امانتداری:
محمدامین از لقبهای پیامبر اسلام (ص) است که سالها پیش از بعثت با آن نام خوانده میشد. امین در مقابل خائن، به کسی میگویند که مورداعتماد بوده و از این که او خیانت نخواهد کرد ایمن باشند. ابن سعد در کتاب طبقاتالکبری میگوید: ازبسکه ویژگیهای نیکو در پیامبر (ص) به کمال رسیده بود در مکه نامی جز «امین» نداشت. بنا بر گزارشی که محمد بن جریر طبری نقل کرده قریش پیش از آنکه بر پیامبر (ص) وحی شود وی را امین مینامید. از ابن عباس روایت شده که مشرکان قریش، رسول خدا (ص) را امین مینامیدند و میدانستند که او هرگز دروغ نمیگوید بااینوجود او را انکار میکردند. دشمنان پیامبر (ص) نیز به امین بودن پیامبر معترف بودند و داستانهایی از اعتراف ابوجهل بر این مسئله در تاریخ گزارش شده است. در این گزارشها علت انکار پیامبر (ص) توسط آنها اعتماد نداشتن به سخنان پیامبر نیست؛ بلکه رقابتهای خانوادگی و قبیلهای موجب انکار نبوت پیامبر (ص) شده است.
در مورد امانتداری رسول خدا (ص) گزارشهای متعددی در منابع تاریخی گزارش شده است. از جمله این که وقتی پیامبر (ص) با سرمایه حضرت خدیجه (س) به تجارت پرداخت و با موفقیت از سفر تجاری برگشت، خدیجه (س) به او گفت: «ای پسرعمو؛ من بهخاطر شرافت نسب، قرابت، راستگویی، اخلاق پسندیده و امانتداری تو در بین مردم و قوم خود افتخار میکنم.» پس از آن بود که حضرت خدیجه (س) به پیامبر پیشنهاد ازدواج داد.
همچنین پیامبر (ص) اهتمام ویژهای در امانتداری داشت و مردم، امانتهای خود را به او میسپردند. وقتی پیامبر (ص) مجبور به ترک مکه و هجرت مخفیانه به مدینه شد به امام علی (ع) سفارش کرد تنها زمانی از مکه به مدینه هجرت کند که امانتهایی را که مردم نزد پیامبر (ص) گذاشته بودند به صاحبانشان بازگرداند. در گزارش دیگری آمده است در غزوه خیبر مسلمانان دچار کمبود غذا شدند. در این هنگام، چوپانی که برای یهودیان گلهداری میکرد نزد پیامبر آمد و بعد از گفتگو با آن حضرت مسلمان شد. بعد از آن به پیامبر (ص) گفت گوسفندان یهودیان نزد من امانت است و اکنون که مسلمان شدهام تکلیف من چیست؟ پیامبر (ص) علیرغم نیازی که مسلمانان به مواد غذایی داشتند از چوپان خواست تا گوسفندان را به در قلعه برده و تحویل یهودیان دهد.
نبوت یکی از امانتهای خداست و نبوت پیامبر (ص) نیز بر امین بودن او دارد و در روایات ائمه (ع) بر امین بودن پیامبر (ص) تأکید شده است. از امام علی (ع) در نهجالبلاغه روایت شده که فرمود: «خدا حضرت محمد (ص) را فرستاد تا هشداردهنده جهانیان و امین وحی باشد». (نهجالبلاغه، ص۶۸) در کتاب تفسیر قمی، در آیه مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ (ترجمه: [هم] مطاع [و هم] امین است) [تکویر-۲۱] واژه امین به امانت پیامبر تفسیر شده و از امام صادق (ع) در مورد این آیه، روایت شده که یعنی: «فرمانش نزد پروردگار، نافذ و در روز رستاخیز امین است» (تفسیر القمی، ج۲، ص۴۰۹). همچنین در برخی از زیارتنامهها که از ائمه (ع) روایت شده از رسول خدا (ص) با تعبیر «أَمِینِ اللَّهِ عَلَی رُسُلِه» یاد شده است (کامل الزیارات، ص ۲۰۱).
نظافت:
نظافت ظاهر انسان با پاکی روح او پیوندی عمیق دارد همانگونه که جمال ظاهر انسان حکایت از جمال باطن او میکند. پیامبر اسلام (ص) خود پیامآور پاکی و نظافت بود. در هنگام ملاقات با او اولین ویژگی ای که چشم و دل هر بیننده را نوازش میداد، آراستگی، پاکی و زیبایی ظاهر آن حضرت (ص) بود. اگر چه هدف اصلی بعثت انبیای الهی هدایت معنوی و روحانی بشر است؛ ولی از آن جایی که معنویت انسان با زندگی طبیعی او درهمآمیخته است، هرگز ایشان از رعایت و فرماندادن به زیبائی، بهداشت و پاکی غفلت نورزیدهاند و بهتمامی موارد حتی ازاله موئی که در بینی میروید، فرمان دادهاند. رسول اکرم (ص) شخصاً به پاکیزگی علاقه فراوان داشت و در نظافت بدن و لباس بینظیر بود. علاوه بر آداب وضو، اغلب روزها بدن خود را شستشو میداد و این هر دو را عبادت میدانست. نظافت تن و پاکی اندامش با قدس و طهارت روحش هماهنگ بود و به یاران و پیروان خود تأکید میکرد که سروصورت، جامه و خانههایشان را تمیز نگه دارند و وادارشان میساخت خود را بهویژه در روزهای جمعه شستشو داده و معطر سازند که بوی بد از آنها استشمام نشود و آن گاه در نمازجمعه حضور یابند. (سیره و سخن پیشوایان، محمدعلی کوشا)
رسول اکرم (ص) در بیان اهمیت نظافت بهداشت تن و رابطه آن با بعد معنوی انسان فرمود: «نظافت از ایمان است، یعنی مؤمن پاک و نظیف است کسی که نظافت را رعایت نکند ایمان کاملی ندارد.» (بحار، ج ۵۹، ص ۲۹۱)
امام کاظم (ع) در باب رعایت بهداشت و نظافت بدن فرموده: «ده چیز سنت است: مسواک دندان، شستن دهان، استنشاق بینی، شانهزدن سر، ختنهکردن، ازاله موی عانه و زیر بغل، ناخن گرفتن، و شستشوی بدن» (بحار، ج ۷۳، ص ۶۷)
یکی از دستورات مهم بهداشتی اسلام، بهداشت دهان و دندان است. تمامی پیشوایان بزرگ دینی رد این باره تأکید فراوان فرمودهاند. بهخصوص در سیره عملی پیامبر بزرگ اسلام (ص) این مقوله نمود خاصی دارد. خود آن حضرت (ص) هر روز چند بار مخصوصاً شبها پیش از خواب و پس از بیداری و هنگام وضو دندانهایش را بادقت مسواک میکرد و حتی هنگامی که در بستر بیماری و در واپسین دقایق عمر خود بود مسواک خواست و دندانهای خویش را مسواک کرد. به یاران خویش نیز میفرمود: «هرگز با دندانهای زرد و نشسته در مجلس حاضر نشوید و از مسواککردن و پاکیزه نگاهداشتن دندانهای خود کوتاهی نکنید.» همچنین آن حضرت (ص) پیش از صرف غذا و بعد از ان دست و دهانش را میشست و از خوردن سبزیهای بد بو پرهیز میکرد.
برای بهداشت و سلامتی بدن اهمیت فراوانی قائل بود. از پرخوری پرهیز میکرد و به مسلمانان دستور میداد قبل از آن که از غذا سیر شوند آن را ترک گویند. عایشه میگوید: «رسول خدا (ص) در طول عمرش هرگز سیر غذا نخورد و میفرمود: معده خانه بیماری است و تحمل گرسنگی بهترین داروی امراض است.»
اجازه نمیداد کسی ناخنهای خود را با دندان کوتاه کند. بسیار غسل مینمود. افزون بر غسلهای مستحب، تمام ده شب آخر رمضان را غسل میکرد. در راستای تأکیدهای بهداشتی نسبت به بهداشت محیط زندگی نیز توجه خاصی داشت. جاروبزدن و پاکیزه نمودن حیاط خانه را مستحب میدانست. دوست نداشت ظرفها بهصورت ناشسته رها شوند و میفرمود: شبها پیش از خواب روی ظرفها را بپوشانند. اجازه نمیداد افراد کنار چاه آب آشامیدنی، زیر درخت میوهدار، میان قبرها، در جادهها و حیاط خانهها قضای حاجت کنند. میفرمود: «زباله را قبل از فرارسیدن شبهنگام از خانه خارج نمایید؛ زیرا جایگاه شیطان (میکروب) است» (من لا يحضره الفقيه، ج ۴، ص ۵).
مردمدوستی:
اگر انسانها هواهای نفسانی را به کنار نهند و بهجای وسوسههای شیطانی و هواهای نفسانی، فطرت و عقل خود را معیار داوری و سنجش قرار دهند، این دو، حکم به نوعدوستی میکند و اختلافات از هر نوعی را امری ناپسند میشمارد، چرا که آن را سد راه پیشرفت فردی و جمعی بر میشمارد. ازاینرو خداوند بر تعاون بر نیکی و تقوا تأکید میکند؛ چرا که این دو را عامل اساسی در رشد و پیشرفت همگانی بشر بر میشمارد که آسایش و آرامش عمومی را موجب میشود.
پیامبر گرامی (ص) درباره نقش عقل در ایجاد نوعدوستی و محبت با مردم میفرماید: «راس العقل بعدالایمان، التودد الی الناس؛ ریشه و رأس عقل پس از ایمان، دوستی با مردم است». (بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱، ص ۱۳۱) به این معنا که اگر بخواهیم عقل را همچون انسانی فرض کنیم، ایمان و دوستی با مردم در مقام سر آن است؛ بنابراین، عقل هر کسی را باید باتوجهبه میزان ایمان و نوعدوستی وی سنجید و ارزیابی کرد. پس اگر کسی اهل ایمان نیست و یا سستایمان است و یا کسی که نوعدوستی در وجود او ریشه ندارد و یا نوعدوستی در او سست و ضعیف است، باید در عقل او شک کرد.
امام صادق (ع) از پیامبر گرامی (ص) نقل میکند که فرمود: «التودد الی الناس، نصف العقل؛ دوستی با مردم نیمی از عقل است». (وسایل الشیعه، ج ۸، ص ۴۳۴) در این روایت نیز برای عقل و خرد دو مقوم برمیشمارد که یکی از آن نوعدوستی است. باتوجهبه روایت پیشین میتوان گفت که نیم دیگر عقل همان ایمان است؛ بنابراین، نشانه عقل و خرد در کسی را باید در همان ایمان و نوعدوستی وی جست و کسی که از ایمان و نوعدوستی بیبهره است، در حقیقت بیبهره از عقل و خرد و انسان سفیه است.
از سنت و سیره معصومان (ع) که الگوهای زندگی بهتر و برتر هستند، چنین بر میآید که باید به اموری توجه یافت که موجبات انس و تألیف قلوب میشود؛ چرا که انس هر انسانی با انسان دیگر، محبت را در دلها زنده میکند و همین آشنایی موجبات تألیف قلوب و همدلی و در نهایت همراهی و همکاریها را تحقق میبخشد. امیرمؤمنان علی (ع) برای تقویت نوعدوستی در میان مردم سفارش میکند که به ایجاد رابطه و بخشش بهعنوان دو عامل مهم در تقویت نوعدوستی توجه ویژهای مبذول شود. آن حضرت (ع) در هنگام شهادت به فرزندان خویش چنین سفارش میفرماید: علیکم بالتواصل و التباذل و ایاکم و التدابر و التقاطع؛ همواره ملازم رابطه با یکدیگر و بذل و بخشش دوسویه باشید و از قطع رابطهها و پشتکردن به یکدیگر پرهیز کنید. (بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۴۰۰)
امام صادق (ع) نیز در این باره سفارش میکند که با یکدیگر رابطه داشته باشید و به یکدیگر نیکی و محبت و مهربانی کنید. (همان، ص ۴۰۱) آن حضرت بر چهار چیز یعنی حفظ روابط (تواصلوا)، نیکی به یکدیگر (تباروا)، مرحمت و معاطفت بهعنوان عوامل تأثیرگذار در تقویت بنیادهای نوعدوستی تأکید میکند.
از دیگر عوامل تأثیرگذار، ایجاد آشنایی و حمایت حقوقی و مالی از افراد جامعه است. اگر کسی اینگونه با دیگران برخورد کند، محبت و مهر خود را در دلهای ایشان و محبت و مهر آنان را در دل خود میافروزد. امام موسی بن جعفر (ع) از پدرانش نقل میکند که پیامبر خدا (ص) فرمود: هرگاه یکی از شما برادر نوعی خود را دوست داشته باشد، باید از نام پدر و قبیله و عشیره او بپرسد؛ زیرا این از حقوق واجب به شمار میرود. اخوت و برادری حقیقی آن است که از برادرش در این باره بپرسد و آشنایی به دست آورد وگرنه اگر از این امور نپرسد معرفت و شناختی احمقانه است. (همان، ص ۱۷۹)
از دیگر عوامل تأثیرگذار، اعلان عشق و محبت به دیگری است. اگر انسان کسی را دوست دارد این مطلب را به او اعلام کند تا محبت در میان آنان افزایش یابد. پیامبر گرامی (ص) میفرماید: هرگاه یکی از شما برادر و همنوع خود را دوست میدارد، باید به او اعلام کند؛ زیرا این بیان و اعلام، بیشتر مایه بقای الفت و استواری محبت میشود. (نهجالفصاحه، ج ۲، ص ۲۶)
امام صادق (ع) نیز بر این معنا تأکید میکند و میفرماید: هرگاه شخصی را دوست داشته باشی او را از دوستی خودآگاه کن؛ زیرا این بیشتر مایه استواری و استحکام محبت در میان شما میشود. (وسایل الشیعه، ج ۸، ص ۴۳۵) اصولاً توجه و اهتمام به دیگری موجب میشود، تا دوستی و محبت در میان آدمی پدید آید. این که شخص از نامش و نام پدرش و مانند آن میپرسد و یا به کارهایش توجه نشان میدهد و از همراهی با او اعلام خشنودی میکند، موجب میشود تا این عطف توجه، محبت را در دل او و طرف دیگر ایجاد کرده و یا بیفزاید. ازاینرو امیرمؤمنان علی (ع) سفارش میکند که برای جلب محبت، به دیگران توجه و تعاطف داشته باشیم: «من تالف الناس، احبوه؛ اگر با مردم الفت و مهربانی کنیم محبت ایشان را سبب میشویم». (غررالحکم، ص ۶۲۲)
چنان که گذشت، تواصل و پایداری در رابطهها و تکرار آن از عوامل تقویت نوعدوستی و محبت میان مردم است. حضرت امیرمؤمنان (ع) بر همین اساس است که دیدار دوست را مایهروشنی چشم بر میشمارد (الاثنا عشریه، ص ۲۰) تا اینگونه بیان کند که آدمی با دوست خود باید دید و بازدیدهایش را تجدید کند تا دلها و چشمها روشن شود و مهر و محبت استوار و پایدار گردد. در این دید و بازدیدها لازم است که شخص سخنان نیک بر زبان آورد و برای دیگری دعای خیر کند (بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۳۵۵)
برای ایجاد تألیف قلوب، انسان باید تواضع و فروتنی را رفیق خود قرار دهد و همواره با فروتنی به استقبال ایجاد محبت و مهر رود. در سیره پیامبر (ص) است که آن حضرت (ص) همواره بر دیگران در سلام پیشدستی میکردند و هنگامی که با کسی مصافحه میکردند دست خود را آنقدر نگه میداشتند تا آن که آن مرد دستش را از دست رسول خدا جدا میکرد. (همان، ص ۵۰۰)ازاینرو امام صادق (ع) از امیرمؤمنان علی (ع) نقل میکند که فرموده است: مؤمن مردی است که انس میگیرد و اگر کسی نه انس بگیرد و نه دیگران با او انس بگیرند، در چنین شخصی خیری نیست. (بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۳۸۱) این بدان معناست که اصولاً انسان مؤمن و سالم و عاقل کسی است که با دیگران انس میگیرد و به دیگران محبت و مهر میورزد و به همنوع دوستی علاقه دارد؛ چرا که باید همانند پیامبرش (ص)، رحمت برای جهانیان باشد و برای رسیدن مردم به کمال و رهایی از خسران، خودش را حتی در رنج افکند، چنان که پیامبر (ص) اینگونه بود و در این راه چنان رفت که خداوند وی را توصیه میکند که کمتر خود را بیازارد.