کد درس: 3050801
هدف کلی:
آشنایی نسبت دین با مقتضیات زمان و مکان
عنوان جزئی:فرزند زمان خویش بودن
​​​​​​​
​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​مدت زمان: 60 دقیقه
​​​​​​​
ثبت گزارش

وجه بیان:
به‌روزآوری دین و نسبت اسلام و مقتضیات زمان یکی از بحث‌های کلیدی علامه شهید استاد مرتضی مطهری است و نگاه نو و صحیح به دین - به‌عنوان یکی از ریشه‌های انقلاب اسلامی - یکی از شیوه‌های پرداخت به این موضوع است. بدین جهت آشنایی عمیق فراگیران با این مبحث بسیار ضروری و قابل‌توجه است.

هدف شناختی:
ضرورت «به‌روزآوری دین» در عصر حاضر را درک می‌کند.
با مفهوم اجتهاد آشنا می‌شود.
با مفهوم «اخباری‌گری» آشنا می‌شود

هدف عاطفی:
به دین به‌عنوان یک برنامه جامع زندگی اعتماد می‌کند.​​​​​​​

هدف رفتاری:
از افراط‌وتفریط در مواجهه با پدیده‌های زمانه پرهیز می‌کند.
در مواجهه با مسائل زمانه خود آگاهانه و هوشیارانه عمل می‌کند.
برای شناخت آخرین رهیافت‌های دین در خصوص مسائل روز تلاش و کوشش می‌کند.


جملات کلیدی:
امام صادق (ع): «اَلْعالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهْجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِسُ؛ کسی که به اوضاع زمان خود آگاه باشد، گرفتار هجوم اشتباهات نمی‌شود». (تحف‌العقول، ص ۳۵۶).
قرآن کریم: «وَ کذلِک جَعَلْناکمْ امَّةً وَسَطاً لِتَکونوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ وَ یکونَ الرَّسولُ عَلَیکمْ شَهیداً...؛ بدین‌گونه شما را امّتی میانه (معتدل) قرار دادیم تا گواه (ناظر) بر مردم باشید و پیامبر بر اعمال شما گواه (ناظر) باشد» (بقره -۱۴۳).
امام صادق (ع): «إنّ فینا أهلَ البَیتِ فی کلِّ خَلَفٍ عُدولاً ینفُونَ عَنهُ تَحریفَ الغالِینَ، و انتِحالَ المُبطِلینَ، و تَأوِیلَ الجاهِلینَ؛ در میان ما اهل‌بیت در هر نسلی افراد عادلی هستند که تحریفِ غلوکنندگان و دستبردِ باطل گرایان و تأویلِ (توجیهِ) نادانان را، از دین می‌زدایند و دور می‌کنند» (کافی، ج ۱، ص ۳۲).


کلیدواژه:
مقتضیات زمان - اسلام و عصر نوین - جایگاه تفکر در اسلام - تحریفات - اخباری‌گری - به‌روزآوری دین - اعتدال در دین

سؤالاتی که ارائه این عنوان به آن‌ها پاسخ می‌دهد:
به‌روزآوری دین در عصر حاضر چه ضرورتی دارد؟
اجتهاد به چه معناست؟
معنا و مفهوم اخباری‌گری چیست؟

اهـــداف درس

ورود به بحث:
مطالعه صفحات ۸۷ الی ۱۳۷ کتاب خاتمیت از شهید مطهری​​​​​​​
زمان و مکان پیشنهادی:

ایام نیمه شعبان
مسجد جمکران
پژوهشگاه رویان
نمایشگاه دستاوردهای موشکی و دفاعی

روش های درس

​​منابـع پیشنهادی

توضیحات سودمنـد


روشنفکری
در قرون اخیر با کمال تأسّف در میان جوانان و به‌اصطلاح طبقه روشنفکر مسلمان، تمایلاتی در جهت غرب‌گرایی و نفی اصالت‌های شرقی و اسلامی و تسلیم و تقلید دربست از «ایسم»های غربی پدیدآمده است و بدبختانه این گرایش در حال گسترش است، ولی خوشبختانه احساس می‌شود که طلیعه یک بیداری و آگاهی در برابر این‌گونه تمایلات کورکورانه و خواب‌آلود آشکار می‌شود. ریشه این گمراهی خواب‌آلود، تصوّر غلطی است که این گروه، به‌اصطلاح از جنبه «دگماتیک» مقرّرات اسلامی در اذهان خویش دارند. عدم تحرّک اجتهاد در طی قرون به این تصوّرات غلط کمک کرده است. وظیفه مسئولان و هادیان قوم است که هر چه زودتر به شکل منطقی در برابر این قبیل گرایش‌های ناصواب بایستند. علل و عوامل این جریان بر کسی پوشیده نیست. چیزی که نباید کتمان کرد این است که جمود و رکود فکری که در قرون اخیر بر جهان اسلام حکم‌فرما شد و مخصوصاً باز ایستادن فقه اسلامی از تحرّک، و پیدایش روح تمایل و نگرش به گذشته، و پرهیز از مواجهه باروح زمان یکی از علل این شکست به شمار می‌رود. امروز جهان اسلام بیش از هر وقت دیگر نیازمند به یک نهضت قانون‌گذاری است که با یک دید نو و وسیع و همه‌جانبه از عمق تعلیمات اسلامی ریشه بگیرد و این ریسمان استعمار فکری غربی از دست‌وپای مسلمانان باز شود.
راه میانه بین افراط‌وتفریط
قرآن کریم در آیه ۱۴۳ سوره بقره می‌فرماید: «وَ کذلِک جَعَلْناکمْ امَّةً وَسَطاً لِتَکونوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ وَ یکونَ الرَّسولُ عَلَیکمْ شَهیداً...؛ بدین‌گونه شما را امّتی میانه (معتدل) قرار دادیم تا گواه (ناظر) بر مردم باشید و پیامبر بر اعمال شما گواه (ناظر) باشد».
یکی از علامت‌های مسلمانی، پیداکردن راه معتدل و میانه است که میان راه‌های افراطی و تفریطی، میان تندروی‏ها و کندروی‏هاست. جمله‌ای در حدیث وارد شده است که: انَّ لَنا فی کلِّ خَلَفٍ عُدولًا ینْفونَ تَحْریفَ الْغالینَ وَ انْتِحالَ الْمُبْطِلینَ (کافی، ج ۱، ص ۳۲). ائمه فرموده‌اند در هر نسلی طبقه معتدلی وجود دارد که از طرفی جلو افراط‌کاری غلوکنندگان را می‌گیرند، تحریفاتی را که از ناحیه غلوکنندگان پیدا می‌شود نفی می‌کنند، و از طرف دیگر نسبت‌هایی را که مردم مبطل و مخالف ایجاد می‌کنند نفی می‌کنند؛ به‌عبارت‌دیگر هم جلو ضرر دوستان را می‌گیرند و هم جلو ضرر دشمنان را. ضرر تنها از ناحیه دشمن نمی‌رسد. گاهی از ناحیه دوست ضررهایی می‌رسد که خطرش از ضرری که از ناحیه دشمن می‌رسد بیشتر و بالاتر است. ما این هر دو قسمت را برای اینکه راه وسط و معتدل را بتوانیم پیدا بکنیم، از نظر مسئله موردنظر خودمان یعنی مسئله انطباق اسلام با مقتضیات زمان بحث می‌کنیم: تندروی‏هایی که از ناحیه دشمنان می‌شود و کندروی‏هایی که از ناحیه دوستان می‌شود.
عرض کردم که در مسئله انطباق با مقتضیات زمان دو جریان مخالف - که هر دو غلط بوده است - در تاریخ اسلام همیشه وجود داشته است: یک جریان افراطی یعنی دخل و تصرف‏های بیجا در دستورهای دینی به‌واسطه یک خیالات و یک ملاحظات کوچک که ما اسم آن‌ها را جهالت گذاشتیم. جریان دیگر توقف و جمود بیجایی است که برخلاف منظور و روح اسلام است. این جمودها از ناحیه دوستان محتاط بوده است؛ ولی احتیاط‌هایی که صددرصد بر ضرر اسلام تمام شده است، احتیاط بچه گونه و کودکانه بوده است. البته یک جریان معتدل هم همیشه وجود داشته است؛ ولی ما برای اینکه جریان معتدل را پیدا بکنیم باید ابتدا این دو جریان افراطی و تفریطی را درست بشناسیم.
راه علم
علم کار خودش را می‌کند، کشف و اختراع خودش را می‌کند. یک‌دفعه یک آدم پول‌پرست هواپرست پیدا می‌شود و آن را وسیله برای خالی‌کردن جیب مردم و ضمناً فاسد کردن اخلاق مردم قرار می‌دهد، از این علمی که بشر پیدا کرده است فیلم‌های فاسدکننده منحرف‌کننده ایجاد می‌کند؛ یعنی علم را به اسارت می‌برد، از این علم فیلم‌های فاسدی تهیه می‌کند که نتیجه‌اش خراب‌کردن اخلاق مردم است. آن وقت آیا ما می‌توانیم فلان فیلم سینمایی را قبول بکنیم و بگوییم پدیده این قرن است، محصول علم است؟ می‌گوییم نه این فقط محصول علم نیست، محصول علم و چیز دیگری است، محصول شهوتِ شهوت‌پرستان است که علم را در خدمت خودش گرفته است و یک چنین چیزی به وجود آورده است. علم چراغ است در دست بشر. چراغ را در هرجا ببری و به هر راه ببری، همان جا و همان راه را روشن می‌کند. عمده این است که آن که چراغ را در دست دارد به کجا و به چه راهی برود.
این، مسیر علم هست؛ اما نه علم آزاد. در اینجا نیز قدرت ابتکار بشر در اختیار قدرت جاه‌طلبی بشر قرار گرفته است، یعنی ابتکار اسیر جاه‌طلبی بشر شده است.
امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید: من علم فراوانی دارم؛ ولی افسوس، افرادی را پیدا نمی‌کنم که به آن‌ها تعلیم بدهم. بعد فرمود: بله، افرادی را پیدا می‌کنم؛ ولی بعضی افراد را که پیدا می‌کنم آدم‌های سلیم‌النفسی هستند؛ اما کودن هستند، نمی‌فهمند، عوضی می‌فهمند؛ بعضی دیگر، افراد زیرکی هستند؛ اما تا معلومات را از من فرامی‌گیرند آن را وسیله قرار می‌دهند برای منافع مادی خودشان، یعنی علم را وسیله هدف‌های پَست و پلید خودشان قرار می‌دهند (نهج‌البلاغه، حکمت ۱۴۷).
این بسیار حرف درستی است. یک فرد همین‌که عالم شد، کافی نیست که بگوییم هر کاری که این آدم می‌کند درست است. باید ببینیم علم این آدم آزاد است یا اسیر؟ پس این مقیاسی است که ما می‌توانیم به دست بیاوریم راجع به تغییراتی که در روزگار پیدا می‌شود که چه تغییرات، تغییرات خوبی است و چه تغییرات، تغییرات بدی است. با تغییراتی که در ایجاد آن ولو علم هم دخالتی داشته است؛ اما علم در خدمت هواوهوس بشر قرار گرفته تا این تغییرات را ایجاد کرده است نباید هماهنگی نمود. هماهنگی‌کردن با اینها مساوی با سقوط است.
پس اگر ما بگوییم با مقتضیات زمان نباید به طور دربست هماهنگی کرد، این مخالفت با علم نیست، بلکه به‌واسطه این نکته است که ما می‌دانیم هنوز دوره‌ای که در آن دوره علم آزاد باشد، عقل آزاد باشد، دوره‌ای که علم و عقل بر شهوات مردم، بر جاه‌طلبی‏های مردم حکومت بکند نیامده است؛ یعنی هنوز عصری نیامده است که اینشتین حاکم و آمر باشد و روزولت مطیع و مأمور، بلکه عکس است.
پس بشر همان‏طور که امکان پیشروی دارد، امکان عقب‌روی هم دارد؛ بنابراین امکان انحراف در بشر هست. پس نمی‌شود قبول کرد که روی هرچه که در زمان پدیده آمده و پدیده قرن است و جدید نامیده شده، اسم تجدد گذاشته شود و گفت خوب است؛ لذا به این معنی تقاضای زمان را پیروی‌کردن غلط است. باید هشیار بود و روی آن پدیده حساب کرد و با مقیاس‌های دیگری که عرض می‌کنم آن را سنجید و دید اگر خوب است آن را گرفت و اگر بد است آن را طرد کرد. به همین دلیل، مقتضای زمان به معنای مد و پسند مردم را نمی‌شود تصدیق کرد؛ یعنی ما نباید همیشه نگاه کنیم ببینیم ذوق اکثریت مردم زمان چیست، همان‏طور که راجع به مد در روزنامه‌ها می‌خوانید که پدیده قرن است. «پدیده قرن» یعنی چه؟! هروئین هم پدیده این قرن است، در سابق نبود. بر اثر پیشرفت علم شیمی هروئین می‌سازند. اگر شما دیدید می‌خواهند چیزی را به‌عنوان پدیده قرن بر شما تحمیل کنند، قبول نکنید. شما ببینید این مد بالای زانو پدیده قرن است. پدیده قرن یعنی چه؟! در موردپسند می‌گویند مردم دنیا امروز این‌چنین می‌خواهند؛ دنیای امروز این را نمی‏پسندد، آن را می‌پسندد. «می‌پسندد» یعنی چه؟! مطلقِ پسند که دلیل نمی‌شود.
غرض این جهت است که یکی از چیزهایی که یک مسلمان نباید تحت‌تأثیر آن قرار بگیرد، موضوع «پسند» است. علی علیه‌السلام فرمود: لاتَسْتَوْحِشوا فی طَریقِ الْهُدی لِقِلَّةِ اهْلِهِ (نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۹)  اگر راه حق را پیدا کردید، از اینکه در اقلیت هستید هرگز وحشت نکنید، یعنی شخصیت داشته باشید. اکثر، همین بی‏‌شخصیتی، پدر افراد بشر را درآورده است. همین‌که ملتی خودشان را در اقلیت دیدند و دیدند اکثریت یک پسندی دارند، کاری را انجام می‌دهند. به خودش جرئت نمی‌دهد که ممکن است اکثریت اشتباه کرده باشد و اقلیت اشتباه نکرده باشد.
راه عقل و راه اعتدال
متأسفانه، بعدها در میان شیعه جریان‌هایی پیدا شد که عمده آن، اخباریگری است که بعداً عرض خواهم کرد. ولی راهی که در شیعه هست راه عقل است. عقل حجت است و حجتِ خداست. اما عقل قانون دارد. به نام عقل نمی‌شود هر اظهارنظری را حجت دانست. از جمله احکام و قوانین عقل این است که عقل می‌گوید دنبال یقین برو. قرآن هم همین را گفته است: لاتَقْفُ ما لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ (اسراء – ۳۶) تا یقین پیدا نکرده‌ای دنبال چیزی نرو. قرآن می‌گوید: انْ تُطِعْ اکثَرَ مَنْ فِی الْارْضِ یضِلّوک عَنْ سَبیلِ اللهِ اگر دنبال اکثر این مردم بروی گمراهت می‌کنند، برای اینکه از قانون عقل پیروی نمی‌کنند، انْ یتَّبِعونَ الَّا الظَّنَّ وَ انْ هُمْ الّا یخْرُصونَ (انعام – ۱۱۶)  پیروی نمی‌کنند مگر گمان‌ها را. خدا برای انسان عقل را این‌طور قرار داده است که تا در موضوعی یقین پیدا نکرده است، عقل می‌گوید دنبال آن نرو. قرآن برای راهبری عقل اعجاز کرده است.
ما می‌بینیم بعد از ده قرن دکارت قوانینی برای راهبری عقل آورده است. وقتی آن قوانین را که این‌همه در دنیا سروصدا راه انداخته است بررسی می‌کنیم، می‌بینیم چیزی زیادتر از آنچه قرآن آورده نگفته است. از جمله حرف‌های دکارت این است که من اگر بخواهم از عقل خودم استفاده کنم، اولین قانونش این است که تا موضوعی برای من روشن نباشد از آن پیروی نمی‌کنم و نیز می‌گوید: من بنا گذاشته‌ام بر اینکه در شتاب‌زدگی قضاوت نکنم. می‌گوید: عقل اول باید ببیند مدارک موجود برای قضاوت کافی هست یا نه. مثلاً اینکه داروین گفت آدم از نسل میمون است، البته قرائنی هم دارد اما مردم شتاب‌زده یک غوغایی راه انداختند که جدّ آدم کشف شد. او گفته بود که حلقه مفقوده‌ای در دنیا هست. حتی بعضی از مادیین گفتند که آن حلقه مفقوده هم پیدا شده و دیگر تمام حلقات به یکدیگر متصل‌اند. این، شتاب‌زدگی است. راه وسط این است که انسان عقل را پیشوا قرار بدهد؛ یعنی در کار عقل شتاب‌زدگی نکند، در کار عقل تا قضیه روشن نشده است اظهارنظر نکند، در کار عقل تمایلات نفسانی خودش را حساب نکند. طبیعت، دزد است؛ یعنی گاهی عقل انسان می‌خواهد قضاوت کند، طبیعتش میل دارد به یک طرف قضاوت کند. طبیعت، عقل را اغفال می‌کند.
یکی دیگر از چیزهایی که عقل انسان را دچار اشتباه و گمراهی می‌کند، روش و راه نیاکان است. این موضوع را فراموش نکنید که خیلی مهم است. فرانسیس بیکن گفته است یکی از چیزهایی که عقل انسان را فریب می‌دهد راهی است که گذشتگان رفته‌اند. او تعبیر به «بت» می‌کند، می‌گوید: اینها برای بشر بت است و عقل انسان را فریب می‌دهد که انسان اگر دید پدر و مادرش کاری را می‌کردند او هم همان راه را می‌رود. راه گذشتگان به انسان اجازه نمی‌دهد که آزاد فکر کند، جلو آزادی فکر را می‌گیرد. قرآن روی این موضوع، عجیب تکیه کرده است. اولین کتابی که این حرف‌ها را زده است قرآن است. من یک‌وقت تمام قرآن را جستجو کردم دیدم هر پیغمبری که آمده است وقتی با ملتش مواجه شده است، ملتش به او گفته‌اند که تو می‌خواهی ما را برخلاف سیره پدرانمان دعوت بکنی، پدران ما این‏طور بودند و ما هم این‏طور خواهیم بود. پیغمبران می‌گفتند شما نباید به راه آن‌ها بروید: «اوَلَوْ کانَ اباؤُهُمْ لایعْقِلونَ شَیئاً وَ لایهْتَدونَ» (بقره - ۱۷۰) شما ببینید عقل چه حکم می‌کند.
یکی دیگر از چیزهایی که سبب لغزش عقل می‌شود اکابر معاصرین یعنی بزرگان عصر است که انسان تحت‌تأثیر آنان قرار می‌گیرد. قرآن کریم می‌فرماید وقتی عده‌ای را به جهنم می‌برند می‌گویند: انّا اطَعْنا سادَتَنا وَ کبَراءَنا فَاضَلّونَا السَّبیلَ (احزاب - ۶۷) بزرگان ما، ما را گمراه کردند. اکابر یعنی چه؟! خدا برای تو عقل قرار داده است و برایت پیغمبر فرستاده است.
غرضم این جهت است که راه اعتدال را از اینجا می‌شود به دست آورد. ائمه ما این راه را تأسیس کرده‌اند. اگر ما نتوانسته‌ایم درست پیروی کنیم از ناقابلی ماست، یا به‌سوی جهالت رفته‌ایم یا به‌سوی جمود. ولی آن‌ها این راه را باز کردند.
اجتهاد و تفقه در دین
بوعلی سینا که در کتاب شفا بحث جامعی راجع به اصول اجتماعی و اصول خانوادگی دارد، می‌گوید: حوایجی که برای زندگی بشر پیش می‌آید بی‌نهایت است. اصول اسلام ثابت و لایتغیر است و نه‌تنها از نظر اسلام تغییرپذیر نیست، بلکه اینها حقایقی است که در همه زمان‌ها باید جزء اصول زندگی بشر قرار گیرد، حکم یک برنامه واقعی را دارد؛ اما فروع الی ما لا نهایه. می‌گوید به همین دلیل اجتهاد ضرورت دارد؛ یعنی در هر عصر و زمانی باید افراد متخصص و کارشناس واقعی باشند که اصول اسلامی را با مسائل متغیری که در زمان پیش می‌آید تطبیق کنند؛ درک نمایند که این مسئله نو داخل در چه اصلی از اصول است.
اتفاقاً اجتهاد جزء مسائلی است که می‌توان گفت روح خودش را ازدست‌داده است. مردم خیال می‌کنند که معنی اجتهاد و وظیفه مجتهد فقط این است که همان مسائلی را که در همه زمان‌ها یک حکم دارد رسیدگی کند، مثلاً در تیمم آیا یک ضربه بر خاک زدن کافی است یا حتماً باید دو ضربه بر خاک زد؟ یکی بگوید اقوی یک ضربه کافی است و دیگری بگوید احوط دو ضربه بر خاک بزند، یا مسائلی ازاین‌قبیل، درصورتی‌که اینها اهمیت چندانی ندارد. آنچه اهمیت دارد مسائل نو و تازه‌ای است که پیدا می‌شود و باید دید که این مسائل با کدام یک از اصول اسلامی منطبق است. بوعلی هم لزوم اجتهاد را روی همین اساس توجیه می‌کند و می‌گوید به همین دلیل در تمام اعصار باید اجتهاد وجود داشته باشد.
قرآن کریم تعبیری دارد: «وَ ما کانَ الْمُؤْمِنونَ لِینْفِروا کافَّةً فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ کلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیتَفَقَّهوا فِی الدّین» (توبه، ۱۲۲). در تفسیر این آیه بحث‌هایی است. ترجمه‌‏اش این است که مؤمنین چنین نیستند که همه‌شان یکجا کوچ کنند. چرا از هر فرقه گروهی کوچ نمی‌کنند برای اینکه در امر دین تفقّه پیدا کنند؟ مقصود از اینکه مؤمنین چنین نیستند که یکجا کوچ کنند چیست؟ یعنی برای چه کوچ کنند؟ برای اجتهاد. قرآن این هدف را به این تعبیر ذکر کرده است: لِیتَفَقَّهوا فِی الدّین که از هر فرقه‌‏ای، طایفه‏‌ای در دین تفقّه پیدا کنند. قرآن مسئله‌ای را طرح کرده است به نام تفقّه در دین. این کلمه معنایی بالاتر از معنای علم دین می‌فهماند. یک علم دین داریم، یک تفقّه در دین.
علم یک مفهوم وسیعی است، هر دانستنی را علم می‌گویند. ولی تفقّه به‌طورکلی در هر موردی استعمال نمی‌شود. تفقّه در جایی گفته می‌شود که انسان یک دانش عمیقی پیدا کند، یعنی علم سطحی علم هست؛ ولی تفقه نیست. راغب اصفهانی می‌گوید: «التَّفَقُّهُ هُوَ التَّوَسُّلُ بِعِلْمٍ ظاهِرٍ الی عِلْمٍ باطِنٍ» تفقّه این است که انسان از ظاهر باطن را کشف کند، از پوست مغز را دریابد؛ از آنچه که به چشم می‌بیند و حس می‌کند، آنچه را که حس نمی‌کند درک کند. معنای تفقّه در دین این است که انسان دین را سطحی نشناسد؛ یعنی در دین، روحی هست و تنی، در شناختن دین تنها به شناختن تن اکتفا نکند.
ما در احادیث گاهی برمی‌خوریم به این‌گونه مضامین: روزی برسد که (لایبْقی مِنَ الْقُرْآنِ الّا دَرْسُهُ وَ مِنَ الْاسْلامِ الّا رَسْمُهُ) (بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۹۰) از قرآن جز یادگرفتن ظاهری و از اسلام جز نقشی باقی نمی‌ماند. امیرالمؤمنین در یک جا راجع به آینده بنی‌امیه که بحث می‌کند، می‌گوید: مَثَل اسلام در آن زمان مَثَل ظرفی است که محتوی مایعی بوده است، بعد آن ظرف را وارونه کرده باشند و آن مایع ریخته باشد، ظرف خالی باقی‌مانده است. سمتی از دستورهای دین شکل ظرف را دارد برای دستورهای دیگری که شکل آب را دارد. یعنی این ظرف لازم است؛ اما این ظرف برای آن آب لازم است. اگر این ظرف باشد آن آب هم نمی‌ریزد؛ اما اگر آن آب نباشد و این ظرف به‌تنهایی باشد، انگار نیست. امیرالمؤمنین می‌خواهد بفرماید که بنی‌امیه اسلام را توخالی می‌کنند، مغزش را به‌کلی از میان می‌برند و فقط پوستی برای مردم باقی می‌گذارند. تعبیر دیگر این است که: (وَ لُبِسَ الْاسْلامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلوباً)(نهج‌البلاغه، خطبه ۱۰۷۱) در آن زمان این لباس را که نامش اسلام است می‌پوشند؛ اما مثل‌اینکه پوستینی را وارونه پوشیده باشند، هم خاصیت خودش را از دست می‌دهد و هم اسباب مسخره می‌شود. پس تفقّه لازم دارد. تفقّه این است که انسان معنی را به دست بیاورد. اگر آن شخص می‌گوید: اجتهاد قوّه محرکه اسلام است و یا گفته می‌شود اجتهاد در هر عصر و زمانی لازم است و روح اسلام روح ثابتی است در تمام زمان‌ها (همین‌طور که بدن انسان متغیر و روح تغییرناپذیر است) این شبهه ایجاد نمی‌شود که مقتضیات زمان ایجاب می‌کند حکم اسلام نقض بشود.