معجزه
عرض کردم که کلمه «معجزه» اصطلاح متکلمین است و در قرآن به این تعبیر یعنی همان چیزهایی که ما امروز معجزه میگوییم با کلمه «معجزه» بیان نشده است، با کلمه «آیت» بیان شده است. آیت یعنی نشانه، یعنی چیزی که نشانهای باشد بر صدق دعوی این پیغمبر. نه این است که این پیغمبر ادعا میکند که من اطلاع و علم و خبر خودم را از جهان دیگر آوردهام؟ معجزه آن چیزی است که دلالت کند بر رابطه و اتصال او با جهان دیگر. لهذا اسمش را گذاشتهاند «معجزه» یعنی چیزی که آشکار میکند ناتوانی دیگران را، چون میگویند یک معنی باب «افعال» آشکارکردن است.
معجزه به آن معنایی که اصطلاح متکلمین است (به آن معنا که قرآن آورده، ما به لفظ معجزه کار نداریم، آیت) این است که آن کار نشان بدهد که کار غیربشری است نه اینکه حد اعلایی است که بشر انجام میدهد و دیگران فقط نمیتوانند. اصلاً باید نشان بدهد این جهت را که از مرز قدرت بشری خارج است. پس خیلی تفاوت است میان کاری که بشر آن را از سنخ کار خودش میداند؛ ولی حد اعلی و دست بالا، و کاری که از سنخ کار بشر و از حدومرز بشریت خارج است. معجزههایی که قرآن از پیغمبران نشان میدهد مخصوصاً معجزه پیغمبران سلف - که راجع به معجزه پیغمبر اسلام گفتیم جداگانه باید بحث کنیم - چیزهایی است که اصلاً از مرز بشر و نبوغ بشری خارج است (حالا ما نمیخواهیم بگوییم وجود داشته یا وجود نداشته که بگویید اشخاص قبول ندارند، ما اکنون بر اساس قبول معجزات داریم بحث میکنیم، نظریات را عرض خواهم کرد) مثل معجزاتی که برای موسای پیغمبر یا عیسای پیغمبر نقل شده یا آنچه که برای نوح نقل شده گرچه آن استجابت دعاست نه معجزه و این دو با هم فرق دارند.
پس در تعریف معجزه اینجور باید بگوییم که معجزه آن کار و اثری است که از پیغمبری بهعنوان تحدّی - یعنی برای اثبات مدعای خودش - آورده بشود و نشانهای باشد از اینکه یک قدرت ما وراء بشری در ایجاد آن دخالت دارد و فوق مرز قدرت بشری است بهطورکلی.
باید گفت که قوانین طبیعی هم آنجورها نیست که از قبیل قوانین قراردادی بشری باشد و خداوند قراردادهایی داشته باشد که مثلاً خاصیت آتش این است، خاصیت حرارت این است، خاصیت جسم این است. چرا خاصیت جسم این است؟ خاصیتهای حیات این است؟ خدا اینجور قرار داده. قراردادن هم یک قراردادن قراردادی است مثل قوانین موضوعه ما. هر روز هم خواست، خودش قانونش را عوض میکند، دست خدا که بسته نیست و در عین اینکه جنبه آیت بودنش را قبول میکنند، غیرعادی بودن یعنی خارج از مرز بشر بودنش را قبول میکنند، ولی میگویند همین خارج از مرز بشر بودن هم با این مطلب که قوانینی که در جهان رخ میدهد یک سلسله قوانینی قطعی و ضروری است، منافات ندارد.
معجزه این است که آن کسی که معجزه میکند در واقع اتصالی با روح کلی عالم پیدا میکند و از راه اتصال با روح کلی عالم در قوانین این عالم تصرف میکند و تصرفش هم به معنای این نیست که قانون را نقض میکند، به معنای این است که قانون را در اختیار میگیرد. وقتی قانون را در اختیار گرفت بر خلاف جریان عادی است؛ اما بر خلاف خود قانون نیست.
دو نظریه درباره معجزه
1. معجزه فعل مستقیم خداست
قرآن معجزاتی را به پیغمبران نسبت داده است که این پیغمبران معجزه آوردهاند. این سؤال هست و این بحث از قدیم میان علمای اسلام بوده که آیا معجزه فعل [مستقیم خدا] است یا معجزه فعل خداست ولی به دست پیغمبر صورت میگیرد؟ «به دست پیغمبر» یعنی پیغمبر آنجا یک ابزار و آلت ظاهری و بی دخالت بیش نیست.
2. معجزه فعل پیغمبر است به اذن خدا
نقطه مقابلش این است که نه این امر باقدرت و اراده موسی و عیسی و هر صاحب معجزهای پیدا میشود؛ یعنی او دارای یک قدرت خارقالعاده و یک اراده فوقالعاده میشود که آن قدرت و اراده او هر چه را که بخواهد انجام میدهد، البته به تعبیر قرآن بِإِذْنِ اَللّهِ (قدرت را خدا به او داده است مثل هر قدرتی که هر چیزی در دنیا دارد، هر چیزی در دنیا که قدرتی دارد قدرتش از ناحیه خدا رسیده است) ولی این قدرت خارقالعاده مال نفس پیغمبر و روح پیغمبر و بالاخره مال شخص پیغمبر است. خداوند این قدرت و چنین اراده قویای را به او تفویض کرده است و در نتیجه او اراده میکند که بشود و میشود، نه اینکه عیسی فقط کارش این است که این مرغ را از گل بسازد و دیگر اراده او دخالت ندارد، نه، امر خدا به او این است که تو این کار را بکن و بخواه، ما به تو این قدرت و این اراده قوی را دادهایم که بهموجب آن تو این کارها را میکنی.
بحث ما دربارهی معجزه و خرق عادت بود که از مسائل لاینفک مذاهب است و اینکه توجیه معجزات و خوارق عادات چگونه است (و باز تکرار میکنیم که بهطورکلی معجزه را از دین نمیتوان نفی و سلب کرد) ؛ آیا میتوانیم برای آن یک مبنا و توجیهی داشته باشیم یا نه؟ اولین مطلب این بود که اساساً معجزه آیا کار یک انسان است؛ یعنی یک قوّه خارقالعادهای است که خداوند به یک انسان اعطا میکند و آن انسان است که با نیروی اراده خودش یک عمل خارقالعاده انجام میدهد، و یا بهاصطلاح این کار خدایی است و کار خداست و به انسان - و لو پیغمبر باشد - هیچگونه ارتباط واقعی ندارد؛ خدا به دست او اجرا میکند بدون آنکه نیروی او و اراده او تأثیری داشته باشد؟ عرض کردیم که ما از آیات قرآن چنین استنباط میکنیم که معجزه فعل همان شخصی است که آن را انجام میدهد، نیرو و قدرت اوست که این کار را انجام میدهد؛ یعنی خداوند این قدرت را به یک انسان داده است و آن انسان است که چنین کاری را میکند و بر این مبناست که ما حالا میخواهیم توجیه معجزه را پیدا کنیم.
پس در واقع معجزات برمیگردد به استعدادهای انسانی که یک انسان میرسد به پایهای که چنین کاری را میتواند انجام بدهد. بعد گفتیم که آیا [درباره] معجزه هم مثل وحی میتوانیم بگوییم که نمونهاش در همه افراد وجود دارد؛ ولی در آن کسی که معجزه را انجام میدهد؛ مثلاً در پیغمبران به حد اعلی وجود دارد؛ همانطوری که در وحی و الهام هم همینطور است، هیچ انسانی نیست که از نوعی الهام بیبهره باشد؛ ولی الهام و القا از باطن درجات و مراتبی دارد، شدیدترین مرتبهاش آن است که ما آن را «نبوت» مینامیم. حالا درباره معجزه از این نظر [بحث کنیم] که آیا در انسان بهطورکلی یک قوهای وجود دارد که تااندازهای قوه خرق عادت باشد (البته خود آن هم قانونی دارد؛ ولی بر خلاف قانون مادی این جهان) یا [چنین قوهای] نیست؟ پایه این مطلب از دو سه جا شروع میشود؛ یعنی ما باید ببینیم که آیا یک مسائل مسلّمی [از این سنخ] در میان افراد بشر وجود دارد که اسم آنها معجزه نیست، همانها را مبنا و پایه قرار بدهیم که لااقل امکان این چیزهایی که معجزه مینامیم برای ما اثبات بشود.
به نظر میرسد در وجود بعضی از جریانها که الان وجود دارد به هیچگونه نمیتوان تردید کرد. البته این جریانها که میگویم نمیخواهم کراماتی [را بگویم] که به بعضی از اولیا نسبت میدهند که افراد خیلی معدودی هستند و هر کسی با اینها برخورد نکرده است.
این بحث یکپایهاش قوای روحی است؛ یعنی اینکه ما قبول کنیم که امور روحی هم بهصورت قوههایی در بشر وجود دارند، و پایه دیگرش این است که قبول کنیم که جهانی که وجود دارد محدود به این جهان مادی و طبیعی نیست، جهان قدرت و جهان ملکوت هم هست و به همین دلیل بشر، هم میتواند با نیروی روحی خودش علمی را از جهان دیگر بگیرد و هم میتواند قدرتی را از جهان دیگر بگیرد.
علمی که از جهان دیگر میگیرد نام او وحی است، قدرتی که از جهان دیگر کسب میکند و با آن عملیات خارقالعاده انجام میدهد نامش اعجاز است. اما اگر بخواهیم بحث کنیم راجع به اینکه بشر از چه راه میتواند با آن جهان اتصال پیدا کند، خیال نمیکنم که لزومی داشته باشد و مسلماً مسائل روحی حساب خاصی دارد که اگر انسان در آن حساب خاص وارد شود، هم منجر میشود به این که روحش صافتر شود، از نظر تلقی علوم و معارف آمادهتر گردد، و هم منشأ این میشود که کمکم قدرتهایی در روحش پیدا شود که روی بدن خودش اثر بگذارد و گاهی روی ما وراء بدن خودش اثر بگذارد. اگر عبادت به معنی واقعی و بهصورت واقعی انجام بگیرد و اگر انسان با روح و بدنش نوع خاصی ورزش کند؛ یعنی اینها را تحت نظم خاصی درآورد و مخصوصاً بدن را تحتتأثیر قوای روحی قرار بدهد، اگر مقرون به تقوا باشد - اگر مقرون به تقوا نباشد همان قدرتهای شیطانی است که در انسان پیدا میشود؛ یعنی فقط همان قوای روحی خود انسان تجلی میکند و بس، ولی اگر مقرون به پاکی و تقوا و صفا باشد - هم به علمهای پاکتر و خالصتر و هم به قدرت خارقالعادهتری دست مییابد و عمل خارقالعاده هم مخصوص انبیا نیست، غیر انبیا هم میتوانند داشته باشند، هم افرادی که میتوانند معانیای را از غیب تلقی کنند زیادند و هم افرادی که میتوانند کار خارقالعاده انجام بدهند زیادند ولی اینگونه افراد چون افراد استثنایی هستند وضع خاصی دارند و خودشان را تحت مطالعه دیگران قرار نمیدهند و نباید هم قرار بدهند. اینها از حدود اطلاعات عمومی بشر خارج است و لهذا معلومات عمومی بشر نمیتواند اینها را تحت بررسی قرار بدهد.
تحدی
تَحَدّی دعوت پیامبران از منکران نبوتشان به آوردن مانندی برای معجزاتشان است. تحدی بهمنظور اثبات نبوت پیامبر بهوسیله معجزه صورت میگیرد. در شش آیه (۳۴ طور، ۴۹ قصص، ۸۸ اسراء، ۱۳ هود، ۳۸ یونس، ۲۳ بقره) از قرآن کریم تحدی صورتگرفته است که به آیات تحدی معروفاند.
تفاوت معجزه با کرامت
واژه «کرامت» در لغت به معنای بزرگواری و عظمت معنوی است. در اصطلاح علم کلام کرامت را اینگونه تعریف کردهاند: امری است خارقالعاده که بهخاطر تقرب در پیشگاه خداوند و صفای باطن از انسان صادر میشود؛ اما نه برای اثبات حق یا تحدی و هدف اصلی از ارائه آن این نیست. اگر چه ممکن است حقی با آن اتفاقاً ثابت شود. بهعبارتدیگر آن گونه کارهای خارقالعادهای که از پیامبران برای «اثبات نبوت» صادر میگردد - همانطور که گفته شد - «معجزه» خوانده میشود و همینگونه کارها از غیر پیامبران و بدون ادعای نبوت و تحدی، با نام «کرامت» ذکر میشود.
البته کارهای خارقالعاده امامان معصوم درصورتیکه با ادعای «امامت» و تحدی همراه باشد را هم میتوان معجزه نامید؛ اما اگر کار خارقالعاده همراه با تحدی نباشد کرامت خواهد بود.
تفاوت معجزه با سحر و جادو
تفاوتهایی از سوی متکلمان و فلاسفه میان معجزه و کرامت از یک سو و سحر و جادو و کارهای ازایندست بیان شده است. این تفاوتها از چند جهت است:
منشأ فعل: معجزه و کرامت، از عنایت خداوند به برخی از بندگان صالحِ خویش ناشی میشود و بر خلاف جادو و شعبدهبازی و امثال آن قابلیادگیری و تمرین نیست.
هدف و انگیزه: پیامبران و صاحبان کرامت، به دنبال اهداف الهیاند و از معجزه و کرامت برای اثبات حقانیت آموزههای متعالی دین خود استفاده میکنند؛ برخلاف جادوگران که بیشتر در پی شهرت و مال و مقاماند.
خصوصیات عمل: سحر و جادو، خصوصیاتی دارند که در معجزه و کرامت نیست؛ مانند قابلتکرار بودن جادو، احتمال ضرر رساندن به دیگران و شکستخوردن به دست شخصی دیگر.
قرآن معجزه جاویدان پیامبران
میدانیم پیغمبر ما خاتم است و دین او دین خاتم و جاودانه است و بلکه پیغمبران گذشته همه مقدمه بودهاند؛ یعنی در واقع مراحل ابتدایی را میگذراندهاند و بشر هم در مکتب آنها مراحل ابتدائی را پشت سر میگذاشته تا آماده بشود برای مرحله نهائی و با آمدن دین خاتم دیگر پیامبر جدیدی در عالم نخواهد آمد و این دین بهصورت پایدار در عالم باقی خواهد ماند.
حال باید ببینیم راز خاتمیت چیست؟ ما نمیخواهیم وارد این مطلب بشویم و در یک رساله کوچک بنام «ختم نبوت» درباره راز خاتمیت مفصلاً بحث کردهایم. فقط اینجا یک مطلب را متذکر میگردم و آن این است که: دین خاتم در بسیاری از خصوصیات با ادیان دیگر تفاوت دارد. یکی از آن خصوصیات، معجزه دین خاتم است؛ البته معجزه اصلی آن.
معجزات پیامبران دیگر از نوع یک حادثه طبیعی بوده است مثل زنده کردن مرده یا اژدها شدن عصا، و یا شکافته شدن دریا و امثال آنها. اینها هر کدام حادثهای موقت است. یعنی حوادثی است که در یکلحظه و در یک زمام معین صورت میگیرد و باقیماندنی نیست. اگر مردهای زنده شود زنده شدن او در یکلحظه انجام میگیرد و چند صباحی هم ممکن است زنده بماند؛ ولی بالاخره میمیرد و تمام میشود. اگر عصایی اژدها میگردد یک امری است که در یک ساعت معین رخ دهد بعد هم بر میگردد به حالت اولیهاش. معجزاتی که انبیا گذشته داشتهاند همه از این قبیلاند. حتی بعضی از معجزات خود پیغمبر مثل آنها که قبلاً اشاره کردیم، نیز از جمله اینگونه معجزات است. رفتن پیغمبر از مسجدالحرام به مسجدالاقصی یا شقالقمر در شبی یا روزی انجام میگیرد و تمام میشود.
ولی برای دین جاودان که میخواهد قرنها در میان مردم باقی باشد، چنین معجزهای که مدتی کوتاه عمر دارد کافی نیست. چنین دینی معجزهای جاودان لازم دارد و لهذا معجزه اصلی خاتمالانبیا از نوع کتاب است. پیغمبران دیگر کتاب داشتهاند و معجزه هم داشتهاند؛ ولی کتابشان معجزه نبود و معجزهشان هم کتاب نبود.
موسی (ع) تورات داشت و خودش هم میگفت تورات من معجزه نیست. معجزه من غیر از تورات است؛ ولی پیغمبر اسلام اختصاصاً کتابش معجزهاش نیز هست البته نه به معنای اینکه او معجزه دیگری نداشته است؛ بلکه به این معنی که کتابش هم معجزه است و این لازمه دین خاتم و دین جاودان است.
از نوعِ کتاب بودنِ معجزه خاتم پیامبران چیزی است متناسب با عصر و زمانش که عصر پیشرفت علم و دانش و تمدن و فرهنگ است و این پیشرفتها امکان میدهد که تدریجاً جنبههایی از اعجاز این کتاب کریم مکشوف گردد که قبلاً مکشوف نبوده است؛ همچنان که جاودانگی آن متناسب است با جاودانگی پیام و رسالتش که برای همیشه باقی و نسخ ناپذیر است. قرآن کریم صریحاً جنبه اعجاز و فوق بشری خود را در آیاتی چند اعلام کرده، همچنان که به وقوع معجزات دیگر غیر از قرآن از خاتمالانبیا تصریح کرده است.
اعجاز قرآن
قرآن از جنبههای مختلف معجزه است، یعنی فوق بشری است. در اینجا بهاجمال اشاره میکنیم. از نظر کلی، اعجاز قرآن از دو جهت است: لفظی و معنوی.
اعجاز لفظی قرآن مربوط میشود به مقوله زیبایی، و اعجاز معنوی آن به مقوله علمی. پس اعجاز قرآن یکی از جنبه زیبایی و هنری است و دیگر از جنبه فکری و علمی. هریک از این دو جنبه - خصوصاً جنبه علمی - به نوبه خود دارای چند جهت است. الفاظ قرآن سبک قرآن نه شعر است و نه نثر؛ اما شعر نیست برای اینکه وزن و قافیه ندارد.
بعلاوه، شعر معمولاً با نوعی تخیل که تخیل شاعرانه نامیده میشود همراه است. قوام شعر به مبالغه و اغراق است که نوعی کذب است. در قرآن تخیلات شعری و تشبیههای خیالی وجود ندارد. درعینحال نثر معمولی هم نیست، زیرا از نوعی انسجام و آهنگ و موسیقی برخوردار است که در هیچ سخن نثری تاکنون دیده نشده است. مسلمین همواره قرآن را با آهنگهای مخصوص تلاوت کرده و میکنند که مخصوص قرآن است.
در دستورهای دینی رسیده است که قرآن را با آهنگ خوش بخوانید. ائمه اطهار گاهی قرآن را در خانههای خود با آهنگی چنان دلربا میخواندند که مردم کوچه را متوقف میکرد. هیچ سخن نثری مانند قرآن آهنگ پذیر نیست، آنهم آهنگهای مخصوصی که متناسب با عوالم روحانی است نه آهنگی مناسب مجالس لهو. پس از اختراع رادیو هیچ سخن روحانی نتوانست با قرآن از نظر زیبایی و تحمل آهنگهای روحانی برابری کند. علاوه بر کشورهای اسلامی، کشورهای غیراسلامی نیز از نظر زیبایی و آهنگ، قرآن را در برنامههای رادیویی خویش گنجاندند. عجیب این است که زیبایی قرآن زمان و مکان را درنوردیده و پشت سر گذاشته است. بسیاری از سخنان زیبا مخصوص یک عصر است و با ذائقه عصر دیگر جور در نمیآید و یا حداقل مخصوص ذوق و ذائقه یک ملت است که از فرهنگی مخصوص برخوردار هستند، ولی زیبایی قرآن نه زمان میشناسد و نه نژاد و نه فرهنگ مخصوص.
همه مردمی که با زبان قرآن آشنا شدند آن را با ذائقه خود مناسب یافتند. هرچه زمان میگذرد و به هر اندازه ملتهای مختلف با قرآن آشنا میشوند، بیشازپیش مجذوب زیبایی قرآن میشوند.
عجیب این است که کلام خود پیغمبر - که قرآن بر زبان او جاری شده است - با قرآن متفاوت است. از رسول اکرم سخنان زیادی بهصورت خطبه، دعا، کلمات قصار و حدیث باقیمانده است و در اوج فصاحت است، اما بههیچوجه رنگ و بوی قرآن ندارد. این خود میرساند که قرآن و سخنان فکری پیغمبر از دو منبع جداگانه است.
علی علیهالسلام از حدود دهسالگی با قرآن آشناست؛ یعنی سن علی در این حدود بود که اولین آیات قرآن بر پیغمبر اکرم نازل شد و علی مانند تشنهای که به آب زلال برسد آنها را فرامیگرفت و تا آخر عمر پیغمبر در رأس کاتبان وحی قرار داشت.
علی حافظ قرآن بود و همیشه قرآن را تلاوت میکرد؛ شبها که به عبادت میایستاد با آیات قرآن خوش بود. با این وضع اگر سبک قرآن قابل تقلید میبود، علی با آن استعداد بینظیر در سخنوری و فصاحت و بلاغت که بعد از قرآن نظیری برای سخنش نمیتوان یافت، میبایست تحتتأثیر سبک قرآن از سبک قرآن پیروی کند و خودبهخود خطابههایش به شکل آیات قرآن باشد، اما میبینیم سبک قرآن با سبک علی کاملاً متفاوت است. آنگاه که علی در ضمن خطابههای غرّا و فصیح و بلیغش آیهای از قرآن میآورد کاملاً متمایز است و ستارهای را ماند که در مقابل ستارگان دیگر درخشش فوقالعاده دارد.
هندسه کلمات در قرآن بینظیر است؛ نه کسی توانسته یک کلمه قرآن را پسوپیش کند بدون آنکه به زیباییهای آن لطمه وارد سازد و نه کسی توانسته است؛ مانند آن بسازد. قرآن ازاینجهت مانند یک ساختمان زیباست که نه کسی بتواند با جابهجاکردن و تغییردادن، آن را زیباتر کند و نه بتواند بهتر از آن و یا مانند آن را بسازد. سبک و اسلوب قرآن نه سابقه دارد و نه لاحقه؛ یعنی نه قبلاً کسی با این سبک سخن گفته است و نه بعداً کسی - با همه دعوتها و مبارزهطلبیهای قرآن - توانسته است با آن رقابت کند و یا از آن تقلید نماید.
قرآن مطالب و معانی گستردهای آورد و بهطوری طرح کرد که بعدها منبع الهام شد، هم برای فلاسفه و هم برای علمای حقوق و فقه و اخلاق و تاریخ و غیرهم. محال و ممتنع است که یک فرد بشر هر اندازه نابغه باشد بتواند از پیش خود اینهمه معانی در سطحی که افکار اندیشمندان بزرگ جهان را جلب کند، بیاورد. این در صورتی است که آنچه را قرآن آورده است همسطح با آوردههای علمای بشر فرض کنیم، ولی عمده این است که قرآن در اغلب این مسائل افقهای جدیدی گشوده است.
قرآن تواریخ و قصصی آورد که مردم آن عصر چیزی از آنها نمیدانستند و خود پیامبر نیز از آنها بیخبر بود (ما کنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُک) و در همه مردم عرب یک نفر مدعی نشد که این داستانها را ما میدانستهایم. قرآن در این داستانها از تورات و انجیل پیروی نکرد و بلکه آنها را اصلاح کرد. تحقیقات مورخین عصر جدید درباره قوم سبا، قوم ثمود و غیرهم نظر قرآن را تأیید کردند.
[همچنین] قرآن هنگامی که ایران، روم را در سال ۶۱۵ میلادی شکست داد و موجب خوشحالی قریش شد، با قاطعیت کامل گفت در کمتر از ده سال دیگر روم ایران را شکست خواهد داد. بر روی این قضیه میان بعضی مسلمین و بعضی از کفار شرطبندی شد و بعد همانطور شد که قرآن خبر داده بود. قرآن همچنین با قاطعیتی کامل خبر داد که آن کس که پیامبر را «ابتر» و بیدنباله (مقطوعالنسل) میخواند خودش «ابتر» است، و آن شخص که در آن روز فرزندانی داشت تدریجاً در طول دو سه نسل منقرض شدند. همه اینها اعجاز این کتاب را میرساند. قرآن معجزات علمی و معنوی دیگر هم دارد که به علوم فلسفی و طبیعی و تاریخی مربوط است.
مقابله با تحدی قرآن
در شش آیه از قرآن (۳۴ طور، ۴۹ قصص، ۸۸ اسراء، ۱۳ هود، ۳۸ یونس و ۲۳ بقره) تحدی صورتگرفته است که به آیات تحدی معروفاند. در آیات تحدی از منکران نبوت پیامبر اسلام (ص) خواسته شده است که مانندی برای قرآن بیاورند یا دستکم سورهای مثل سورههای قرآن بیان کنند. در خصوص تحدی قرآن دیدگاههای مختلفی وجود دارد. برخی معتقدند قرآن هم بهوسیله ادبیات و هم بهوسیله محتوایش تحدی کرده؛ اما گروهی گفتهاند قرآن تنها از لحاظ ادبی تحدی کرده است.
به گزارش کتابهای تفسیری و منابع علوم قرآنی، کسانی تلاش کردهاند برای مقابله با تحدی قرآن مطالبی مانند آن مطرح کنند. از جمله این تلاشهای میتوان به مسیلمه کذاب اشاره کرد. مُسَیلَمه کذاب، یکی از پیامبران دروغین بود که از میان قبیله بنی حنیفه برخاست و در سال دهم هجری قمری در اواخر حیات پیامبر (صلیالله علیه و آله و سلم) ادعای نبوت کرد.
مسیلمه برای جذب دیگران، سخنانی سجع گونه میگفت و مدعی بود که آنها را جبرئیل بر او نازل کرده است. جملاتی که او به خیال خودش هم طراز با قرآن میگفت، جملاتی خندهآور و بیمحتوا بودند که حکایت از سبکمغزی و درعینحال زبردستی او در جور کردن جملات عربی و فریبدادن توده مردم میکند. در زیر به چند نمونه از سخنان سجع گونه که در تاریخ به او نسبتدادهشده، اشاره میگردد:
او در معارضه با سوره القارعه چنین گفته است: «اَلفیلُ مَا الفیلُ وَ ما أَدراکَ مَا الفیلُ؟! لَهُ ذَنَبٌ وَ بیلُ وَ خُرطومٌ طَویلٌ!؛ فیل! کدام فیل! چه میدانی که آن فیل چگونه است؟! دارای دمی کلفت و زمخت است و خرطومی دراز!».
در معارضه با سوره کوثر چنین گفته است: «انّا أَعطَیناکَ الجَماهِرَ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ جاهِر اِنَّ مُبغِضَکَ رَجُلٌ کافِرٌ؛ ما به تو تودههای مردم را عطا کردیم! پس برای پروردگارت نماز بخوان و صدای خویش را به هنگام نماز بلند کن! همانا دشمن تو مردی کافر است (همانگونه که ملاحظه میکنید مسیلمه اکثر الفاظ سوره مبارکه کوثر را سرقت نموده است».
و نیز در معارضه با سوره ذاریات چنین بههمبافته است: «وَ المُبَذِّراتِ بَذراً وَ الحاصِداتِ حَصداً وَ الذارِیاتِ قَمحاً و الطّاحِناتِ طَحناً وَ العاجِناتِ عَجناً وَ الخابِزاتِ خُبزاً وَ الثارداتِ ثَرداً وَ اللاقِماتِ لَقماً اِهالَهً وَ سَمناً!؛ سوگند به دهقانان و کشاورزان! سوگند به دروکنندگان! سوگند به جداکنندگان گندم از کاه! سوگند به خمیرکنندگان (خمیرگیرها)! سوگند به نان پزندگان (نانواها)! سوگند به تردیدکنندگان! سوگند به کسانی که لقمههای چربونرم برمیدارند!».
مسیلمه کذاب درباره قورباغه نیز آیاتی ساخته است! او خطاب به قورباغه میگوید: «یا ضَفدَعُ بِنتَ ضَفدَعَینِ نَقَیِ ما تَنِقَینَ نِصفُکِ فِی الماءِ وَ نِصفُکِ فِی الطینِ اَلماءَ تُکَدِّرینَ وَ لَاالشّارِبَ تَمنَعینَ!؛ ای قورباغه خانم! دختر دو قورباغه! (خانم قورباغه و آقا قورباغه) هر چه میخواهی آواز بخوان! نیمی از تو در آب است و نیمی دیگر در گل! نه آب را تیره میسازی! و نه نوشنده را مانعی!».
یکی از آیاتی که مسیلمه درباره مفلسان و ورشکستگان ساخته است این است: «اِنَّ الَّذینَ یَغسِلُونَ ثِابَهُم و لا یَجِدُونَ ما یَلبِسُونَ أُولئِکَ هُمُ المُفلِسُونَ؛ همانا کسانی که لباسهای خویش را میشویند و دیگر چیزی برای پوشیدن نمییابند، آنان حقیقتاً مفلس و ورشکستهاند».
از دیگر سخنان او این بود: «لقد انعم الله علی الحبلی اخرج منها مسنه تسعی…؛ خداوند به زن باردار نعمت داد و موجودی زنده و روان از او بیرون آورد...».