفحه ۲۳ (دین و کلیسا) از کتاب روایت تفکر، فرهنگ و تمدن از آغاز تاکنون؛ من به قدرت رسید

زمان و مکان پیشنهادی:
 ایام ولادت حضرت عیسی مسیح (ع)
 سالروز تولد یا مرگ اندیشمندان شناخته‌شده عصر رنسانس مانند داوینچی، گالیله و...



روش های درس

​​منابـع پیشنهادی

توضیحات سودمنـد


•    عصر رنسانس :
رنسانس، جنبش فرهنگیِ مهمی بود که آغازگر دورانی از انقلاب علمی و اصلاحات مذهبی و پیشرفت هنری در اروپا شد. عصر نوزایش، دوران گذار بین سده‌های میانه (قرون‌وسطی) و دوران جدید است.
واژه رنسانس از زبان فرانسه وام‌گرفته شده است و به معنای تولد دوباره یا نوزایی است. کسانی که دوران رنسانس را پدید آوردند بر این گمان و باور بودند که عصر آن‌ها با سده‌های میانه هیچ ارتباط وثیقی ندارد؛ بلکه به یونان و روم باستان مربوط می‌شود؛ چراکه به‌زعم آن‌ها بشر تنها در دنیای باستان کارها و موفقیت‌های بزرگ را تجربه کرد. در واقع رنسانس بر آن بود که با زایش دوباره فرهنگ یونان و روم، امکان موفقیت و پیشرفت‌های سترگ را دوباره فراهم آورد.
درباره اینکه این تولد دوباره حیات فرهنگی در اروپا از چه زمانی آغاز شده است بحث‌های زیادی میان مورخان عصر رنسانس وجود دارد. برخی سال ۱۴۵۳ میلادی که فتح قسطنطنیه به دست ترکان عثمانی رخ داد را نقطه پایان قرون‌وسطی و آغاز عصر رنسانس می‌دانند. با تسخیر قسطنطنیه متفکران یونانی با متونی چند به اروپای غربی مهاجرت کردند و مطالعه فرهنگ و اندیشه یونانی را گسترش دادند.
از نظر عده‌ای دیگر سال ۱۴۹۲ میلادی یعنی سال ورود اروپائیان به قاره آمریکا و همچنین ساکنین آن و مسافرت‌هایی که از قبل به آسیای شرقی و خاورمیانه انجام داده بودند افق‌های جدیدی به روی آنان باز کرد و سبب آشنایی با فرهنگ‌ها، زبان‌ها و ادیان دیگر شد و راه‌های تجاری بیشتری را به روی آنان گشود.
ولی رنسانس نیز مانند همه اعصار سرنوشت‌ساز، به‌یک‌باره آغاز نشد و یک‌باره نیز به اتمام نرسید. می‌توان گفت بسته‌شدن نطفه رنسانس یعنی آغاز حرکت‌های فکری مستقل از نظام فکری حاکم از اواسط قرن ۱۳ میلادی است. در این زمان کلیسای کاتولیک حاکم بلامنازع بر فرهنگ و سیاست قرون‌وسطی است همچنین در همین هنگام حاکمیت فلسفه و کلام مدرسی (اسکولاستیک) بر دانشگاه‌ها و سایر مراکز فرهنگی و دینی اروپای غربی مشاهده می‌شود. به‌هرحال به‌طورقطع نیمه دوم قرن ۱۵ و تمام قرن ۱۶ میلادی را می‌توان عصر رنسانس و دوران حاکمیت تفکر رنسانسی دانست.
از جهت سیاسی در این عصر پادشاهان و امیران نسبت به دستگاه کلیسا مستقل‌تر شدند به‌گونه‌ای که در نهضت اصلاح دینی برخی از آنان به طور علنی از این جنبش حمایت کردند و در مقابل پاپ و کلیسای کاتولیک ایستادند و سرانجام از کلیسا خارج شدند؛ امری که در قرون‌وسطی غیرقابل‌تصور بود.
از جهت اقتصادی بازرگانان با سود چشمگیری که از تبادل کالا به دست آورده بودند استقلال اجتماعی بیشتری کسب کردند. توسعه اقتصادی و بازرگانی در رنسانس مستلزم این بود که اقتصاد پولی به‌جای اقتصاد مبتنی بر مبادله کالا به کالا رایج شود. به همین خاطر نقره و طلا از آلمان و آمریکا به بازار آمد و طولی نکشید که بانک‌ها و بانک‌داران پدید آمدند. از دیگر سو بازرگانان به‌خاطر افزایش تقاضا و کمبود کالا به مسافرت به سرزمین‌های دیگر و جستجوی عرصه‌های تازه برآمدند. مسافرت به سرزمین‌های ناشناخته، استفاده از فن¬ های پیچیده‌تری را می‌طلبید در نتیجه اروپائیان به ساخت وسایل و ابزار جدید برای دستیابی به طلا و لوازم تجملی و اشیا گران‌بهای سرزمین‌های دیگر پرداختند.
اروپائیان از رهگذر مسافرت‌ها و آشنایی با تمدن‌های دوردست، به مطالعه وسیع‌تر متون یونانی و لاتین دست زدند و به همین دلیل فراگیری زبان‌های دیگر در میان اندیشمندان این دوره امری رایج گردید.
در سده‌های میانه متون متفکران و ادیبان رومی غالباً برای و یا با توجیه فراگیری زبان لاتین خوانده می‌شد درحالی‌که هدف همواره اثبات برتری و حقانیت مسیحیت کاتولیک نسبت به هر نوع اندیشه دینی و غیردینی بود. اما در عصر رنسانس متون را برای فهم محتوای آن‌ها مطالعه می‌نمودند. همین تغییر نگرش سبب گردید که بسیاری از مفاهیم فکری قدیم اعتباری ویژه بیابند. به‌عنوان‌مثال کسانی همچون اراسموس با مطالعه متون قدیمی، اخلاقی مستقل از اخلاق مسیحی کشف کردند. اراسموس حتی اظهار داشت که اگر کاربرد کلمات اجازه می‌داد، سقراط که از دیدگاه مسیحی مشرک بود را یک قدیس می‌خواند. در حقیقت عالمان اخلاق در این دوره همانند دانشمندان که در پی شناخت طبیعت مستقل از دین و کلیسا بودند، سعی داشتند تا انسان طبیعی را، عزل نظر از مآل فوق‌طبیعی آن توصیف کنند و برای این منظور نوشته‌های اخلاقی باستانی مخصوصاً آثار رواقیان راهنمای آنان بود. البته این بدان معنا نیست که اخلاق در این دوران به سمت رشد و شکوفایی گرایش داشته است؛ بلکه اساساً در رنسانس قوانین کهنه اخلاقی حرمت خود را از دست دادند. اکثر حکام مقام خود را با خیانت به دست آورده بودند و با قساوت در حفظ آن می‌کوشیدند. کاردینال‌ها هنگامی‌که برای شرکت در مراسم تاج‌گذاری پاپ دعوت می‌شدند از ترس مسموم‌شدن، شراب و ساقی‌شان را با خود می‌بردند.
یکی از مهم‌ترین اتفاقات عصر رنسانس، اختراع دستگاه چاپ است. با اختراع این دستگاه به‌وسیله گوتنبرگ، کتاب به تعداد بیشتر، ارزان‌تر و آسان‌تر در اختیار دوستداران دانش قرار گرفت. تعداد افراد باسواد رشد چشمگیری یافت و زنان نیز به کتاب‌ها دسترسی بیشتری یافتند. از دیگر ویژگی‌های دوران نوزایی افزایش تعداد مراکز آموزشی و تنوع آن‌ها است. در این دوران مراکزی شکل گرفت که از حوزه اختیار مقامات کلیسا بیرون بود. در این مراکز چنان‌که اشاره شد فقط یافتن حقیقت و تحصیل علم برای خود علم هدف قرار گرفت نه تربیت عده‌ای کشیش و سازگار کردن ایمان با عقل.
تفکر رنسانس را می‌توان به طور عمده به سه بخش تقسیم نمود:
فلسفه
 رنسانس دوره توفیق‌های بزرگی در زمینه فلسفه نبود؛ ولی این دوره کارهایی را صورت داد که مقدمات عظمت قرن هفدهم را فراهم ساخت؛ اولاً رنسانس فعالیت فکری را به‌عنوان یک کار لذت‌بخش اجتماعی تشویق می‌کرد و نه به‌عنوان تفکر محدود و محبوس که هدفی جز صیانت از یک مذهب معلوم و مشخص نداشته باشد.
ثانیاً دستگاه فلسفه مدرسی را که به‌صورت غل‌وزنجیر فکری درآمده بود در هم شکست؛ چراکه رنسانس مطالعه فلسفه افلاطون را احیا کرد و افلاطون را به‌جای ارسطو نشانید و بدین‌وسیله حداقل آن اندازه استقلال فکری که لازمه انتخاب میان افلاطون و ارسطو است را فراهم آورد. رنسانس در مورد این دو فیلسوف اطلاعات مستقیم و اصیلی به دست داد که از لفاظی ظاهری نوافلاطونیان و شاعران عرب‌زبان مبرا بود. اروپائیان پس از تسخیر قسطنطنیه با ورود آثار افلاطون به زبان‌اصلی از بیزانس به مجموعه آثار او دسترسی یافتند و به ترجمه آن به زبان لاتینی همت گماشتند.
البته باید توجه داشت که فلسفه مشاء در عصر رنسانس نیز مانند سده‌های میانه همچنان در دانشگاه‌ها تدریس می‌شد؛ اما مهم‌ترین امری که این فلسفه را از فلسفه مشائی قرون‌وسطی متمایز می‌کرد توجه رنسانسیان به زبان یونانی در مطالعه ارسطو بود. به این معنی که در دانشگاه‌ها متون ارسطو را به زبان یونانی مطالعه و تدریس می‌نمودند.
در مطالعه افلاطون در دوره رنسانس حداقل سه جریان عمده می‌توان یافت:
۱. عده‌ای همچون پلتو  افلاطون را از دیدگاهی غیرمسیحی مطالعه می‌کردند و تعلیم می‌دادند.
۲. عده‌ای دیگر مانند مارسیلو فیچینو سعی می‌کردند که آراء افلاطون را با اعتقادات مسیحی جمع کرده و آن را تبیین کنند.
۳. افرادی نیز همچون کپرنیکوس، گالیله و جوردانو برونو از آرا افلاطون و به‌خصوص توجهش به ریاضیات در بحث‌های جهان‌شناسی استفاده می‌کردند.
اومانیسم: انسان‌گرایی نامی است که مورخان برای جریان نظری خاصی در دوره رنسانس در نظر گرفته‌اند که این جریان بر ارزش‌های انسانی در مقابل تحقیر انسان و جهان توسط راهبان مسیحی قرون‌وسطی تأکید می‌کرد.
انسان‌گرایان عصر رنسانس به‌جای عالمی که ثمره گناه انسان بود و باید با زهد و دوری از آن و هرچه متعلق به آن است نجات یافت، جهانی زیبا و سازمان‌یافته و به‌جای جزم‌گرایی کلیسایی، تساهل و به‌جای جزم‌گرایی فلسفه مدرسی، خردگرایی همراه با ادبیات، هنر و اخلاق را به بشر غربی عرضه کردند. آنان همچنین در قرن ۱۵ و ۱۶ میلادی در مقابل برنامه مدرسی دانشگاه‌ها و مدارس رهبانی، برنامه‌ای تربیتی - آموزشی ارائه کردند که این برنامه شامل مطالعه علوم صرف و نحو (همراه با ادبیات لاتین و گاهی یونانی) فن بیان و بدیع، شعر و اخلاق بود. این برنامه عمدتاً بر پایه آثار اندیشمندان یونانی و لاتینی و گاهی برخی از آزاداندیشان مسیحی قرار داشت که «مطالعات علوم‌انسانی» خوانده می‌شد.
آنچه اومانیست‌ها به لحاظ فکری از آثار یونانیان آموختند بهره‌وری عادی و سالم از برکات زندگی در سایه یک تمدن پیشرفته، همراه با فکر هماهنگی و قانون طلایی اعتدال بود. آنان این نکته را دریافتند که خوشی‌های بی‌ضرر و رغبت‌های طبیعی وسایلی است که عقل به‌وسیله آن زندگی خوب را سامان می‌دهد و برخلاف تعلیمات قرون‌وسطایی ربطی به شیطان ندارد؛ بنابراین نباید آن را گناه شمرد و نباید تلاش کرد که آن را به یاری خدا مقهور و سرکوب نمود یا با شرم و سرافکندگی از آن بهره گرفت. حکمت یونانیان قدیم چنین می‌گفت: «کامل باش و سالم باش و به تن و جان توانا باش و فرصت را برای رشد و نمو در این جهان غنی از دست مگذار.»
اما در عمل همه کسانی که در عصر رنسانس زندگی آزاد یونانی را تمجید می‌کردند وقتی از حالت زهد و رهبانیت آزاد می‌شدند، با شوق و ولع در طلب لذت‌های انسانی بودند و بیرون از روش اعتدال یونانی، در آرزوی لحظاتی که از لذت زندگی سرشار بود می‌سوختند.
اصلاح دینی
 اصلاح دینی مهم‌ترین جنبش دینی در دوره رنسانس است که پس از آن مسیحیت اروپایی و آمریکایی شکلی جدید یافت. شاید مهم‌ترین دلیل ظهور جنبش اصلاح دینی در این دوره این بود که برای بسیاری از اروپائیان عصر رنسانس ساختار کلیسا دیگر نمی‌توانست خواسته‌های دینی‌شان را برآورد. جزم‌گرایی مفرط آنان و قراردادن سازمانی این‌جهانی یا سکولار به‌عنوان تنها راه نجات اخروی برای بسیاری از غربیان ارضاکننده نبود. همچنین دنیاگرایی، فساد و شهوت‌رانی کشیشان از دیگر عواملی بود که مردم را با اصلاح‌گران همراه نمود.
مارتین لوتر یکی از شخصیت‌هایی است که در این دوره نقشی مهم و اثرگذار بر جای نهاد. او قدرت کلیسا را مستقیماً به چالش کشید و اعتراض بر آن وارد نمود. در این اعتراضات اقداماتی از کلیسا را شرح داد که از نظر وی به سوءاستفاده، تحریف و تضعیف ایمان می‌انجامیدند. یکی از مهم‌ترین این اعتراضات مخالفت او با عمل کشیشان در خریدوفروش آمرزش گناهان بود. وی خریدوفروش غفران نامه را که در قرون‌وسطی رواج داشت و منبع درآمد کلیسا بود محکوم کرد. لوتر توبه را امری باطنی و وجدانی می‌دانست که بدون واسطه کلیسا و کشیشان صورت می‌گیرد. وی با طرح شعار «خودکشیشی» که مشوق فردگرایی بود و نیز با شعار خصوصی‌سازی دین و محدود ساختن قلمرو آن به رابطه انسان با خدا، حذف دین از صحنه اجتماع را رقم زد. از پیامدهای نهضت اصلاحی وی، درگیری فرقه‌های مذهبی بود که موجب ازبین‌رفتن قداست دین و زمینه‌سازی برای سکولاریسم شد.
اهداف اصلاح دینی:
به‌طورکلی می‌توان گفت اصلاح‌گران سه هدف عمده را دنبال می‌کردند:
الف) برقراری دوباره انضباط کلیسا که ناشایسته کاری‌ها و زندگی‌های بی‌بندوبار دنیوی بسیاری از روحانیون، آن را زیر پا گذاشته بود.
ب) اصلاح عقیده بر مبنای اصول سابق و بازگشت به‌سادگی مفروض نخستین.
ج) تخفیف در نظارت جزمی اعتقادی و اجازه مقداری آزادی برای تفسیر کتاب مقدس و داوری شخصی و خصوصی بر اساس آن.
یکی از جریانات مهمی که در راستای جنبش اصلاح دینی به وجود آمد، نهضت پروتستانتیزم است. پروتستانتیزم با حذف کلیسا به‌عنوان واسطه نجات، عرضه احکام و اعتقادات را برای سعادت اخروی و به‌صورت کلامی و آئین‌های گوناگون نه‌تنها بی‌معنا و بیهوده در نظر گرفت، بلکه آن را مانعی برای نجات انسان دانست. پروتستانتیزم همچنین به‌شدت با رویه فیلسوفان مدرسی که می‌کوشیدند ایمان را با مفاهیم فلسفی و به طریق عقلی توضیح دهند مخالفت کرد.

تبعات و دستاوردهای عصر رنسانس:
انسان غربی در این دوره کلیسا محوری و تفسیر آن از انسان و جهان را کنار گذاشت و انسان‌محوری را در ارتباط با دین، هنر، ادبیات و سایر معارف مدنظر خود قرار داد. اندیشمندان این عصر در پی آن بودند که تفسیر عالم را خارج از جزمیات تحمیلی کلیسای کاتولیک به انجام رسانند.
رهایی از قید حاکمیت کلیسا منجر به رشد فردیت و حتی به سر حد هرج‌ومرج رسید. در اذهان مردم عصر رنسانس انضباط - اعم از فکری، اخلاقی و سیاسی - فلسفه مدرسی و حکومت دینی را تداعی می‌کرد. منطق ارسطویی مدرسیان اگرچه محدود بود اما توانسته بود نوع خاصی از دقت را پرورش دهد. وقتی مکتب ارسطویی از مد افتاد در ابتدا چیز بهتری جای آن را نگرفت؛ بلکه فقط یک تقلید التقاطی از نمونه‌های قدیم رواج یافت. حتی تا قرن هفدهم نیز چیز مهمی در فلسفه به وجود نیامد. هرج‌ومرج اخلاقی و سیاسی ایتالیا در قرن پانزدهم وحشت‌آور بود به‌گونه‌ای که نظریات ماکیاولی را برانگیخت.
البته خارج از عرصه اخلاقیات، رنسانس محاسن بزرگی داشت. این دوره در معماری، نقاشی و شعر شهرت خود را تاکنون نگاه‌داشته است. رنسانس مردان بزرگی از قبیل لئوناردو داوینچی، میکل‌آنژ و ماکیاولی را پدید آورد. مردمان درس‌خوانده را از محدودیت فرهنگ قرون‌وسطایی رهایی بخشید و دانشمندان را درحالی‌که هنوز برده عهد قدیم بودند بر این نکته آگاه ساخت که مراجع معروف (همچون افلاطون و ارسطو و...) تقریباً در هر موضوعی عقاید مختلف و متفاوت داشته‌اند. رنسانس با احیاء علم و آگاهی نسبت به یونان چنان محیط فکری‌ای را پدید آورد که در آن بار دیگر ممکن شد که با توفیق‌های یونانیان رقابت شود و در آن نبوغ فردی با چنان آزادی‌ای که از زمان اسکندر به بعد سابقه نداشت شکوفا گردد.