کد درس: 3051101
هدف کلی:
آشنایی با مبارزات و نقش اجتماعی پیامبر اکرم (ص)
​​​​​​​
عنوان جزئی:برخی از شخصیت‌های مقابل پیامبر اکرم (ص) مانند ابوسفیان، ابولهب، ابوجهل . ​​​​​​​​​​​​​​
​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​مدت زمان: 60 دقیقه
​​​​​​​​​​​​​​
ثبت گزارش

وجه بیان:
الگوسازی پیامبر (ص) برای نوجوانان بدون شناخت دشمنان ایشان ناقص خواهد ماند؛ لذا برای آشنایی بهتر مخاطبین نوجوان با حقانیت راه پیامبر اکرم (ص) و همچنین شناخت فلسفه جنگ حق علیه باطل و ویژگی‌های جبهه باطل می‌بایست فراگیران با شخصیت‌های مقابل پیامبر (ص) آشنایی کامل داشته باشند. (ذکر این نکته ضروری است که ترسیم و معرفی ضد الگو یکی از اصول معرفی الگو و قهرمان در فرایند الگوسازی است).

هدف شناختی:
با داستان‌هایی از دشمنی بزرگان مکه با پیامبر (ص) مانند نقشه‌کشی برای قتل پیامبر (ص)، هجرت پیامبر، تحریم مسلمانان و غارت اموال آشنا می‌شود.
با نحوه دشمنی برخی از بزرگان مکه با رسول اکرم (ص) و راهبُرد مقابله و مقاومت ایشان در دو بازه زمانی قبل و پس از هجرت آشنا می‌شود.
فلسفه دشمن‌شناسی و نبرد حق و باطل را می‌فهمد.
برخی از اشتراکات دشمنان امروز اسلام با دشمنان اسلام در زمان پیامبر اکرم (ص) درک می‌کند.


هدف عاطفی:
با رسول خدا (ص) بیشتر انس می‌گیرد.
 نسبت به طاغوت خصوصاً در چهره مخالفین پیامبر (ص) و حکومت اسلامی احساس انزجار می‌کند.


هدف رفتاری:
در زندگی خود سیره رسول خدا (ص) و مبارزان صدر اسلام را الگویی برای خود قرار می‌دهد.
در تطبیق و تبیین تاریخ اسلام و وضعیت امروز دنیای اسلام تلاش می‌کند.


جملات کلیدی:
قرآن کریم: «لَقَدْ کَانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یرْجُو اللَّهَ وَالْیوْمَ الْآخِرَ وَذَکرَ اللَّهَ کثِیرًا؛ البته شما را به رسول خدا (چه در صبر و مقاومت با دشمن و چه دیگر اوصاف و افعال نیکو) اقتدایی نیکوست، برای آن کس که به (ثواب) خدا و روز قیامت امیدوار باشد و یاد خدا بسیار کند» (احزاب - ۲۱)
قرآن کریم: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُکعًا سُجَّدًا یبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِک مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَیٰ عَلَیٰ سُوقِهِ یعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیغِیظَ بِهِمُ الْکفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا؛ محمد (صلی اللّه علیه و آله و سلم) فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران بسیار قویدل و سخت و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربانند، آنان را در حال رکوع و سجود نماز بسیار بنگری که فضل و رحمت خدا و خشنودی او را می‌طلبند، بر رخسارشان از اثر سجده نشانه‌های نورانیّت پدیدار است. این وصف حال آن‌ها در کتاب تورات و انجیل مکتوب است که (مثل حال آن رسول) به دانه‌ای ماند که چون نخست سر از خاک برآورد جوانه و شاخه‌ای نازک و ضعیف باشد بعد از آن قوّت یابد تا آنکه ستبر و قوی گردد و بر ساق خود راست و محکم بایستد که دهقانان را (در تماشای خود) حیران کند (همچنین محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم و اصحابش از ضعف به قوّت رسند) تا کافران عالم را (از قدرت و قوّت خود) به خشم آرند. خدا وعده فرموده که هر کس از آن‌ها ثابت ایمان و نیکوکار شود گناهانش ببخشد و اجر عظیم عطا کند» (فتح – 29)
قرآن کریم: «تَبَّتْ یدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ؛ بریده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد» (مسد - ۱)
قرآن کریم: «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَا تَسْمَعُواْ لهَِذَا الْقُرْءَانِ وَ الْغَوْاْ فِیهِ لَعَلَّکمُ تَغْلِبُون‌؛ کافران گفتند گوش به این قرآن فراندهید و به هنگام تلاوت آن جنجال کنید، شاید پیروز شوید!» (فصلت - ۲۶)
امام خمینی (ره): «جای، جای این سرزمین [عربستان] محل نزول و اجلال انبیای بزرگ و جبرئیل امین و یادآور رنج‌ها و مصیبت‌های چندین‌ساله‌ای است که پیامبر اکرم - صلی‌الله علیه و آله - در راه اسلام و بشریت متحمل شده‌اند و حضور در این مشاهد مشرفه و امکنه مقدسه و درنظرگرفتن شرایط سخت و طاقت‌فرسای بعثت پیامبر، ما را به مسئولیت و حفظ دستاوردهای این نهضت و رسالت الهی بیشتر آشنا می‌کند که واقعاً پیامبر اکرم - صلی‌الله علیه و آله و سلم - و ائمه هدی - علیهم سلام‌الله - در چه غربت‌هایی برای دینِ حق و امحای باطل، استقامت و ایستادگی نموده‌اند و از تهمت‌ها و اهانت‌ها و زخم‌زبان‌های «ابولهب» و «ابوجهل»ها و «ابوسفیان»ها نهراسیدند و درعین‌حال شدیدترین محاصره‌های اقتصادی در شعب ابی‌طالب، به راه خود ادامه داده‌اند و تسلیم نشدند و سپس با تحمل هجرت‌ها و مرارت‌ها در مسیر دعوت حق و ابلاغ پیام خدا و حضور در جنگ‌های پیاپی و نابرابر و مبارزه با هزاران توطئه و کارشکنی‌ها به هدایت و رشد همت گماشته‌اند» (صحیفه امام، ج ۲۰، صص ۳۴۶-۳۴۵).
مقام معظم رهبری: «امروز هم ابوجهل در دنیا هست؛ امروز هم ابولهب هست؛ آتش‌افروزها، جاهل‌های بی‌مغز؛ از اینها امروز در دنیا هستند» (بیانات در دیدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اعظم (ص) مورخ ۰۹/۰۵/۱۳۸۷ به نشانی farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3580)
شهید مطهری: «ابوجهل و ابوسفیان آن بت‌های حقیقی‏‌شان غیر از بت‌های ظاهری‌شان بود. آن‌ها به‌ظاهر در حمایت از بت عُزّی و بت هُبَل با پیغمبر می‏‌جنگیدند ولی همه می‌دانند، شواهد قرآنی هم خوب حکایت می‌کند که بت واقعی آن‌ها همان پول‌های جمع‌شده‌شان بود که اسلام را خطر برای آن می‌دانستند. اگر اسلام آمد و این بت‌ها و این نمادها  را از بین برد، به دنبال آن آقای ابوجهل و آن وضع دیگر وجود نخواهد داشت» (آشنایی با قرآن، ج ۹، صص ۹۲-۹۱)


کلیدواژه:
دشمنان رسول خدا - ابوجهل - ابولهب - ابوسفیان - نقش الگویی پیامبر - مقابله رسول خدا با دشمنان

سؤالاتی که ارائه این عنوان به آن‌ها پاسخ می‌دهد:        
با ذکر چند داستان مشخص شود که بزرگان مکه چه دشمنی‌هایی با پیامبر (ص) داشتند؟
بزرگان مکه چگونه به دشمنی با پیامبر می‌پرداختند و راهبُرد پیامبر (ص) در مقابله و مقاومت در دو بازه زمانی قبل و پس از هجرت چگونه بوده است؟
فلسفه دشمن‌شناسی و نبرد حق و باطل چیست؟
دشمنان امروز اسلام با دشمنان اسلام در زمان پیامبر اکرم (ص) چه اشتراکاتی دارند؟



اهـــداف درس

ورود به بحث:
خواندن سوره مسد
پرسش از مفاهیم کلیدی طرح درس
ارائه و تحقیق توسط فراگیران جلسه
تماشای فیلم محمد (ص) رسول¬الله

زمان و مکان پیشنهادی:
ایام ولادت پیامبر اکرم (ص)
ایام عید مبعث
ایام مقارن با فتح مکه توسط پیامبر اکرم (ص)
ایام مقارن با لیلة المبیت
ایام¬الله دهه فجر
لانه جاسوسی
 موزه عبرت



روش های درس

​​منابـع پیشنهادی

توضیحات سودمنـد

    پیشنهاد
 برای مطالعه بیشتر به بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اعظم (ص) در تاریخ ۰۹/۰۵/۱۳۸۷ رجوع شود. به جهت سهولت دسترسی شما به این مطلب رمزینه پاسخ سریع مرتبط با این بیانات در انتهای بخش توضیحات سودمند قرار داده شده است. باری در خلاصه این سخنرانی را می‌توان چنین گفت که: «در اوایل دعوت عمومی پیامبر (ص) به اسلام سران قریش و دیگر قبایل و ذی‌نفعان بت‌پرستی مقابل پیامبر (ص) قد علم کردند و از همان آغاز به مبارزه علیه پیامبر (ص) و مسلمانان، تطمیع و وعده قدرت، شکنجه و روی آوردند. از دوران آغاز دعوت پیامبر (ص) تا زمان هجرت به مدینه را می‌توان به‌صورت مفصل در بخش‌های دعوت خویشان، آغاز دعوت عمومی، گسترش دعوت و آغاز شکنجه‌ها، آزار و اذیت‌ها، شعب ابی‌طالب، هجرت به حبشه و در نهایت هجرت به مدینه موردمطالعه قرار داد».

 شخصیت‌شناسی دشمنان پیامبر (ص)  
شخصیت‌های مختلفی در این زمان جلوی پیامبر (ص) ایستادند که در زمره این شخصیت‌ها سه نفر به‌صورت شاخص مشخص شده‌اند که مطالعه درباره آنان می‌تواند مفید باشد:
1)    ابوسفیان
صَخر بن حَرب بن اُمَی‍ـَّة، معروف به اَبوسُفیان، از چهره‌های مشهور عرب هم‌زمان با ظهور اسلام است. وی در آغاز دعوت پیامبر (ص)، جزء دشمنان ایشان بود و در جنگ‌های بدر، احد و خندق، علیه مسلمانان حضوری فعال داشت. ابوسفیان در سال ۸ هجری اسلام آورد و از سوی پیامبر (ص) به‌عنوان والی نجران انتخاب شد. او با خلفای اول و دوم با مماشات رفتار می‌کرد و از خلافت عثمان حمایت نمود. پسر او معاویه نقش سیاسی مهمی در سده اول قمری ایفا کرد و سلسله خلافت اموی را بنیاد نهاد.
از برخی اشارات مورخان، چنین برمی‌آید که وی پیش از اسلام از بزرگان قریش بوده و پیشه بازرگانی داشته است (فتوح البلدان، ص۱۲۹). ابن حبیب او را از حکام قریش خوانده است. او یکی از بلندپایگان قریش بود و یکی از ۴ تنی به شمار می‌رفت که در جاهلیت فرمانشان نافذ بود (عبدالبر، ج۲، ص۷۱۵).
با آغاز دعوت پیامبر (ص)، ابوسفیان جزء سرسخت‌ترین دشمنان او شد. بااین‌همه شدت مخالفتِ او را از دیگر سران قریش، مانند ابوجهل و ابولهب کمتر دانسته‌اند (انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۴). با آنکه او پس از فتح مکه اسلام آورد، سخنی که در ماجرای ردّه به او نسبت‌داده‌شده، نشان از بستگی و علاقه او به آیین گذشته دارد.
در دومین سالی که پیامبر (ص) از مکه به مدینه هجرت کرده بود، ابوسفیان در رأس کاروانی تجاری از شام باز می‌گشت. پیامبر (ص) با سپاهیانی آهنگ حمله به آن کرد، اما ابوسفیان، از یک سو از قریشیان مکه یاری خواست و از سوی دیگر خود با زیرکی تغییر مسیر داده، کاروان را به مکه رساند. با اینکه کاروان از خطر رسته بود، ابوجهل از تهدید پیامبر (ص) چنان در خشم شد که تصمیم گرفت به مکه بازنگردد تا با یثربیان پیکار کند (عروة بن زبیر، ص۱۳۱ـ ۱۳۷). در جنگ بَدر، قریشیان شکست خوردند و حنظله، پسر ابوسفیان کشته و پسر دیگرش عمرو اسیر شد که بعدها آزاد گردید (ابن هشام، ج۲، ص۳۰۵-۳۰۶).
شکست در بدر، چنان بر قریشیان گران آمد که تصمیم گرفتند، دوباره به پیکار با پیامبر (ص) و مسلمانان مدینه روند. پس ابوسفیان با ۲۰۰ سوار از قریش آهنگ مدینه کرد و پس از مذاکره با سلّام بن مِشْکم رئیس بنی‌نظیر، کسانی را به مدینه فرستاد و آنان در جایی به نام «عُریض‌» نخلستان‎هایی را به آتش کشیدند و گریختند. پیامبر (ص) به تعقیب ابوسفیان پرداخت، اما به او دست نیافت و بازگشت (ابن اسحاق، ص۳۱۰-۳۱۲).
سال دیگر، ابوسفیان با یاری یهودیان مدینه، پیکار خندق را بر ضد پیامبر (ص) ترتیب داد (ابن هشام، ج۳، ص۲۲۵-۲۲۶)، اما باتدبیر و هوشمندی پیامبر (ص)، سپاه ابوسفیان و متحدان او، ناکام بازگشتند و مدینه رهایی یافت (انساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۵).
یک سال پس از جنگ خندق، صلح حدیبیه، میان پیامبر اسلام (ص) و مشرکان مکه برقرار شد. اما هنوز دو سال از این صلح نگذشته بود که قریش آن را نقض کرد. ابوسفیان شخصاً برای عذرخواهی به مدینه رفت، اما کسی به او اعتنا نکرد و عذرش پذیرفته نشد (ابن هشام، ج۴، ص۳۷-۳۹). سرانجام پس از دشمنی و پیکارهای متعدد، ابوسفیان در سال ۸ ق، به هنگام فتح مکه به یاری و وساطت عباس بن عبدالمطلب، نزد پیامبر اکرم (ص) آمد و اسلام آورد و پیامبر (ص) خانه او را پناهگاه امن اعلام کرد (المغازی، ج۲، ص۸۱۷-۸۱۸).
2)    ابولهب:
عبدالعُزّی بن عبدالمُطَّلب (درگذشته ۲ ه.ق) مشهور به ابولَهَب، عموی پیامبر (ص) و از سرسخت‌ترین دشمنان پیامبر اسلام بود. ابولهب و همسرش، ام جمیل پیامبر (ص) را بسیار آزار دادند و در مخالفت با اسلام از هیچ کوششی فروگذار نکردند؛ به همین جهت سوره مسد در نکوهش رفتارهای او و همسرش نازل شد. عتبه و عتیبه، پسران ابولهب نیز، با رقیه و ام‌کلثوم، دو دختر پیامبر (ص) ازدواج کرده بودند؛ اما پس از ظهور اسلام و نزول سوره مسد، ابولهب و همسرش پسرانشان را وادار به طلاق‌دادن دختران پیامبر (ص) کردند. او معجزات پیامبر را سحر می‌دانست و همواره با بدگویی از پیامبر مانع از تبلیغ اسلام می‌شد. وقتی قریشیان تصمیم به تحریم مسلمانان و بنی‌هاشم گرفتند، او تنها فرد از بنی‌هاشم بود که با قریش همراهی کرد. ابولهب از جمله سران قریش بود که تصمیم به قتل شبانه پیامبر (ص) گرفت. او در جنگ بدر شرکت نکرد، ولی به‌جای خود شخص دیگری را فرستاد. ابولهب هفت روز پس از واقعه بدر در اثر بیماری درگذشت.
پس از بعثت پیامبر اسلام (ص)، ابولهب در زمره سرسخت‌ترین دشمنان آن حضرت درآمد و شهرت او در تاریخ اسلام به همین سبب است. او مخالفت با اسلام را از ابتدا دعوت علنی پیامبر (ص) آغاز کرد؛ هنگامی که با نزول آیه انذار، پیامبر (ص) مأمور شد دعوت عمومی خود را از خویشان شروع کند، فرزندان عبدالمطلب را در خانه خود مهمان کرد و گرچه غذا کمبود اما در اثر کرامت پیامبر (ص) همه از آن خوردند و سیر شدند. ابولهب این را اثر سحر پیامبر (ص) دانست در نتیجه پیامبر (ص) سکوت کرد و موضوع دعوت به اسلام را به روز بعد موکول کرد (الهدایه الکبری، ص۴۶). او به پیامبر (ص) آزار جسمی نیز می‌رساند. او گاهی به دنبال پیامبر (ص) راه می‌افتاد و او را با سنگ می‌زد؛ به‌گونه‌ای که پای وی را خون‌آلود می‌کرد و او را دروغ‌گو می‌خواند (بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۰۲). پس از وفات ابوطالب، در جلسه‌ای که سران مشرکان تصمیم گرفتند پیامبر (ص) را شبانه به قتل برسانند، ابولهب نیز شرکت داشت (الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۲۸). وقتی می‌خواستند از میان قبایل قریشی کسانی را انتخاب کنند که در قتل پیامبر (ص) مشارکت داشته باشند، از بنی‌هاشم ابولهب داوطلب شد (اعلام الوری، ج۱، ص۱۴۵). ابولهب در جنگ بدر شرکت نکرد. در برخی منابع علت شرکت‌نکردن او بیماری ذکر شده است (انساب الاشراف، ۱۹۵۹ج۱، ص۲۹۲). در دیگر منابع آمده است که دلیل عدم شرکت او در جنگ، خواب عاتکه بنت عبدالمطلب بود که شکست مکیان را پیش‌بینی می‌کرد (الطبقات الکبری، دارصادر، ج۸، ص۴۳). مفسران معتقدند برخی از آیات قرآن درباره ابولهب نازل شده است، در این میان مشهورترین مورد سوره مسد است.
در مورد علت دشمنی ابولهب با پیامبر (ص) چند دلیل ذکر شده است:
1-    رقابت با ابوطالب (ع): پس از عبدالمطلب (ع)، ابوطالب (ع) بر بنی‌هاشم ریاست یافته بود و از پیامبر (ص) حمایت می‌کرد. نقل‌های تاریخی نشان می‌دهند که ابولهب و ابوطالب روابط خوبی نداشتند (انساب الاشراف،   ج۱، ص۱۳۰).
2-    تعصب و گرایش‌های قبیله‌ای: همسر او، ام جمیل بنت حرب، خواهر ابوسفیان و از بنی‌امیه بود، در نتیجه ابولهب از بنی‌امیه حمایت می‌کرد. از طرف دیگر مادر او از قبیله خزاعه بود که نسبت به قریش کینه داشتند (احقاق الحق، ج۲۹، ص۶۱۳).
3-    ترس از جنگ با عرب: ابولهب پذیرش اسلام را به معنای اعلام جنگ با کل عرب می‌دانست (سیره المصطفی، ۱۴۱۶ق، ص۲۲۳).
3)    ابوجهل
عمرو بن هشام بن مغیرة مخزومی مشهور به ابوجهل (درگذشته ۲ق) از مخالفان پیامبر (ص) و اسلام در مکه. طراحی نقشه قتل پیامبر (ص)، شکنجه و تهدید تازه‌مسلمانان، جلوگیری از شنیدن آیات قرآن توسط مردم، توهین و اهانت به پیامبر (ص)، تلاش برای قطع رابطه قریش با بنی‌هاشم و زمینه‌سازی جنگ بدر از اقدامات او علیه اسلام و مسلمانان بود. مفسران در ذیل حدود سی آیه از قرآن از وی سخن گفته‌اند. ابوجهل در شکل‌گیری جنگ بدر نقش اساسی داشت و در همین جنگ در سپاه مشرکان کشته شد. کنیه ابوجهل ابوالحَکم بود؛ اما پیامبر (ص) او را ابوجهل نامید (انساب الاشراف،   ج۱، ص۱۲۵). دلیل این نام‌گذاری جهالت او و دشمنی‌اش با اسلام ذکر شده است (الاشتقاق، ۱۴۱۱ق، ص۱۴۸). همچنین بر پایه روایتی از پیامبر (ص) فرعون امت اسلام، ابوجهل است (سیره ابن‌اسحاق، مکتب دراسات التاریخ و المعارف الاسلامیه، ص۲۱۰). ابوجهل با پیامبر (ص) دشمنی می‌کرد و به شیوه‌های مختلف به او ناسزا می‌گفت (السیرة النبویة، ج۱، ص۲۹۱) و توهین می‌کرد (السیرة النبویة، ج۱، ص۹۸-۲۹۹). همچنین شأن نزول برخی از آیات قرآن ابوجهل و رفتارهای او در مخالفت با اسلام و پیامبر (ص) دانسته شده است (جامع‌البیان، ج۲۲، ص۹۹). در دائرةالمعارف قرآن ۳۲ آیه از قرآن ذکر شده که مفسران آن‌ها را مرتبط با وی دانسته‌اند (اعلام قرآن از دائرةالمعارف قرآن کریم، ۱۳۸۵ش، ج۱، ص۳۸۱-۳۹۱). او برای جلوگیری از گسترش اسلام اقداماتی انجام داد برخی از آن‌ها عبارت‌اند از:
1-    جلوگیری از رسیدن آیات قرآن به گوش مردم
محمد بن احمد قرطبی در تفسیر آیه ۲۶ سوره فصلت از ابن‌عباس نقل کرده که هر زمان پیامبر قرآن می‌خواند، ابوجهل می‌گفت دادوفریاد کنید تا متوجه نشوند او چه می‌گوید (تفسیر القرطبی، ج۱۵، ص۳۵۶).
2-    طراحی نقشه قتل پیامبر (ص)
به گزارش عبدالملک بن هشام، مشرکان مکه در دارالندوه برای تصمیم‌گیری درباره نحوه برخورد با پیامبر (ص) گرد هم آمدند هر یک پیشنهادی مطرح کردند ابوجهل پیشنهاد داد که پیامبر (ص) را بکشیم؛ اما در قتل او همه قبایل مشارکت کنند تا بنی‌هاشم نتواند با همه قبایل درگیر جنگ شود و به خون‌بهای او رضایت دهند. پیشنهاد او پذیرفته شد؛ ازاین‌رو در لیلة‌المبیت برای عملی‌کردن نقشه قتل پیامبر (ص) از هر قبیله یک نفر حاضر شد. ابوجهل نیز در میان حاضران بود و آنان را تشویق می‌کرد؛ اما با خروج پیامبر (ص) و خوابیدن امام علی (ع) در جای او این نقشه عملی نشد (السیرة النبویة، دارالمعرفة، ج۱، ص۴۸۲-۴۸۳). ابوجهل در سی‌سالگی به عضویت دارالندوه درآمده بود، درحالی‌که در آن زمان اعضای دارالندوه به جز بنی‌قصی می‌بایست بیش از چهل سال داشته باشند (الاشتقاق، ص۱۵۵). ابوجهل همچنین تلاش می‌کرد که رابطه قریش با بنی‌هاشم را قطع کند (السیرة النبویة، دارالمعرفة، ج۱، ص۳۵۳-۳۵۴) و مانع از رسیدن آذوقه به بنی‌هاشم در شعب ابی‌طالب می‌شد (سیره ابن‌اسحاق، مکتب دراسات التاریخ و المعارف الاسلامیه، ص۱۶۱).
3-    شکنجه و تهدید تازه‌مسلمانان
ابوجهل مانع از پیوستن افراد به اسلام می‌شد. هنگامی که کسی مسلمان می‌شد او را تهدید و شکنجه می‌کرد تا از اسلام دست بردارد (السیرة النبویة، دارالمعرفة، ج۱، ص۳۲۰). از جمله بلال حبشی (اسدالغابه، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۲۴۳) یاسر بن عامر و سمیه بنت خباط به دلیل پذیرفتن اسلام و حمایت از پیامبر (ص) به دست وی شکنجه شدند و سمیه بر اثر شکنجه‌های او به شهادت رسید (اسدالغابه، ج۱، ص۲۴۳). همچنین او عیاش بن ابی‌ربیعه برادر مادری‌اش که برای پیوستن به مهاجران عازم مدینه شده بود را از قُبا به مکه بازگرداند و زندانی کرد (الطبقات الکبری، ج۴، ص۹۶). بر اساس گزارش‌های تاریخی ابوجهل در مقابله با نو مسلمانان برنامه و نقشه‌های مختلف داشت؛ اگر کسی که اسلام آورده بود دارای جایگاه و موقعیتی اجتماعی بود با تحقیر و توهین او را خوار و بی‌اعتبار می‌کرد و اگر تاجر بود او را تهدید به بایکوت و بی‌رونق ساختن تجارت و نابودی سرمایه‌اش می‌کرد و اگر او شخص ضعیفی بود او را می‌زد و تحت‌فشار قرار می‌داد (سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۷۹).
4-    زمینه‌سازی جنگ بدر
به گزارش منابع تاریخی ابوجهل در شکل‌گیری جنگ بدر نقش اساسی داشته است. پیامبر (ص) پیش از وقوع این جنگ او و زمعة بن اسود را به دلیل پافشاری بر جنگ نفرین کرد (المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۴۶). در سال دوم هجری کاروانی از قریش که ابوسفیان ریاست آن را برعهده داشت مورد تهدید مسلمانان قرار گرفت. او از قریش تقاضای کمک کرد ابوجهل با لشکری برای حمایت از آن کاروان از مکه خارج شد. با آنکه کاروان به‌سلامت گذشت، اما به اصرار ابوجهل لشکر مکه به‌سوی چاه‌های بدر حرکت کرد (المغازی، ج۱، ص۳۷) و در آنجا جنگ بدر میان آنان و سپاه مسلمانان رخ داد. لشکر مکه از مسلمانان شکست خورد و ابوجهل به همراه شماری دیگر از سران قریش کشته شدند (المغازی، ج۱، ص۸۹-۹۱). ابوجهل به دست معاذ بن عمرو و فرزندان عفراء کشته شد و عبدالله بن مسعود، سر او را از تن جدا کرد (المغازی، ج۱، ص۹۱).
•    بخش‌هایی از سخنرانی مقام معظم رهبری درمورد دشمنان و مشکلات پیامبر در اشاعه اسلام در خطبه‌های نمازجمعه تهران مورخ ۲۸/۰۲/ ۱۳۸۰
یک دشمن، کوچک و کم‌اهمیت است؛ اما درعین‌حال نباید از او غافل ماند. قبایل نیمه‌وحشی اطراف مدینه. پیغمبر اگر بخواهد در مدینه نظام اجتماعی سالم و مطمئن و آرامی به وجود آورد، باید حساب اینها را بکند. در هر کدام از آن‌ها اگر نشانه صلاح و هدایت بود، با آن‌ها پیمان بست؛ اول هم نگفت که حتماً بیایید مسلمان شوید؛ نه، کافر و مشرک هم بودند؛ اما با اینها پیمان بست تا تعرّض نکنند. آن‌هایی را که شریر بودند و قابل‌اعتماد نبودند، پیغمبر علاج کرد و خودش سراغ آن‌ها رفت. کسانی که خوی و طبیعت آن‌ها آرام پذیر و هدایت‌پذیر و صلاح پذیر نیست و جز با خونریزی و استفاده از قدرت نمی‌توانند زندگی کنند؛ لذا پیغمبر سراغ آن‌ها رفت و آن‌ها را منکوب کرد و سر جای خودشان نشاند.
دشمن دوم، مکه است که یک مرکزیّت است. یک گروه اشرافِ متکبّرِ قدرتمندِ متنفّذ با هم بر مکه حکومت می‌کردند. پیغمبر می‌دانست خطر عمده از ناحیه آن‌هاست. پیغمبر احساس کرد اگر بنشیند تا آن‌ها سراغش بیایند، یقیناً آن‌ها فرصت خواهند یافت؛ لذا سراغ آن‌ها رفت؛ منتها به‌طرف مکه حرکت نکرد. راه کاروانی آن‌ها از نزدیکی مدینه عبور می‌کرد؛ پیغمبر تعرّض خودش را به آن‌ها شروع کرد که جنگ بدر، مهم‌ترین این تعرض‌ها در اوّلِ کار بود. تقریباً چهار، پنج سال وضع این‌گونه بود؛ یعنی پیغمبر آن‌ها را به حال خودشان رها نمی‌کرد؛ آن‌ها هم امیدوار بودند که بتوانند این مولود جدید - یعنی نظام اسلامی - را که از آن احساس خطر می‌کردند، ریشه‌کن کنند.
[چند سال پس از جنگ¬های احد و خندق] پیغمبر به‌قصد عمره به‌طرف مکه حرکت کرد. آن‌ها دیدند در ماه حرام - که ماه جنگ نیست و آن‌ها هم به ماه حرام احترام می‌گذاشتند - پیغمبر به‌طرف مکه می‌آید. تصمیم گرفتند و گفتند می‌رویم و نمی‌گذاریم او به مکه بیاید؛ و اگر بهانه‌ای پیدا کردیم، قتل‌عامشان می‌کنیم. پیغمبر با عالی‌ترین تدبیر، کاری کرد که آن‌ها نشستند و با او قرارداد امضا کردند تا برگردد؛ اما سال بعد بیاید و عمره بجا آورد و در سرتاسر منطقه هم برای تبلیغات پیغمبر فضا باز باشد. اسمش صلح است؛ اما خدای متعال در قرآن می‌فرماید: «انّا فتحنا لک فتحا مبینا؛ ما برای تو فتح مبینی ایجاد کردیم» (فتح - ۱). سال بعد پیغمبر به عمره رفت و علی‌رغم آن‌ها، شوکت آن بزرگوار روزبه‌روز زیاد شد. سال بعدش - یعنی سال هشتم - که کفّار نقض عهد کرده بودند، پیغمبر رفت و مکه را فتح کرد که فتحی عظیم و حاکی از تسلّط و اقتدار آن حضرت بود؛ بنابراین پیغمبر با این دشمن هم مدبّرانه، قدرتمندانه، با صبر و حوصله، بدون دستپاچگی و بدون حتّی یک‌قدم عقب‌نشینی برخورد کرد و روزبه‌روز و لحظه‌به‌لحظه به‌طرف جلو پیش رفت.
دشمن سوم، یهودی‌ها بودند؛ یعنی بیگانگانِ نامطمئنی که علی‌العجاله حاضر شدند با پیغمبر در مدینه زندگی کنند؛ اما دست از موذیگری و اخلالگری و تخریب برنمی‌داشتند. اگر نگاه کنید، بخش مهمی از سوره بقره و بعضی از سوره‌های دیگر قرآن مربوط به برخورد و مبارزه فرهنگی پیغمبر با یهود است. چون گفتیم اینها فرهنگی بودند؛ آگاهی‌هایی داشتند؛ روی ذهن‌های مردم ضعیف‌الایمان اثرِ زیاد می‌گذاشتند؛ توطئه می‌کردند؛ مردم را ناامید می‌کردند و به جان هم می‌انداختند. اینها دشمن سازمان‌یافته‌ای بودند. پیغمبر تا آنجایی که می‌توانست، با اینها مدارا کرد؛ اما بعد که دید اینها مدارا بردار نیستند، مجازاتشان کرد. پیغمبر، بیخود و بدون مقدّمه هم سراغ اینها نرفت؛ هر کدام از این سه قبیله (بنی¬قنینقاع، بنی¬نظیر و بنی¬قریظه) عملی انجام دادند و پیغمبر بر طبق آن عمل، آن‌ها را مجازات کرد.
دشمن چهارم، منافقین بودند. منافقین در داخل مردم بودند؛ کسانی که به زبان ایمان آورده بودند، اما در باطن ایمان نداشتند؛ فرق اینها با یهود این بود. پیغمبر با دشمن سازمان‌یافته‌ای که آماده و منتظر حمله است تا ضربه بزند، مثل برخورد با یهود رفتار می‌کند و به آن‌ها امان نمی‌دهد؛ اما دشمنی را که سازمان‌یافته نیست و لجاجت‌ها و دشمنی‌ها و خباثت‌های فردی دارد و بی‌ایمان است، تحمّل می‌کند. وقتی که جمعی از این منافقین کارهای سازمان‌یافته کردند، پیغمبر [به‌عنوان‌مثال قضیه مسجد ضرار] به سراغشان رفت. پیغمبر با رفتار خود، غالباً هم اینها را شرمنده می‌کرد.
و اما دشمن پنجم. دشمن پنجم عبارت بود از دشمنی که در درون هر یک از افراد مسلمان و مؤمن وجود داشت. خطرناک‌تر از همه دشمن‌ها هم همین است. این دشمن در درون ما هم وجود دارد: تمایلات نفسانی، خودخواهی‌ها، میل به انحراف، میل به گمراهی و لغزش‌هایی که زمینه آن را خود انسان فراهم می‌کند. پیغمبر با این دشمن هم سخت مبارزه کرد؛ منتها مبارزه با این دشمن، به‌وسیله شمشیر نیست؛ به‌وسیله تربیت و تزکیه و تعلیم و هشداردادن است؛ لذا وقتی که مردم باآن‌همه زحمت از جنگ برگشتند، پیغمبر فرمود شما از جهاد کوچک‌تر برگشتید، حالا مشغول جهاد بزرگ‌تر شوید. عجب! یا رسول‌اللَّه! جهاد بزرگ‌تر چیست؟ ما این جهاد با این عظمت و با این زحمت را انجام دادیم؛ مگر بزرگ‌تر از این هم جهادی وجود دارد؟ فرمود بله جهاد با نفس خودتان (امالی شیخ صدوق، ص۳۷۷). اگر قرآن می‌فرماید: «الّذین فی قلوبهم مرض»، (بقره - ۱۰) اینها منافقین نیستند؛ البته عده‌ای از منافقین هم جزو «الّذین فی قلوبهم مرض» اند، اما هر کسی که «الّذین فی قلوبهم مرض» است - یعنی در دل، بیماری دارد - جزو منافقین نیست؛ گاهی مؤمن است، اما در دلش مرض هست. این مرض یعنی چه؟ یعنی ضعف‌های اخلاقی، شخصیتی، هوسرانی و میل به خودخواهی‌های گوناگون که اگر جلواش را نگیری و خودت با آن‌ها مبارزه نکنی، ایمان را از تو خواهد گرفت و تو را از درون پوک خواهد کرد. وقتی ایمان را از تو گرفت، دل تو بی‌ایمان و ظاهر تو باایمان است؛ آن وقت اسم چنین کسی منافق است. آنجایی که این لشکرِ دشمن درونی به انسان حمله کرد و درون انسان را تهی و خالی نمود، راه منحرف خواهد شد. هرجا انحراف وجود دارد، منشئش این است. پیغمبر با این دشمن هم مبارزه کرد.