کد درس: 3060401
هدف کلی :نسبت تمدن جدید با دنیای اسلام 
​​​​​​​
عنوان جزئی:غرب‌زدگی (معرفی افراد، تعاریف، و راه‌حل‌های پیشنهادی آن‌ها)​​​​​​​​​​​​​​
​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​مدت زمان:۱۲۰ دقیقه (۲ جلسه)


 
​​​​​​​​​​​​​​
ثبت گزارش

وجه بیان:
هم‌زمان با ظهور مدرنیته و فاصله‌گرفتن کشورهای غربی از سایر کشورها در امر توسعه برخوردهای متفاوتی بین متفکران و منورالفکران کشورهای مختلف با این پدیده به وجود آمد. کشور ما هم از این قاعده مستثنی نبوده و پس از وقوع این اتفاق گروهی با رؤیای رشد و آبادانی در پی پذیرفتن بی‌چون و چرای بایسته‌های تمدن غرب بودند و گروهی دیگر به نفی صددرصدی غرب و توسعه و پیشرفت آن پرداخته‌اند. در مقابل این دو گروه اما گروهی مانند عباس میرزا، امیرکبیر، جلال آل‌احمد، دکتر شریعتی، شهید مطهری و شهید آوینی اعتقاد داشتند که می‌توان با حفظ هویت ایرانی - اسلامی و ارتباط صحیح با تمدن غرب در مسیر پیشرفت و توسعه قدم برداشت. از نتایج بیان این طرح درس برای فراگیران می‌توان به آشنایی آن‌ها با افراد و تفکرات متفاوت در برخورد کشور با تمدن غرب و به‌دست‌آوردن قدرت تمییز و انتخاب از بین آن‌ها اشاره کرد. در این دو جلسه سعی شده تا با ارائه بحثی منسجم هم به رویکردها صفر و صدی و هم به رویکردهای منصفانه و عقلانی در مواجهه با تمدن غرب پرداخته شود.


هدف شناختی:
با رویکردهای مختلف در مواجهه با تمدن غرب آشنا شده و نگاهی منصفانه و فارغ از غرب‌زدگی و تحجر به غرب پیدا می‌کند.
با رویکردها و جلوه‌های امروزین دنیای غرب و مبنا و ریشه‌های آن آشنا می‌شود.
با جهان‌بینی‌ها و ارزش‌های حاکم بر تمدن‌های غرب و اسلام و همچنین مرزبندی‌های بین این دو تمدن آشنا می‌شود.


هدف عاطفی:
به متفکرانی که در ضمن حفظ هویت ایرانی - اسلامی دغدغه پیشرفت و اعتلای کشور را داشته‌اند علاقه‌مند می‌شود.
به حفاظت و استفاده از هویت خود در برابر تمدن غرب متعهد می‌شود.


هدف رفتاری:
مطالعه آثار نویسندگانی مانند مرحوم آل‌احمد، دکتر شریعتی و شهید آوینی را در برنامه خود قرار می‌دهد.
در حفظ هویت ایرانی - اسلامی خود کوشش می‌کند.
همواره تلاش می‌کند تا در امر سازندگی کشور به ریشه¬های هویتی خود توجه کافی بکند.


جملات کلیدی:
امام خمینی (ره): «ما می‌توانیم خودمان را اداره کنیم؛ و بهتر هم می‌توانیم. شما خیال نکنید که غرب خبری هست. در آنجا خبری نیست. ما نمی‌گوییم که آن‌ها کارخانجات ندارند؛ آن‌ها درست کردند همه اینها را، اما اساس انسانیت در آنجا نیست. اینها هر چه درست کردند؛ یعنی هر چه نه - بسیاری از چیزهایی که درست کرده‌اند، بر ضد انسانیت درست کرده‌اند. این غرب است که دارد اساس اخلاق انسانی را از بین می‌برد، این غرب است که دارد شخصیت انسانیت را از بین می‌برد؛ و ما خیال می‌کنیم که غرب همه چیز دارد. حالایی که غرب اتومبیل درست کرد، پس باید غرب همه چیز داشته باشد» (صحیفه امام، ج ۸، ص ۸۰).
مقام معظم رهبری: «یکی از عیوب ما و جوامع ما در طول زمان این بوده است که گاهی فرهنگ خود را متأثر می‌کردیم از فرهنگ بیگانگان. کسانی این را در میان جامعة ما و کشور ما به‌عمد ترویج کردند؛ ما را سوق دادند به سمت زندگی کسانی که دل و جانشان خالی بود از نور معنویت» (بیانات در محفل انس با قرآن مورخ ۱۹/۰۴/۱۳۹۲ به نشانی farsi.khamenei.ir/speech-content?id=23070).
شهید مطهری: «اسلام، هم با جمود مخالف است و هم با جهالت. خطری که متوجه اسلام است، هم از این ناحیه این دسته است و هم از ناحیه آن دسته، جمودها و خشک‌مغزی‌ها و علاقه نشان‌دادن به هر شعار قدیمی و حال‌آنکه ربطی به دین مقدس اسلام ندارد، بهانه به دست مردم جاهل می‌دهد که اسلام را مخالف تجدد به معنی واقعی بشمارند و از طرف دیگر تقلیدها و مدپرستی‌ها و غرب‌زدگی‌ها و اعتقاد به این‌که سعادت مردم مشرق‌زمین در این است که جسماً و روحاً و ظاهراً و باطناً فرنگی بشوند، تمام عاداتِ و آداب و سنن آن‌ها را بپذیرند، قوانین مدنی و اجتماعی خود را کورکورانه با قوانین آن‌ها تطبیق دهند؛ بهانه‌ای به دست جامدها داده که به هر وضع جدیدی با چشم بدبینی بنگرند و آن را خطری برای دین و استقلال و شخصیت اجتماعی ملتشان به شمار آورند. در این میان، آن که باید غرامت اشتباه هر دودسته را بپردازد اسلام است!» (مجموعه آثار ج ۲۱ صص ۴۸۴ الی ۴۸۲)
شهید آوینی: «غرب‌زدگی یک واقعیت تاریخی است که همه جوامع غیرغربی و از جمله ایران را به طور وسیع دربرگرفته است؛ [این] ضعف¬های خود ماست که زمینه غرب‌زدگی را فراهم کرده نه قدرت غرب. هنر جدید همان جور که عرض کردم، اصلاً روایت بشر جدید از عالم است. ما در واقع جوهر هنر جدید را باید تسخیر بکنیم نه قالب آن را. برای رسیدن به استقلال فرهنگی باید به خودمان بازگردیم؛ یعنی بازگشت به خویشتن. با انقلاب اسلامی درواقع ما به یک نحو ما به خودمان بازگشتیم. بنده اعتقاد دارم که دوران غرب‌زدگی سپری شده است و با پیروزی انقلاب اسلامی ما وارد عصر تازه‌ای شدیم که تسلط و سیطره غرب هم بر عالم، به‌تدریج از میان خواهد رفت. درواقع ما از آن نقطه عطفی که در تاریخ باید از آن گذشت، گذشته‌ایم و هرچه ازاین‌پس بگذرد به سمت فروپاشی (به یک معنا) تمدن غرب می‌رویم».
جلال آل‌احمد: «در همین دو سه قرن است که ما در پس سپرهایی که از ترس عثمانی به سرکشیده بودیم خوابمان برد و غرب نه‌تنها عثمانی را خورد و از هر استخوان‌پاره‌اش گرزی ساخت برای مبادای قیام مردم عراق و مصر و سوریه و لبنان، بلکه به‌زودی به سراغ ما هم آمد و من ریشه غرب‌زدگی را در همین‌جا می‌بینم... از آن زمان است که ما سواران بر مرکب کلیّت اسلام، بدل شدیم به حافظان قبور. ما درست از آن روز که امکان شهادت را رها کردیم و تنها به بزرگداشت شهیدان قناعت ورزیدیم دربان گورستان‌ها از آب درآمدیم... آیا اکنون نرسیده است نوبت آنکه ما نیز در مقابل قدرت غرب احساس خطر و نیستی کنیم و برخیزیم و سنگر بگیریم و به تعرضی بپردازیم؟»
دکتر شریعتی: «بازگشت به خویش یعنی بازگشت به خویشتن اصیل انسانی و احیای ارزش‌های فرهنگی و فکری سازنده و مترقی و آگاهی‌بخش خود ما. بازگشت به خویش نه آن‌چنان‌که پس از مد شدن مخالفت با غرب‌زدگی، خود این‌چنین غرب‌زده‌ها باز این را مد کرده‌اند و نمی‌دانند که بازگشت به خویش به مدرن‌شدن و تظاهرکردن و به فرنگی بد گفتن و به آداب‌ورسوم کهنه بومی و ارتجاعی برگشتن نیست. بازگشت به خویش یک نهضت عمیق و دشوار خودشناس و خودسازی است، لازمه‌اش شناختن تمدن و فرهنگ اروپا است. شناختن دنیای امروز با همه زشتی‌ها و زیبایی‌هایش و نیز شناختن تاریخ‌تمدن و فرهنگ و ادب و مذهب و اصالت‌های انسان و عوامل انحطاط و ارتقای تمدن و اجتماع ما و تفاهم با توده مردم و تجانس با متن جامعه و بالاخره احیای آنچه انحطاط در ما کشت و استعمار از ما برد و در میان ما نسخ کرد و قلب کرد... بازگشت به خویش چگونه؟ آن‌چنان‌که اقبال [لاهوری] بازگشت، به اروپا رفت و یک فیلسوف متفکر امروز در سطح جهان شد، فرهنگ و تمدن و جامعه غرب را محققانه شناخت و سپس بازگشت به اسلام».


کلیدواژه:
غرب‌زدگی - جلال آل‌احمد - واکنش روشنفکران ایرانی در مواجهه با فرهنگ غربی - آخوندزاده - تقی‌زاده - محمدعلی فروغی - شهید مطهری و غرب‌زدگی - شهید آوینی و غرب‌زدگی - سید حسن نصر و غرب - رضا داوری و غرب - سید جمال‌الدین اسدآبادی و غرب - رساله شیخ و شوخ - بادمجان ارمنی - جنبش خزینه - امیرکبیر و آبله‌کوبی - خدمات عباس میرزا

سؤالاتی که ارائه این عنوان به آن‌ها پاسخ می‌دهد:        
در برخورد با تمدن غرب چه رویکردهایی وجود دارد و بهترین نوع آن کدام است؟
دنیای غرب امروزی دارای چه رویکردها و جلوه‌هایی هستند و مبناها و ریشه‌های آن کدام‌اند؟
هریک از تمدن‌های غربی و اسلامی چه جهان‌بینی و ارزش‌ها و مرزبندی‌هایی در برابر هم دارند؟



اهـــداف درس

ورود به بحث:
مطالعه فصل سوم (طرح یک بیماری) کتاب غرب‌زدگی از جلال آل‌احمد
مطالعه صفحه ۱۴۷ الی ۲۰۲ (فصول ناصرالدین‌شاه شروع ایران جدید و مظفرالدین‌شاه تا ظهور رضاخان) از کتاب روایت تفکر، فرهنگ و تمدن از آغاز تاکنون؛ این عصر قرمز است

زمان و مکان پیشنهادی:
 10 آذرماه مصادف با سالروز مرگ جلال آل‌احمد

روش های درس

​​منابـع پیشنهادی

توضیحات سودمنـد


1.  مقدمه
نوگرایی در غرب موجب تأثیراتی بر جهان و ایران شده است. ایران در ابعاد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی از فرهنگ غربی متأثر شده است. غرب به طرق گوناگون از جمله اعزام کشیش، تأسیس جایگاه‌ های فراماسونری، تجار و بازرگانان و اعزام دانشجو به خارج توانست بر فرهنگ ایران اثر بگذارد، به‌طوری‌که بسیاری از تحصیل‌کرده‌های ایران در غرب از مروجان فرهنگ و مدل‌های غربی درآمدند. تأثیر فرهنگ و اندیشه غربی در بعد سیاسی بر ایران را می‌توان در انقلاب مشروطیت مشاهده کرد.
گروهی از روشنفکران و زمامداران ایرانی از زمان جنگ‌های ایران و روس و عهدنامه‏های گلستان و ترکمانچای و پس از آن و بعد از آشنایی با غرب و پیشرفت‌های آنان و ملاحظه و عقب‏ماندگی خود، به فکر چاره افتادند و در پاسخ به این پرسش که علل برتری و موفقیت اروپاییان چیست؟ و علل عقب‏ماندگی و شکست ما کدام است؟ راه‌حل‌های متفاوتی را ارائه کردند. البته در این دسته‏بندی، واکنش روشنفکران ایرانی در برابر فرهنگ غربی از دوره فتحعلی‌شاه قاجار و جنگ‌های ایران و روس تاکنون موردتوجه بوده است. پیش از بیان واکنش روشنفکران ایرانی نسبت به فرهنگ غربی، به طور مختصر به برخی از مفاهیم مهم بحث، تاریخچه آشنایی روشنفکران ایرانی با غرب و به تأثیرات این آشنایی در ایران اشاره می‌شود
2. مفاهیم
۲.۱. غرب‏گرایی
«غرب‏گرایی‏» از نظر جامعه‏شناسی از انواع تحول فرهنگی است. تحول فرهنگی جریانی است که در نتیجه برخورد با فرهنگ دیگری، در نهادها، ارزش‌ها، گرایش‏ها و روش‌های یک فرهنگ و جامعه تحول ایجاد می‌شود . «غرب‏گرایی‏» نوعی از دگرگونی فرهنگی و اجتماعی در فرهنگ جوامع است که در جهت غربی شدن صورت می‌گیرد. در واقع، «غرب‏گرایی‏» در ایران نوعی از فرهنگ سیاسی مردم بخصوص نخبگان مردم در عصر قاجار و پهلوی بوده است که جامعه را به سمت الگوهای فرهنگی غرب سوق می‌داد.
۲.۲. غرب‏زدگی
«غرب‏زدگی‏» نوعی از غرب‏گرایی است، اما به شکل حاد و مفرط. در این گرایش، اقتباس از غرب، کورکورانه و لجام‌گسیخته است نه از روی تشخیص.
۲.۳. بازگشت به خویشتن
«بازگشت به خویشتن‏» جریان تعدیل غرب‏گرایی مفرط است و تأکید مجدد بر نظام ارزش‌ها، فرهنگ، تاریخ، دین، عقیده و ایدئولوژی خویش دارد. در این رویکرد، اقتباس از فنّاوری و دانش غربیان از روی تشخیص صورت می‌گیرد و برداشت‌هایی که با اسلام اصیل منافات دارد، طرد می‌شود. از مهم‌ترین ویژگی این گرایش، تلاش در پیراستن اسلام از خرافات است.
3.انواع واکنش روشنفکران ایرانی سده اخیر نسبت به فرهنگ غرب
روشنفکران ایرانی پس از روبروشدن با انحطاط و عقب‏ماندگی کشور و آشنایی با غرب و پیشرفت مغرب‌زمین، در چاره‏جویی از عقب‌ماندگی ایران، راه‌حل‌های مختلفی را به‌منظور رشد و توسعه و پیشرفت کشور ارائه دادند. در ذیل به مهم‌ترین برداشت‌های روشنفکران از علل عقب‌ماندگی ایران و موفقیت اروپا و به‌تناسب، راهکارهای عرضه شده برای نجات ایران و حرکت به‌سوی بهروزی، به طور مختصر اشاره می‌شود:
۳.۱. غرب‏گرایی
این گرایش در نتیجه پی‌بردن ایرانیان به ضعف خویش در برابر غرب و ناشی از تمایل شدید آن‌ها به تجدید عظمت و شکوه گذشته و شکست‌دادن غرب بوده است. این گرایش می‌خواست با استفاده از سلاح دشمن، او را شکست دهد، ولی کم‏کم خود قربانی سلاح غرب گردید.
نکته دیگر این که زمامداران کشور، شروع‏کننده جریان غرب‏گرایی بودند، ولی بعدها استعمار، رهبری این جریان را به دست گرفت. زمامداران با اقتباس شیوه‏های نظامی از غرب، غرب‏گرایی را آغاز کردند و به دنبال آن، اصلاحات اداری و آموزشی صورت گرفت و صنعت و فرآورده‏های صنعتی وارد شد.
دوره منظم غرب‏گرایی در ایران از شکست‌های پی‌درپی ایران از روسیه در زمان فتحعلی‌شاه شروع شده است و تا مشروطه‏خواهی ادامه یافت و از مشروطه به بعد، دوران غرب‏زدگی را داریم که در دوره رضاشاه و محمدرضا شاه به اوج خود رسید.
عباس میرزا نقش‌برجسته‌ای در جریان غرب‏گرایی داشت. او با کمک مستشاران خارجی به اصلاح نظام لشکری پرداخت و در ترجمه کتب خارجی و تعلیم زبان‌های اروپایی کوشید.
امیرکبیر پس از عباس میرزا و قائم‌مقام فراهانی، نقش مهمی در پیشبرد غرب‏گرایی ایفا کرد. او با تأسیس دارالفنون، مدرسه نظامی، اعزام محصلان به اروپا، ترجمه کتب خارجی و... در این راه گام مؤثری برداشت. با این تلاش‌ها، بانک، تجهیزات و فن‌های مخابراتی و... از غرب وارد شد، البته از زمینه‏های اصلی رشد اندیشه غربی در ایران را می‌توان شکستن حریم قداست‌ها و بی‏اعتبار ساختن باورهای مردم، تحریف اندیشه دینی و شخصیت‌های فرهنگی (تحریف آیات و تفسیر مادی از آن) و تأسیس مدارس جدید بدون توجه به نیازها نام برد.
این جریان به‌خاطر تقویت و تجدید عظمت گذشته با کمک‌گرفتن از علوم و فنون غرب آغاز شد سپس در ابعاد اداری و آموزشی اصلاحاتی صورت گرفت. به‌مرور، طبقه جدید تحصیل‌کرده ایجاد شد. این طبقه به غرب دلبستگی پیدا کرد؛ برخلاف غرب‏گرایان اولیه، طبقه جدید، دنبال غرب خواهی و اسلام‌ستیزی بود. شاید سال‌های ۱۹۱۰- ۱۹۰۶/۱۳۲۸- ۱۳۲۴ را پایان غرب‏گرایی (غرب باوری) و آغاز غرب‏زدگی (غرب مداری) نام نهاد که در جنگ اول و دوم جهانی به اوج خود رسید و ازاین‌پس جریان بازگشت به خویشتن روبه‌رشد گذاشت.
۳.۲. غرب‏زدگی
در این دوره، نسل جدید تحصیل‌کرده و پرورش‌یافته فرهنگ و آموزش غربی با کمک استعمارگران زمام امور را به دست گرفتند. طبقه تحصیل‌کرده جدید که در خارج درس خواندند، از فرهنگ خویش بریده و از احساسات عمیق مردم خود ناآشنا بودند. اینها در مقابل فرهنگ و تمدن غرب کاملاً خیره و مبهوت و ازخودبی‌خود شده بودند. اینان بیشتر به ظواهر غرب توجه کردند تا به روح تمدن غرب و رمز موفقیت مغرب‌زمین. به نظر اینها فقط یک نوع تمدن و فرهنگ در جهان وجود داشت و آن نیز تمدن و فرهنگ غربی بود. بر این باور بودند که در برابر غرب نمی‏توان دست به انتخاب زد و بعضی چیزها را پذیرفت و بعضی‏ها را نپذیرفت. از برجستگان این جریان در ایران ملکم خان و تقی‏زاده هستند. به گفته جلال آل‌احمد، در این نگرش، احساس رقابت با غرب فراموش گشت و به‌جای آن، احساس درماندگی، بی‏لیاقتی، عبودیت و تقلید نسبت به غرب و الگوهای آن جایگزین شد که عامل بدبختی‏ها به‌حساب می‏آید. در واقع، این جریان فکری بر دوپایه تحقیر فرهنگ خودی و تعظیم فرهنگ بیگانه استوار است.
ملکم خان نظریه‌پرداز و بارزترین چهره رویکرد غرب‏زدگی، معتقد بود که نه‌تنها بایستی فنّاوری و صنعت را از غرب گرفت؛ بلکه پذیرش مطلق و اقتباس نظام ارزشی، سیاسی و اقتصادی - اجتماعی و طرز تفکر و نظام اندیشه و باورهای غربی‏ها نیز لازم است . وی راه نجات را در پیروی بی‌قیدوشرط از غرب و اقتباس نظام فرهنگی آنان می‌داند.
میرزا آقاخان کرمانی و میرزا فتحعلی آخوندزاده از چهره‏های دیگر این جریان هستند.
این دسته نظرشان این بود که اگر از غرب تقلید شود، کارها سروسامان خواهد یافت، البته این گروه در ارائه راه‏حل، دارای سلایق مختلف بودند؛ عده‏ای مثل ملکم خان و میرزا حسین‌خان سپهسالار قانون را چاره همه دردها می‏دانستند؛ قانون را مهم‌ترین وسیله ترقی و رسیدن به آزادی و برابری یافته و معتقد بودند که اروپا پیشرفت خود را مدیون قانون است. برخی دیگر مانند طالبوف و آخوندزاده توجه به تعلیم‌وتربیت جوانان را توصیه می‌کردند؛ اشاعه علم و رواج آموزش را از لوازم آمادگی ملت می‏دانستند؛ چون معتقد بودند که تحول فکری منحصراً از راه تربیت و نشر دانش در میان همه طبقات اجتماعی میسر است. اگر چنین شود، خود ملت بپا خواهد خواست و آیین‌های کهنه را از میان برخواهد داشت. اینها معتقد بودند که اساس بدبختی ایرانیان روی‌نیاوردن به علم و آگاهی نداشتن از پیشرفت آن است. ازاین‌رو، مدرسه و سوادآموزی لازم است. تغییر خط فارسی به لاتین نیز در این گرایش مطرح می‌شود؛ چون فکر می‌کردند که منشأ عقب‏ماندگی، در الفبای فارسی و عربی نهفته است، در نتیجه، تغییر خط و الفبا را گامی مهم برای خروج از انحطاط و عقب‏ماندگی و دستیابی به پیشرفت می‏دانستند، اگر چه موفق به تغییر خط نشدند. این ایده به معنای غفلت و سطحی‏نگری است. بعضی نیز جدایی دین از سیاست را مطرح می‌کردند، ولی همه در لزوم مبارزه با وابستگی اقتصادی، هم زبان بودند.
به عقیده ملکم خان اخذ تمدن فرنگ بدون تصرف ایرانی ضروری است؛ چون معتقد بود که تمدن غرب عالم‏گیر خواهد شد، پس هر چه زودتر باید آن را پذیرا بود.
بعدها تجددخواهی با ادبیات در آمیخت و نام تجدد ادبی به خود گرفت. روشنفکران از طریق شعر، پیام خود را به مردم می‏رساندند. عده قابل‌توجهی دنبال این شعار بودند که ایران در ظاهر و باطن و در جسم و روح، باید فرنگی‌مآب شود و بس؛ در واقع از اصول این گروه، اخذ اصول و آداب‌ورسوم و تمدن اروپایی و قبول بلاشرط آن بود.
زمان انقلاب مشروطیت، آغاز مرحله غرب‏زدگی در ایران است که منجر به عقیم گذاردن انقلاب شد. اگر چه انقلاب مشروطیت، غرب‏زدگی را بیشتر در قلمرو اندیشه و فکر و قانون رواج داد، ولی اقدامات عملی تا روی کار آمدن رضاشاه صورت نگرفت. با روی کار آمدن رضاشاه، روند غرب‏زدگی شتاب تازه‏ای گرفت. او مردم را مجبور کرد تا شیوه زندگی اصلی خویش را رها سازند و از شیوه اروپایی در همه زمینه‏ها، اعم از لباس، خوراک، پوشاک، مسکن، رفتار و معاشرت و... تقلید کنند. این جریان عموماً با سطحی‏نگری، خودباختگی، تقلید و تبعیت کورکورانه از غرب، از تبیین و تحلیل مسائل اساسی و ساختاری، نابسامانی‏های داخلی و مسئله غرب عاجز ماندند و به زوال گراییدند و یا این که جز در پیوند با استعمار غرب و اتکای به آن و بورژوازی درحال‌رشد و وابسته به استبداد حاکم نتوانستند به قدرت و موقعیتی دست یابند و یا در رأس هرم سیاسی باقی بمانند. متعاقب غرب‏گرایی مفرط (غرب‏زدگی) جنبش بازگشت به خویشتن به وجود آمد.
۳.۳. جریان احیا و بازسازی تفکر دینی - جنبش بازگشت به خویشتن
در برابر موج غرب‏زدگی، جنبش «بازگشت به اسلام‏» به وجود آمد و با ظهور عدم موفقیت رویکرد غرب‏زدگی، رویکرد «بازگشت به خویشتن‏» رشد فزاینده‏ای یافت، البته مهم‌ترین عامل توجیه‏کننده این رویکرد، پویایی اسلام (ماهیت سیاسی - انقلابی بودن اسلام) بود. این جریان در درون خود به دو گرایش عمده تقسیم می‌شود:
الف) جریان معتقد به اخذ جنبه‌های مثبت تمدن غربی و رد جنبه‌های منفی
متفکران این جریان اصرار داشتند، اقتباس، فقط در فنّاوری و دانش و دستاوردهای مثبت تمدن غرب آن هم آگاهانه و با تشخیص و نه به‌صورت کورکورانه صورت گیرد، ولی نظام ارزشی، مکتب و ایدئولوژی غربی‏ها باید قاطعانه کنار زده شود. اینها معتقدند که اسلام با افکار جدید سازگاری دارد، اما ناآگاهی از اسلام راستین و جلوگیری استعمار از ترقی کشورها، باعث عقب‏ماندگی مسلمانان و کشورها شده است. اینان غرب را به‌صورت صحیح شناختند و به علت عقب‏ماندگی ایران پی بردند و راه‏حل مشکلات را در بازگشت به اسلام راستین معرفی کردند.
هدف اصلی این جریان، واکنش در برابر خطر فرهنگی و سیاسی اروپا و رفع سلطه و نفوذ استعمار غربی و بازگرداندن سیادت گذشته اسلام و قدرت سیاسی مسلمانان بود. این جریان هیچ یک از دو دیدگاه «پذیرش مطلق غرب‏» و «رد مطلق غرب‏» را نپذیرفتند و با شناخت عمیق‌تر و غنی‏تر قائل به تفکیک جنبه‌های مثبت و منفی آن شدند و خواستار اخذ جنبه‌های مثبت فرهنگ و تمدن غرب و مبارزه با چهره استعمار در همه ابعاد آن گردیدند.
سید جمال‌الدین اسدآبادی (۱۸۹۷- ۱۸۱۹ م/۱۳۱۵- ۱۲۵۴ ق) . پایه‏گذار این جریان به‌حساب می‏آید. او با شعار زدودن اسلام از خرافات، لزوم آشنایی مسلمانان را با پیشرفت علمی و فنی جدید و وحدت آنان مطرح ساخت. به نظر وی، استبداد مهم‌ترین سد راه تحول در کشورهای اسلامی به شمار می‏رفت. اصول مورد تأکید او عبارت بودند از: بازگشت به سنت صدر اسلام و زدودن اسلام از خرافات، محکومیت سنت‌پرستی کورکورانه و تقلید صرف، وحدت مسلمانان، پذیرش علم و فن جدید و مبارزه با استبداد و استعمار. روحانیت و علمای اسلامی ایران بیشترین سهم را در مبارزه با غرب‏زدگی و ایجاد نهضت بازگشت به خویشتن بر عهده داشتند. شیخ فضل‌الله نوری نخستین فردی است که در مقابل جریان غرب‏زدگی ایستاد.
میرزا کوچک‌خان، شهید مدرس، جلال آل‌احمد، امام خمینی، شهید مطهری و مرحوم شریعتی از مهم‌ترین عناصر این رویکرد محسوب می‌شوند. در قیام پانزده خرداد سال ۴۲ که رهبری سیاسی جنبش مردمی از دست ملی‏گرایان خارج و به دست اسلام‏گرایان افتاد، رویکرد بازگشت به خویشتن تقویت شد. انقلاب اسلامی نیز اوج این جریان به‌حساب می‏آید.
تمامی پرچم‌داران نهضت بازگشت به خویشتن، اسلام را به‌عنوان ایدئولوژی و عقیده و مکتب خود برگزیدند، اما اسلامی که از پیرایه‏ها و خرافات دوران انحطاط پیراسته شده باشد. اسلامی که همه ابعاد وجودی انسان، فرد، اجتماع و زندگی مادی و معنوی را در بر می‌گیرد.
جلال آل‌احمد (۱۳۴۸- ۱۳۰۲) تجدید حیات اسلام شیعی را مؤثرترین واکسن در برابر بیماری واگیر غرب‏زدگی تشخیص می‌داد و روحانیون را صلاحیت‏دارترین پزشکانی تلقی می‌کرد که می‏توانند واکسن نجات‏دهنده هویت را فراهم سازند. در نگاه آل‌احمد، مذهب شیعه یک ایدئولوژی مناسب برای بسیج سیاسی تلقی می‌شد.
استاد شهیر آیت¬الله شهید مرتضی مطهری (۱۳۵۸- ۱۲۹۸) با نقد و بررسی پایه‏های فکری غرب‏زدگان، بررسی استدلالی و منطقی مکاتب فلسفی، فکری و اجتماعی غرب و تبیین و تشریح اصول اعتقادی مکتب اسلام در قالب‌های منطقی و به‌روز، نقش مهمی در شکست طلسم غرب‏زدگی بر عهده گرفت؛ چون او معتقد بود که مبارزه با مظاهر غرب‏زدگی بدون مبارزه با زیربنای فکری و فلسفی فرهنگ غرب، ناقص و نادرست است. شهید مطهری در ایجاد و رشد جریان بازگشت به خویشتن، دارای نقش ارزنده‏ای بود.
مرحوم دکتر علی شریعتی (۱۳۵۶- ۱۳۱۲) بار دیگر با زبان امروزی مسئله تجدید حیات اسلام و زدودن آن را از خرافات مطرح کرد؛ در واقع، راه‌حل او دنباله گفتمان غرب‏زدگی جلال آل‌احمد بود. به نظر او، حفظ اسلام می‌تواند به جوامع درمانده پایان قرن بیستم کمک کند، ولی نه اسلام منحط، ضعیف و همدست با دولت مستبد بلکه باید به اسلام واقعی پیامبر صلی‌الله علیه و آله بازگشت، به اسلام‌خواهان عدالت، به اسلام مترقی و انقلابی. چنین اسلامی خواهد توانست جوامع را دگرگون سازد. از نظر شریعتی، غرب، دارای دو بعد فرهنگی و سیاسی (امپریالیسم) است. او نه به غرب ایمان داشت و نه به شرق کمونیست بلکه او به اسلام اصیل ایمان داشت.
ب) جریان معتقد به رد مطلق غرب و تجدد
در این دیدگاه دو گرایش وجود دارد: یکی رویکرد سنتی و دیگری متجددین. سنت‏گراها معتقدند که راه‏حل معضلات ایران تنها باتکیه‌بر رهیافت‌های سنتی ممکن است و هر گونه الگوگیری از راه‌ورسم زندگی فرنگیان نه‌تنها مشکلی را حل نمی‌کند؛ بلکه بر مشکلات می‏افزاید. مهم‌ترین و بهترین شارح این رویکرد، رساله شیخ و شوخ است. در این رساله، راه‏حل غرب‌گرایان شدیداً مورد انتقاد قرار گرفته و از غرب‏گرایان با نام‌هایی چون شوخ، تمسخر پیشه، بی‏سواد و مقلد یاد شده است.
رساله شیخ و شوخ، گفت‌وگویی است بین شیخ سنت‏گرا و شوخ متجدد و فرنگی‌مآب که مؤلف نخواسته نامش را فاش نماید . وی از مخالفان تأسیس دارالفنون، ملکم خان، سید جمال‌الدین اسدآبادی، محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، عبدالغفار نجم‌الملک، جلال قاجار، صاحب نامه فروزان و ده‌ها روشنفکر عصر ناصری است.
شیخ، مظهر و نماد سنت است . وی در رساله خود برای شوخ به اثبات می‏رساند که تمامی این فنون و علوم در ساحت تمدن اسلام رشد و نمو یافته‏اند و بدون هیچ مراجعه‏ای به آن‌ها می‌توان در کتاب‌های قدما به این معارف دست‏یافت. او غرب را آمیزه‏ای از فساد و تباهی اخلاقی و ظواهری از علوم و فنون می‏بیند که از جاده کمال بر کنار است و بدتر از غرب، غرب باوران هستند که مدینه فاضله و کعبه مقصودشان مدنیت جدید فرنگی است . وی الگوی نوسازی غرب مدار را سم مهلکی برای جامعه ایران می‌داند.
گرایش دیگر این جریان (رد مطلق غرب) روشنفکران تحصیل‌کرده در غرب و غیرروحانی هستند. آنان خواستار نفی مطلق غرب هستند به دلیل این که معتقدند غرب مجموعه‏ای یکپارچه است و نمی‏توان چیزهایی را به‌دلخواه خود از آن برگزینیم. به نظر آن‌ها، فنّاوری مجموعه‏ای از اشیا و ابزار نیست؛ بلکه یک ذات و شیوه تفکر است که بر جهان تسلط یافته است.
احمد فردید (۱۳۷۳- ۱۲۹۱) معتقد است، انسان‌ها دارای سه بعد علمی، فلسفی و معنوی هستند، گرچه اولی و دومی در سنت فکری غرب جایی برجسته داشته، ولی سومی به‌گونه‌ای آشکار غایب و خاموش شده است. بدین‌سان او به این نتیجه می‏رسد که غرب را هم به‌عنوان یک هستی‏شناسی وهم به‌عنوان یک شیوه زندگی باید ترک گفت . وی معتقد است برای رویارویی با غرب باید به کنه فلسفه و هستی‏شناسی آن دست‏یافت؛ چون شناخت دیگری شرط لازم شناخت خویش است.
سید حسین نصر (... -۱۳۱۲) منتقد تجدد است و ادعا می‌کند که عصر نو - که ویژگی آن طغیان انسان علیه خداوند، جدایی عقل از نور راهنمای خرد و کمبود فضیلت است - به منجلاب آشفتگی، انحطاط و نادرستی انجامیده است. او در مورد وضع خاص ایران، طغیان فکری خود را در برابر غرب تهدیدکننده و وسوسه‏گر، در قالب چهار راهبُرد زیر بیان می‌کند: اول، احیای سنت¬های اصیل فکری ایران از راه جان‏بخشی دوباره به فلسفه و عرفان اسلامی. دوم، هشدار به ایرانیان در مورد سرشت علوم، فلسفه و فنّاوری غربی و خطراتی که اخذ آن‌ها برای فرهنگ ایران به بار می‏آورد. سوم، آگاه‌ساختن ایرانیان از فرهنگ‌ها و تمدن‌های آسیا به‌عنوان وزنه‏ای متعادل سازنده در برابر نفوذ تمدن غرب و چهارم، کوشش در ایجاد راهی که از طریق آن حفظ اصالت فرهنگی ایران در برابر فرهنگ، فنّاوری و علوم غربی امکان‏پذیر گردد . وی معتقد است که نه‌تنها اثرها بلکه شالوده‏های تمدن مدرن را باید بی‌اعتبار دانست و به نقد جامع از تجدد و سکولاریسم پرداخت.
رضا داوری (... -۱۳۱۲) غرب را یک کلیت و مجموعه‏ای واحد می‌داند. به اعتقاد او، انتقاد باید با هدف¬گرفتن انسان باوری و تجدد به‌عنوان معروف‌ترین میراث آن، تفکر غربی را بی‌اعتبار سازد. غرب یک نحوه تفکر و عمل تاریخی است. به نظر وی، علم و فنّاوری توأم با باور و ارزش است. فنّاوری مجموعه‏ای از اشیا و ابزار نیست؛ بلکه یک ذات و شیوه تفکر است که بر جهان تسلط یافته است. در نتیجه، در پی نفی مطلق غرب است. به نظر داوری، فنّاوری نه‌تنها مردم را ارباب خود نساخته؛ بلکه آنان را فرمان‌بردار خودکرده است؛ یعنی وسیله آزادی به ابزار اسارت تبدیل شده است. او می‌گوید: غرب مجموعه‏ای یکپارچه است و نمی‏توان چیزهایی را به‌دلخواه از آن برگزینیم. در نتیجه باید به سرنوشت خود غرب بیندیشیم نه به سرنوشت فردفرد غربیان.
۴)  نتیجه‏گیری
در بررسی موضوع انواع واکنش روشنفکران ایرانی سده اخیر در مواجهه با فرهنگ غربی، پس از ذکر مفاهیم و تاریخچه آشنایی روشنفکران ایرانی با غرب، به سه واکنش مهم روشنفکران ایران نسبت به فرهنگ غرب اشاره شد.
عده‏ای از روشنفکران در تقویت و تجدید عظمت گذشته ایران، ابتدا از علوم و فنون غرب کمک گرفتند و سپس در ابعاد اداری و آموزشی به اصلاحات دست زدند. این رویکرد به فناوری غرب اعتقاد داشت؛ مثل عباس میرزا، قائم‌مقام فراهانی و امیرکبیر.
دسته‏ای دیگر خواهان تقلید از غرب در همه زمینه‏ها شدند. تنها راه پیشرفت کشور را فرنگی شدن و تقلید از غرب آن هم به‌صورت لجام‌گسیخته می‏دانستند؛ مثل ملکم خان، آخوندزاده و تقی‏زاده. اما در یک دید کلان دودسته اول خواهان پیروی از تمدن غرب بودند.
تعداد دیگری از روشنفکران، بحث بازسازی تفکر دینی و بازگشت به خویشتن را مطرح کردند. این رویکرد به دو گرایش عمده تقسیم می‌شود: گرایشی که راه چاره را بازگشت به خویشتن و اخذ جنبه‌های مثبت فرهنگ و تمدن غربی و رد جنبه‌های منفی و استعماری غرب می‌داند؛ مثل سید جمال‌الدین، جلال آل‌احمد، امام خمینی، مطهری و شریعتی. گرایش دوم راه چاره را احیای تفکر دینی و بازگشت به خویشتن و رد مطلق غرب معرفی می‌کند، البته اینها، دسته‏ای، سنتی می‏اندیشند مثل صاحب رساله شیخ و شوخ و دسته‏ای دیگر در زمره متجددین به‌حساب می‏آیند؛ مثل فردید، نصر و داوری.
به نظر می‏رسد که در میان واکنش‌های موجود، واکنش سوم (جریان احیا و بازسازی تفکر دینی، بازگشت به خویشتن) آن هم دسته‏ای که به اخذ جنبه‌های مثبت فرهنگ و تمدن غربی و رد جنبه‌های منفی و استعماری غرب معتقد است، از صحت و درستی بیشتری برخوردار است؛ چون به‌روز، مطابق با واقع و منطقی است و عمل به آن موجب عمران و آبادی و پیشرفت مادی و معنوی جامعه می‌گردد.
روشنفکران واکنش سوم کوشیدند تا به‌وسیله امروزی کردن سنت‌ها، راه میانه‌ای را برگزینند؛ یعنی نه از روی تعصب، با فرهنگ و تمدن غرب مخالفت می‌کنند و نه بی‌تفکر به طور مطلق آن را می‏پذیرند.
این رویکرد تاکنون آثار مثبتی در پیشرفت و ترقی ایران داشته است. تقویت این نگرش موجب توسعه و شکوفایی بیشتر و رفع عقب‏ماندگی خواهد شد. این رویکرد دارای بیشترین نفوذ و طرف‌دار است.