کد درس: 3051102
هدف کلی:
آشنایی با مبارزات و نقش اجتماعی پیامبر اکرم (ص)
​​​​​​​
عنوان جزئی:عوامل رشد نهضت پیامبر اکرم (ص) ​​​​​​​​​​​​​​
​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​مدت زمان: 60 دقیقه
​​​​​​​​​​​​​​
ثبت گزارش

وجه بیان:
رشد سریع نهضت پیامبر اکرم (ص) در زمان حیات ایشان و گسترش برق‌آسای اسلام پس از حیات ایشان یکی از شگفتی‌سازترین مقاطع تاریخ است؛ لذا شایسته است فراگیران با این عوامل به‌طورکلی آشنا شده و همچنین با شبهات پیرامونی آن یعنی رشد اسلام (جهاد ابتدایی) به‌زور شمشیر آشنا شوند.

هدف شناختی:
  با عوامل گسترش سریع اسلام و نهضت نبوی در زمان حیات پیامبر (ص) و پس از حیات ایشان به طور تفضیلی آشنا می‌شود.
  دین اسلام را برخلاف ادیان گذشته که بر اقوام خاصی مانند بنی‌اسرائیل سیطره داشته، دینی جهانی و برای تمام تاریخ می‌داند.
  اسلام را دینی عقلانی و پرسشگر می‌داند که برای گسترش نیازی به‌زور و شمشیر ندارد.


هدف عاطفی:

هدف رفتاری:
باتوجه‌به آشنایی با عوامل رشد نهضت پیامبر (ص) امروز نیز با استفاده از همین عوامل در جهت گسترش اسلام کوشش می‌کند.

جملات کلیدی:
قرآن کریم: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ کنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ؛ به مرحمت خدا بود که با خلق مهربان گشتی و اگر تندخو و سخت‌دل بودی مردم از گِرد تو متفرق می‌شدند» (آل‌عمران – ۱۵۹).
 قرآن کریم: «ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّک بِالْحِکمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ ۚ إِنَّ رَبَّک هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ ۖ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ؛ (ای رسول ما خلق را) به حکمت (و برهان) و موعظه نیکو به راه خدایت دعوت کن و با بهترین طریق با اهل جدل مناظره کن (وظیفه تو بیش از این نیست) که البته خدای تو (عاقبت حال) کسانی را که از راه او گمراه شده و آنان را که هدایت یافته‌اند بهتر می‌داند» (نحل – ۱۲۵).
گوستاو لوبون : «زور شمشیر نیز موجب پیشرفت قرآن نگشت، زیرا رسم اعراب (مسلمانان) این بود که هر کجا را فتح می‌کردند مردم آنجا را، در دین خود، آزاد می‌گذاردند و اینکه مردم مسیحی از دین خود دست برمی‌داشتند و به دین اسلام می‌گرویدند، و زبان عرب را بر زبان مادری خود، انتخاب می‌کردند، بدان جهت بود که عدل و دادی که از آن عرب‌های فاتح (مسلمین) می‌دیدند مانندش را از زمامداران پیشین (مسیحی) خود ندیده بودند اسلام از آن مطالبی که خرد و عقل سالم از پذیرفتن آن خودداری می‌کند، و در ادیان دیگر نمونه‌های آن بسیار است (مانند سه خدایی و تثلیث) کاملاً تهی است...» (تمدن عرب، گوستاو لوبون).
•    ویل دورانت : «پیدایش تمدن اسلام از حوادث بزرگ تاریخ است. اسلام طی پنج قرن، از سال ۸۱ تا ۵۷۹ هجری، از نظر نیرو و نظم و بسط قلمرو و اخلاق نیک و تکامل سطح زندگانی و قوانین منصفانه انسانی و ادبیات و تحقیق علمی و علوم و طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود» (تاریخ‌تمدن، ویل دورانت).


کلیدواژه:
علل گسترش اسلام - رشد نهضت پیامبر - اسلام دین جهانی - جهاد ابتدایی - اسلام دین رحمت

سؤالاتی که ارائه این عنوان به آن‌ها پاسخ می‌دهد:        
 عوامل گسترش اسلام در زمان حیات پیامبر (ص) و پس از ایشان چه بودند؟
دین اسلام با دیگر ادیان گذشته چه تفاوت‌هایی دارد؟
 آیا دین اسلام، در پیشبرد اهدافش دینی متکی به‌زور و شمشیر است؟



اهـــداف درس

ورود به بحث:
   پرسش از مفاهیم کلیدی طرح درس
   ارائه و تحقیق توسط متربیان جلسه
   تماشای فیلم سینمایی محمد (ص) رسول‌الله

زمان و مکان پیشنهادی:
  ایام‌الله دهه فجر
  لانه جاسوسی
  زندان عبرت



روش های درس

​​منابـع پیشنهادی

توضیحات سودمنـد

علل پیشرفت اسلام:
 بعد از بررسی این موضوع که اسلام با شمشیر زور گسترش پیدا نکرده است، اینک به عوامل گوناگون در گسترش روزافزون اسلام در جزیره العرب و سایر نقاط اشاره می‌کنیم. این عوامل برخی به شخصیت رسول اکرم (صلی‌الله علیه و آله و سلم) و برخی به رسالت حضرت (صلی‌الله علیه و آله) و برخی به اموری دیگر خارج از این دو باز می‌گردد. اینک به بررسی این امور و عوامل می‌پردازیم:
۱- مرکز دعوت:
اسلام از بهترین و مقدس‌ترین سرزمین نزد انسان‌ها ظهور نمود. سرزمینی که تمام دل‌ها هوای آن را داشت. «بوطی» می‌گوید: «منطقه جغرافیایی جزیره العرب سرزمینی بود که بسیار مساعد برای این دعوت به‌حساب می‌آمد؛ زیرا در نقطه وسط بین امت‌های مختلف بود، و این خود عامل گسترش دعوت اسلامی بین تمام دسته‌ها و دولت‌های هم جوار بود». طبیعی است که اگر این دین در شهرهای کسری ظهور می‌کرد، پیروان قیصر از آن پیروی نمی‌کردند و همچنین است بالعکس؛ زیرا بین این دو امپراطوری منازعه و خصومت دیرینه‌ای وجود داشت و نیز پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) دعوت خود را در منطقه‌ای دور از نفوذ دو دولت بزرگ آن زمان؛ یعنی روم و ایران و دیگر دولت‌های قدرتمند آغاز نمود و لذا قدرت مهمّی نبود تا بتواند بر پیکره اسلام ضربه وارد کند و از دعوت او جلوگیری نماید.
۲- شخصیت ممتاز پیامبر (صلی‌الله علیه و آله):
پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) از قبیله قریش بود که از بزرگ‌ترین قبایل عرب از حیث قدرت و نفوذ و اهمیت به‌حساب می‌آمد. قبیله‌ای که همه به آن به دید احترام می‌نگریستند؛ خصوصاً آن که او از خانواده هاشمی بود که امتیاز ویژه‌ای از حیث پاکی و قداست و زعامت و آقایی داشت که قابل‌مقایسه با هیچ قومی نبود. ایشان از نسل «اسماعیل» بود که همه‌کس آمادگی پذیرش دعوت فردی از این نسل را داشت؛ زیرا این نسل محل هبوط وحی و معدن پاکیزگی معنوی به‌حساب می‌آمد. وی دارای صداقت و امانت‌داری و عفاف بود که قرآن او را به خلق عظیم توصیف کرده است. قریش او را فردی عاقل و باتدبیر و اصالت در رأی می‌شناخت و از او نشانه‌های عظمت از هنگام ولادت تا هنگام بعثت مشاهده کرده بود، امری که می‌توانست برای حضرتش حالتی قدسی در قلوب مردم ایجاد کند. همه او را به امّی بودن می‌شناختند و می‌دانستند که علم و معارف را از کسی به جز عالم غیب فرانگرفته است. او بر هیچ بتی سجده نکرده بود و لذا هیچ‌کس نمی‌توانست ازاین‌جهت بر او ایراد نماید، به این که تو خود تا مدتی قبل بت می‌پرستیدی حالا چگونه از عبادت بتان منع می‌کنی؟ و اگر عبادت آن‌ها با عقل و فطرت مخالفت داشت پس عقل و فطرت تو کجا بود؟ اسلوب و روش دعوت او بر طبق حکمت و برحسب مقتضیات زمان‌ها دگرگون بود که این، امری ضروری به نظر می‌رسید. در رسیدن به اهداف عالی‌اش صبر و استقامت داشت و مشقت‌ها و رنج‌ها را در این راه تحمل می‌کرد.
۳- موقعیت اجتماعی:
پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) در عصر و زمانی دعوت خود را شروع کرد که مردم آن در بدترین شرایط به سر می‌بردند و لذا با بشارت به اسلام سریعاً طالبان حقّ و حقیقت به آن گرویدند. «جعفر بن ابی‌طالب» (علیه‌السلام) به پادشاه «حبشه» گفت: «کنّا قوماً اهل جاهلیه، نعبد الأصنام، و نأکل المیته، و نأتی الفواحش، و نقطع الأرحام، و نسی ء الجوار، و یأکل القوی منّا الضعیف؛ ما قومی بودیم اهل جاهلیت، بتان را می‌پرستیدیم و مردار می‌خوردیم و همه‌گونه کار بد انجام می‌دادیم و قطع رحم می‌نمودیم و همسایگان را فراموش می‌کردیم و قوی از ما، فرد ضعیف را نابود می‌کرد» (تاریخ الخمیس فی احوال انفس نفیس، ج ۱، ص ۲۹۰). آن گاه «جعفر» (علیه‌السلام) به بعثت رسول گرامی اسلام (صلی‌الله علیه و آله) اشاره کرده، می‌فرماید: «فکنّا علی ذلک حتی بعث اللَّه إلینا رسولاً منّا، نعرف نسبه و صدقه و امانته و عفافه، فدعانا إلی اللَّه لنوحّده و نعبده و نخلع ما کنّا نعبد نحن و آباؤنا من دونه من الحجاره و الأوثان، و أمرنا بصدق الحدیث و اداء الأمانه و صله الرحم و حسن الجوار و الکفّ عن المحارم و الدماء و نهانا عن الفواحش و قول الزور و أکل مال الیتیم و قذف المحسنه...؛ ما بر این حال بودیم تا آن که خداوند به‌سوی ما پیامبری را از میان ما فرستاد که او را به نسب صحیح و راست‌گویی و امانت‌داری و عفاف می‌شناختیم. او ما را به‌سوی خدا دعوت کرد تا تنها او را پرستیده و عبادت نماییم و هر آنچه ما و پدرانمان از غیر خدا از سنگ و بت می‌پرستند، از خود دور کنیم و نیز ما را به صدق در گفتار و ادای امانت و صله‌رحم و حسن هم‌جواری و جلوگیری از هتک حرمت محارم و خونریزی و نهی از فواحش و گفتار زور و خوردن مال یتیم و نسبت زنا به زن عفیفه دعوت کرد...» (همان).
۴-نوع معجزه:
از جمله مسائلی که در انتشار اسلام مؤثر بود، نوع معجزه‌ای بود که پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) برای مردم آورد. قرآن کتابی بود که عموم عرب فصیح را متحیر ساخت؛ زیرا در آن قوانین کلی و معانی و معارف دینی و خبرهای غیبی با اسلوب فصیح و بلیغ بود. قرآن کتابی بود که با فطرت عربی منسجم و با طبع و سجیه عرب ملایم بود و لذا مشاهده می‌کنیم که سریعاً با بذل مال و اولاد و خون خود در راه این دعوت به آن گرویدند.
۵- بشارات اهل کتاب:
بشارات «یهود» و «نصارا» در کتاب‌های مقدسشان به نزدیک بودن ظهور پیامبری در جزیره العرب نیز از جمله اموری بود که راه را برای پذیرش دعوت پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) هموار می‌نمود. در کتاب «تورات» کنونی می‌خوانیم: «پروردگار از کوه سینا آمد و از ساعیر بر مردم پرتوافکنی کرد و از کوه فاران تلألؤ نمود» (کتاب مقدس، سفر تثنیه، ص ۳۳، آیه ۱ و ۵). آمدن از کوه «سینا» کنایه از تکلم خدا با موسی (علیه‌السلام) در سینا است و «ساعیر» همان کوه‌های فلسطین است که اشاره به ظهور حضرت عیسی (علیه‌السلام) دارد و «فاران» اسم قدیم سرزمین مکه است که تنها رسول گرامی اسلام محمّد (صلی‌الله علیه و آله) در آن ظهور کرده است (معجم البلدان، ج ۴، ص ۲۲۵). در سفر «تکوین» از «تورات» آمده است: «من تو را در اسماعیل اجابت کرده و او را مبارک گرداندم، او را تکثیر کرده و جداً عظیم نمودم. برای او دوازده شخصیت بزرگ به دنیا خواهد آمد و من او را برای امتی بزرگ قرار می‌دهم» (کتاب مقدس، سفر تثنیه، ص ۱۵). در سفر «اشعیا» آمده است: «اشعیا گفت: به من امر شد: بایست و نظاره کن چه می‌بینی؟ گفتم: دو سواره را می‌بینم که می‌آیند. یکی از آن دو بر الاغ و دیگری بر روی شتر. یکی از آن دو به دیگری می‌گوید: بابل سقوط کرد» (کتاب مقدس، سفر اشعیا، ص ۸۰۲). مقصود از راکب حمار، حضرت «مسیح» (علیه‌السلام) و راکب جمل، حضرت محمّد (صلی‌الله علیه و آله) است که بابل در زمان آن حضرت سقوط کرد. در انجیل «متّی» آمده است: «بدین جهت به شما می‌گویم: ملکوت خداوند زود است که از شما گرفته شود و به امّتی دیگر واگذار گردد که ثمره آن را خواهند چید» و در انجیل «یوحنّا» می‌خوانیم: «اگر شما مرا دوست دارید وصیت‌های مرا حفظ نمایید و من از پدر می‌خواهم که به شما فارقلیط دیگر دهد تا با شما تا ابد بماند. او روح حقّ است. کسی که عالم، استطاعت قبول او را ندارد» (انجیل یوحنا، ص ۱۲۴۰).
۶-خلأ عقیده و سیاست:
عرب پیش از عصر ظهور پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله) در خلأ عقیده و سیاست به سر می‌برد. مردم در ضلالت و حیرت به سر می‌بردند، و عبادت بت‌ها جنبه عاطفی داشت و هرگز بر اساس ادله و براهین عقلی و منطقی نبود، و ازآن‌جهت که پدر و اجدادشان چنین می‌کردند، آن‌ها به دنبال اعمال و رفتارشان بودند، همان‌گونه که قرآن در حکایت از آنان می‌گوید: «بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنَآ آب آشنا عَلی أُمَّهٍ وَإِنَّا عَلی آثارِهِم مُهْتَدُونَ» (زخرف - ۲۲)؛ ([چنین نبوده است] بلکه آن‌ها می‌گویند: ما نیاکان خود را بر آیینی یافتیم، و ما نیز به پیروی آنان هدایت یافته‌ایم) به همین جهت بود که هرگاه به فطرت و عقل خود رجوع می‌کردند، پی می‌بردند به این که عمل آن‌ها مخالف با آن دو است و لذا به خارج‌شدن از آن وضعیت از خود رغبت نشان می‌دادند (حیاة محمد و رسالته، ص ۸۹).
از طرفی دیگر سرزمین عرب به لحاظ جغرافیایی ازآن‌جهت که منطقه‌ای گرمسیر و مردم آن کوچ‌نشین بودند و نیز قدرت بسیاری در تحمل مشقات داشتند، لذا سیطره سیاسی بر آنان شبه محال به نظر می‌رسید، و لذا کمتر کسی طمع اشغال آنجا را داشت و این امر باعث شده بود که آن منطقه از خلأ سیاسی خاصی برخوردار باشد و این خلأ سیاسی، منطقه را حتی از ادیان بزرگ الهی دور ساخته بود و لذا از شبهات و افکار غریب و عجیب به‌دور بود. گرچه یهود به جهت خوف از روم به آن منطقه پناه آورد؛ ولی چندان فعالیت گسترده‌ای نداشت، و «نصارا» نیز این‌چنین بودند. همه این شرایط دست‌به‌دست هم داد و زمینه را برای پذیرش گسترش دعوت پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) مساعد کرد.
۷- بقایای حنفیت در عرب:
از جمله اموری که زمینه‌ساز پذیرش دعوت پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله) به توحید بود، وجود بقایای حنفیت دین ابراهیمی؛ همانند حجّ و آداب آن در میان عرب آن زمان بود؛ زیرا مکه که اولاد حضرت اسماعیل در آن بودند، دین حقّ را از او به ارث برده بودند؛ گرچه در طول زمان، حقّ را با باطل مخلوط کردند. از بقایای حنفیت، تعظیم کعبه و طواف به‌دور آن و وقوف در عرفات و تلبیه و قربانی بود (تاریخ الیعقوبی، ج ۱، ص ۲۵۴ – ۲۵۷)؛ گرچه این شعائر را از صورت اصلی و حقیقی آن تغییر داده بودند، ولی می‌توانست این امور زمینه‌ساز پذیرش دینی باشد که با آن از سابق انس داشته‌اند (اسلام‌شناسی و پاسخ به شبهات، رضوانی، ص ۲۹۵).
•    نظر شهید مطهری در خصوص علل پیشرفت اسلام:
 راجع به علل پیشرفت سریع اسلام، ما به‌تناسب بحث خودمان که بحث در سیره نبوی است سخن می‌گوییم. قرآن این مطلب را توضیح داده است و تاریخ هم همین مطلب را به‌وضوح تأیید می‌کند که یکی از آن علل و عوامل «سیره نبوی» و روش پیغمبر اکرم یعنی خلق‌وخوی و رفتار و طرز دعوت و تبلیغ پیغمبر اکرم (ص) است. البته علل دیگری هم در کار است. خود قرآن که معجزه پیغمبر (ص)  است، آن زیبایی قرآن، آن عمق قرآن، آن شورانگیزی قرآن، آن جاذبه قرآن، بدون شک عامل اول است. عامل اول برای نفوذ و توسعه اسلام در هر جا خود قرآن و محتوای قرآن است. ولی از قرآن که صرف‌نظر کنیم، شخصیت رسول اکرم (ص)، خلق‌وخوی رسول اکرم (ص)، سیره رسول اکرم (ص)، طرز رفتار رسول اکرم (ص)، نوع رهبری و مدیریت رسول اکرم (ص)  عامل دوم نفوذ و توسعه اسلام است و حتی بعد از وفات پیغمبر اکرم (ص) هم تاریخ زندگی پیغمبر اکرم (ص) یعنی سیره او که بعد در تاریخ نقل شده است، خود این سیره تاریخی عامل بزرگی بوده است
اینکه عرض می‌کنیم پیغمبر (ص) ملایم بود و باید یک رهبر ملایم باشد، مقصود این است که پیغمبر در مسائل فردی و شخصی نرم و ملایم بود نه در مسائل اصولی و کلی. در آنجا پیغمبر صددرصد صلابت داشت؛ یعنی انعطاف‌ناپذیر بود. یک‌وقت کسی رفتار بدی راجع به شخص پیغمبری کرد، مثلاً به شخص پیغمبر اهانت می‌کرد. این، مسئله‌ای بود مربوط به شخص خودش و یک‌وقت کسی قانون اسلام را نقض می‌کرد، مثلاً دزدی می‌کرد. آیا اینکه می‌گوییم پیغمبر (ص) نرم بود مقصود چیست؟ آیا یعنی اگر کسی شرب خمر می‌کرد پیغمبر می‌گفت مهم نیست، تازیانه به او نزنید، مجازاتش نکنید؟! آن، دیگر مربوط به شخص پیغمبر نبود، مربوط به قانون اسلام بود. آیا اگر کسی دزدی می‌کرد باز پیغمبر می‌گفت مهم نیست، لازم نیست مجازات بشود؟! ابداً. پیغمبر در سلوک فردی و در امور شخصی نرم و ملایم بود؛ ولی در تعهدها و مسئولیت‌های اجتماعی نهایت درجه صلابت داشت.
آنچه به این جامعه نوبنیاد، روح و وحدت و نشاط داد، دو چیز بود، یکی قرآن کریم که همواره تلاوت می‌شد و الهام می‌بخشید و دیگری شخصیت عظیم و نافذ رسول خدا صلی‌الله علیه و آله که خاطرها را به خود مشغول و شیفته نگاه می‌داشت.
یکی از علل دیگر پیشرفت سریع اسلام قرآن، معجزه پیغمبر است، آن زیبائی قرآن، آن عمق قرآن، آن شورانگیزی قرآن، آن جاذبه قرآن، بدون شک عامل اول است. عامل اول برای نفوذ و توسعه اسلام در هر جا خود قرآن است و محتوای قرآن.
عامل دیگری که در گسترش اسلام نقش بسزایی داشت، مسئله دعوت و تبلیغ اسلام است به‌طوری‌که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در کار تبلیغ اسلام تحرک داشت. به طائف سفر کرد، در ایام حج در میان قبایل می‌گشت و تبلیغ می‌کرد، یک‌بار علی علیه‌السلام و بار دیگر معاذ بن جبل را به یمن برای تبلیغ فرستاد، مصعب بن عمیر را پیش از آمدن خودش برای تبلیغ مردم مدینه به مدینه فرستاد، گروه فراوانی از یارانش را به حبشه فرستاد. آن‌ها ضمن نجات از آزار مکیان، اسلام را تبلیغ کردند و زمینه اسلام نجاشی، پادشاه حبشه و نیمی از مردم حبشه را فراهم کردند.
•    دیگر علل گسترش اسلام:
 پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم)، مسلمانان برای دفاع از کیان اسلام و نشر فرهنگ آن به فراسوی جهان، مرزهای جغرافیایی را که مانع رسیدن فرهنگ و شعارهای اسلام بود، برچیدند و زمینه‌های گسترش اسلام را در سایر کشورها فراهم آوردند که این امر موجب شد مردم آن کشورها کم‌کم به اسلام روی‌آورند.
البته پذیرش دین و اعتقاد به اسلام در آن کشورها به‌زور شمشیر نبود؛ بلکه علل دیگری داشت که به‌تناسب این نوشته به بعضی از آن‌ها اشاره می‌شود:
غنی‌بودن محتوای دین اسلام
غنی‌بودن محتوای دین اسلام و فرهنگ انسان‌دوستانه و ضد تبعیض و عدالت‌محور آن که با فطرت انسانی سازگار است. به‌عنوان نمونه، پس از فتح ایران یکی از سرداران عرب فرمان داد تا به یک امام‌جماعت و مؤذّن او تازیانه زنند؛ چون یکی از معابد زرتشی را ویران کرده بودند و سنگ‌های آن را در بنای مسجد به کار برده بودند. گواه این امر، وجود این آتشکده‌ها تا صدها سال بعد از فتح ایران است به‌طوری‌که آتشکده‌های زرتشتیان در قرن ده میلادی؛ یعنی سه قرن پس از فتح ایران، در عراق، فارس، کرمان، سیستان و در سراسر ایران برپا بود.
پیروان دین زرتشت به‌تدریج و به اختیار خود به دین اسلام گرویدند. وجود پیروان زرتشتی در ایران تا عصر حاضر و آزادی آنان در اجرای مراسم دینی، بهترین دلیل بر نبود اجبار و زور در پذیرش دین است.
حضور صحابه پیامبر (ص) در جنگ‌ها
حضور صحابه بزرگ پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) در جنگ‌ها و فتوحات و قبول مسئولیت فرمانداری در نواحی مختلف نیز، یکی از عواملی بود که در ترویج اسلام تأثیر بسزایی داشت؛ مثلاً هنگامی که سلمان فارسی از طرف خلیفه برای فرمانداری مدائن اعزام شد، مردم آنجا منتظر بودند که او با تشریفات خاصی وارد شهر شود، اما سلمان سوار بر درازگوشی برهنه برای اداره امور مردم آن دیار وارد این شهر شد و خدمات ارزنده‌ای به مردم ارائه داد. این خود از مهم‌ترین عوامل ترویج اسلام در آن منطقه بود.
ارتباط غیرمسلمانان با جامعه اسلامی
پس از گشوده شدن مرزهای کشورها، ارتباط مردم آن دیار با مسلمانان تنگاتنگ شد. این پیوند، خود، به‌نوعی در ترویج دین اسلام مؤثر بود و آن‌ها از نزدیک شاهد جامعه مسلمانان بودند که با حکومت اشرافی و جامعه طبقاتی گذشته متفاوت بود. مثلاً ایرانیانی که قرن‌ها شاهد اشرافی‌گری شاهان ساسانی و محرومیت طبقات دیگرِ جامعه از امکانات اولیه زندگی بودند، با مشاهده ساده‌زیستی خلفای اسلامی، از جمله امیرمؤمنان (علیه‌السلام) و عاملان آن‌ها در شهرهای ایران که مثل پایین‌ترین طبقات مردم زندگی می‌کردند، به پذیرش آیین اسلام ترغیب شدند.
ماهیت جهاد ابتدایی
هرچند جهاد ابتدایی (جهادی که دفاعی نباشد)، از احکام مسلم اسلام است، اما ماهیت جهاد ابتدایی جنگ برای تحمیل عقیده نیست؛ بلکه اساساً عقیده در اسلام قابل اکراه ناست. در طول تاریخ نیز، نه در جنگ‌های پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و نه خلفای بعد از آن حضرت، افراد مجبور به پذیرش اسلام نمی‌شدند؛ بلکه اساساً جهاد ابتدایی، نبرد رهایی‌بخش در برابر خشونت و اختناق و برای مبارزه با نظام‌های خشن و فاسدی است که مانع رسیدن آوای حق و توصیه به گوش مردمان می‌شدند. به‌عبارت‌دیگر، جهاد ابتدایی خود نوعی دفاع بوده است، ولی نه دفاع از حقوق شخص یا ملت، بلکه دفاع از «حقوق انسانیت» و دفاع از آزادیِ بررسی و شناخت حقیقت و برداشتن موانع رسیدن آوای حق به گوش انسان‌ها؛ لذا علامه طباطبایی (رحمه‌الله علیه) پس از بررسی آیات جهاد می‌فرماید: «پیکار چه در راه دفاع از اسلام یا مسلمین باشد و چه جهاد ابتدایی همه در واقع دفاع از حقیقت انسانیت است».
در پایان، یادآور می‌شویم که پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در دورۀ خویش دستور حمله و کشورگشایی به هیچ جایی را به کسی ندادند، بلکه جنگ‌های حضرت دفاعی بود و فتوحات مذکور، پس از رحلت پیامبر انجام‌گرفته است. پس بر فرض، اگر در جریان لشکرکشی‌های مسلمانان، در جایی ظلم و بی‌عدالتی رخ‌داده باشد، نباید رفتار و برخورد حکّام و فرماندهان مسلمان را به‌حساب اسلام گذارد. چه‌بسا در بین این حکام، افراد ستمگری بودند که با نیرنگ‌های مختلف به فرماندهی رسیده و یا ردای خلافت را بر تن کرده بودند و با تظاهر به اسلام و اجرای ظاهری احکام آن، سعی در حفظ ریاست و تاج‌وتخت خود داشتند که از جمله این حاکمان می‌توان به بعضی از خلفای اموی و عباسی اشاره کرد.
•    مبحث دیگری از شهید مطهری درمورد علل گسترش اسلام:
 اما راجع به علل پیدایش و گسترش تمدن اسلامی خیلی بحث کرده و دو علت اساسی برایش ذکر نموده‌اند: اولین علت، تشویق بی‌حدی است که اسلام به تفکر و تعلیم‌وتعلم کرده است و این تشویق در متن قرآن است.
این است که اسلام نه‌تنها به مردم اجازه می‌دهد؛ بلکه فرمان می‌دهد که در این‌گونه مسائل فکر کنند؛ درباره معاد فکر کنند (و نمونه تفکر به دست مردم می‌دهد)، درباره نبوت فکر کنند و درباره سایر مسائل، چرا؟ به دلیل اطمینانی که اسلام به منطق خود دارد و این که پایه این دین روی منطق و فکر و تفکر است.
علت دومی که برای پیدایش و گسترش تمدن اسلامی ذکر کرده‌اند که چطور شد اسلام توانست از ملت‌های مختلف نامتجانس که قبلاً از یکدیگر کمال تنفر را داشتند چنین وحدتی به وجود آورد، احترامی است که اسلام به عقاید ملت‌ها گذاشت، به قول خودشان تسامح و تساهلی که اسلام و مسلمین راجع به عقاید ملت‌های مختلف قائل بودند. لهذا در ابتدا که این تمدن تشکیل می‌شد، هسته اولیِ مسلمان‌ها را اعراب حجاز تشکیل می‌دادند که تمدنی نداشتند. کم‌کم ملت‌ها آمدند مسلمان شدند. در آغاز عده کمی از آن‌ها مسلمان شدند، بقیه یا یهودی بودند یا زردشتی یا مسیحی و یا صابئی  (مخصوصاً صابئی‌ها خیلی زیاد بودند، زردشتی خیلی کم بوده است). مسلمین به‌قدری با اینها با احترام رفتار کردند و اینها را در میان خودشان وارد کردند که کوچک‌ترین دوگانگی با آن‌ها قائل نبودند، و همین سبب شد که تدریجاً خود آن‌ها در اسلام هضم شدند؛ یعنی عقاید اسلامی را پذیرفتند.