کد درس: 3050201
هدف کلی: آشنایی با اهداف پیامبران
عنوان جزئی:مبارزه با شرک و فساد، اجتناب از طاغوت و دعوت به توحید​​​​​​​
​​​​​​​​​​​​​​مدت زمان: 60 دقیقه
​​​​​​​
ثبت گزارش

وجه بیان:
هدف پیامبران که به قول شهید مطهری ثنویتی در آن راه ندارد همانا دعوت مردم به توحید و قرب الی الله است و این هدف در دو رویکرد قابل‌بررسی است؛ یکی مبارزه با شرک و طاغوت که رسول اکرم (ص) بر اساس آن اولین شعار خود یعنی «قولوا لا اله الی الله تفلحوا» (صحیح ابن حبان، ج ۱۴، ص ۵۱۸) را سر دادند و دیگری رشد و هدایت انسان‌ها بر اساس آیه «کمَا أَرْسَلْنَا فِیکمْ رَسُولًا مِنْکمْ یتْلُو عَلَیکمْ آیاتِنَا وَیزَکیکمْ وَیعَلِّمُکمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَیعَلِّمُکمْ مَا لَمْ تَکونُوا تَعْلَمُونَ» (بقره – ۱۵۱) است که این رویکرد در واقع ثمره رویکرد اول هم است. در این هدف کلی برای هرکدام از این رویکردها یعنی توحید و رشد انسان‌ها یک جلسه مستقل در نظر گرفته شده است.

 این طرح درس به رویکرد شماره یک یعنی مبارزه با شرک و فساد، اجتناب از طاغوت و دعوت به توحید می‌پردازد.​​​​​​​

هدف شناختی:
با داستان‌هایی (برخاسته از قرآن کریم و روایات) از مبارزات پیامبران با شرک، اجتناب از طاغوت - مانند داستان شکستن بت‌ها توسط حضرت ابراهیم (ع) و یا داستان پیامبر (ص) و شکستن بت‌های داخل کعبه به همراه امیرالمؤمنین (ع) - و همچنین مسائل و مصائب وارده در مسیر دعوت به توحید آشنا می‌شود.
با شرایط و همچنین ویژگی‌های زمانه پیامبران و مصادیق شرک و طاغوت رواج یافته بین مردم آشنا می‌شود.
با ابعادی از شخصیت پیامبران مانند ثبات قدم و استقامت در هدف و همچنین صبر و بردباری در هنگام مشکلات آشنا می‌شود.


هدف عاطفی:
علاقه وی به پیامبران الهی و خاصه پیامبر اکرم (ص) به‌واسطه مجاهدت‌های ایشان در مسیر مبارزه با شرک و اجتناب از طاغوت و دعوت به توحید و همچنین به‌مثابه مصلحی اجتماعی تعمیق می‌یابد.
به‌عنوان فردی شیعه و نوجوان به مبارزه با شرک و اجتناب از طاغوت علاقه‌مند شده و از مصادیق منزجر می‌شود.


هدف رفتاری:
مطالعه و معرفی آثار موجود در زمینه مبارزات پیامبران با شرک، اجتناب از طاغوت و دعوت به توحید را در دستور کار خود قرار می‌دهد.
سعی می‌کند تا در حد توانش از رفتار پیامبران در راه مبارزه با شرک و اجتناب از طاغوت (مانند ثبات قدم و استقامت در هدف و همچنین صبر و بردباری در هنگام مشکلات) و همچنین دعوت به توحید الگوبرداری کند.

​​​​​​
جملات کلیدی:
قرآن کریم: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنْ اُعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیهِ الضَّلَالَةُ...؛ ما در هر امتی پیامبری برانگیختیم تا به آنان بگویند خدا را بپرستید و از پرستش غیر خدا (طاغوت) خودداری کنید گروهی هدایت یافتند و گروه دیگر (از طریق عناد و لجاج) شایسته گمراهی و ضلالت شدند...». (نحل - ۳۶)
قرآن کریم: « وَإِلَیٰ عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا ۗ قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَیرُهُ ۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ؛ و به قوم عاد برادرشان (مردی از آن قوم) هود را فرستادیم، بدان‌ها گفت: ای قوم، خدای یکتا را پرستید که جز او شما را خدایی نیست، آیا پرهیزکار نمی‌شوید؟». (اعراف - ۶۵)
پیامبر اکرم (ص): «قولوا لا اله الله تفلحوا؛ [ای مردم!] بگویید: لا إله إلا الله» تا رستگار شوید» (بحارالانوار، ج ۹، باب اول، ص ۱۴۳).
امیرالمؤمنین (ع): «خداوند پیامبران را برانگیخت تا آنچه را که بندگان خدا درباره توحید و صفات خدا نمی‌دانند فراگیرند و به ربوبیت و پروردگاری و یگانگی وی پس از انکار ایمان آورند». (نهج‌البلاغه، خطبه ۱۴۳)
امام خمینی (ره): «به‌حکم عقل و ضرورت ادیان، هدف بعثت و کار انبیا (ع) تنها مسئله‌گویی و بیان احکام نیست. این‌طور نیست که مثلاً مسائل و احکام از طریق وحی به رسول اکرم (ص) رسیده باشد، و آن حضرت و حضرت امیرالمؤمنین و سایر ائمه (ع) مسئله‌گوهایی باشند که خداوند آنان را تعیین فرموده تا مسائل و احکام را بدون خیانت برای مردم نقل کنند؛... در حقیقت، مهم‌ترین وظیفۀ انبیا (ع) برقرارکردن یک نظام عادلانۀ اجتماعی از طریق اجرای قوانین و احکام است که البته با بیان احکام و نشر تعالیم و عقاید الهی ملازمه دارد» (ولایت‌فقیه؛ حکومت اسلامی: تقریر بیانات امام خمینی (س)، ص ۷۰).

​​​​​​​​​
کلیدواژه:

هدف پیامبران - مبارزه پیامبران با شرک - مبارزه و اجتناب پیامبران از طاغوت - دعوت پیامبران به توحید - داستان حضرت ابراهیم (ع) و شکستن بت‌ها

سؤالاتی که ارائه این عنوان به آن‌ها پاسخ می‌دهد:
با مشاهده و تدبر در آیات قرآن کریم و روایات موجود چه رویکردی از پیامبران را می‌توان در زمانه خود تشخیص داد و برخاسته از این رویکرد چه مشکلاتی در برابر آن‌ها وجود داشت؟ (باتوجه‌به دوره‌های حضرت ابراهیم (ع) و پیامبر اکرم (ص) به‌عنوان‌مثال)
با ابعادی از شخصیت پیامبران مانند ثبات قدم و استقامت در هدف و همچنین صبر و بردباری در هنگام مشکلات آشنا می‌شود.
ویژگی‌های زمانه پیامبران و مصادیق موجود در شرک و طاغوت آن دوره چه بوده است؟
چه ویژگی‌هایی در پیامبران باعث می‌شد تا ایشان توانایی نیل به هدفشان را داشته باشند؟


اهـــداف درس

ورود به بحث:
مطالعه صفحات ۹ الی ۱۳ و ۳۳ الی ۳۷ کتاب وحی و نبوت از شهید مطهری

زمان و مکان پیشنهادی:
روز مباهله

روش های درس

​​منابـع پیشنهادی

توضیحات سودمنـد

شهید مطهری در بخشی از کتاب وحی و نبوت ذیل عنوان هدف نبوت‌ها و بعثت‌ها می‌گوید: «...نقش پیامبران در تکامل تاریخ تااندازه‌ای روشن شد. اکنون مسئله‏ای دیگر مطرح است و آن اینکه هدف اصلی از مبعوث‌شدن پیامبران و به‌اصطلاح منظور نهایی از ارسال رسل و انزال کتب چیست؟
شک نیست که پیامبران برای هدایت مردم به راه راست و برای سعادت و نجات مردم و خیر و صلاح و فلاح مردم مبعوث شده‏اند. سخن در این نیست؛ سخن در این است که این راه راست به چه مقصود نهایی منتهی می‌شود؟
در قرآن کریم دو معنی و دو مفهوم مشخص ذکر شده که می‏رساند هدف اصلی، این دو امر است، یعنی همه تعلیمات پیامبران مقدمه‏ای است برای این دو امر. آن دو امر عبارت است از: شناختن خدا و نزدیک‌شدن به او، و دیگر برقراری عدل و قسط در جامعه بشری. قرآن کریم از طرفی می‌گوید: «یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَرْسَلْناک شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً و داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً؛ ای پیامبر! ما تو را گواه (گواه امت) و نویددهنده و اعلام خطرکننده و دعوت‏کننده به‌سوی خدا به اذن و رخصت خود او، و چراغی نورده فرستادیم» (احزاب - ۴۶).در میان همه جنبه‏هایی که در این آیه آمده است، پیداست که «دعوت به‌سوی خدا» تنها چیزی است که می‌تواند هدف اصلی به شمار آید.
از طرف دیگر درباره همه پیغمبران می‌گوید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکتابَ وَ الْمِیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...؛ ما پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و با آن‌ها کتاب و معیار فرود آوردیم تا مردم عدل و قسط را بپا دارند...» (حدید - ۲۵).
این آیه صریحاً بپا داشتن عدل و قسط را هدف رسالت و بعثت پیامبران معرفی کرده است. دعوت به خدا و شناختن او و نزدیک‌شدن به او یعنی دعوت به توحید نظری و توحید عملی فردی؛ اما اقامه عدل و قسط در جامعه یعنی برقرار ساختن توحید عملی اجتماعی. اکنون پرسش به این صورت مطرح است: آیا هدف اصلی، توحید نظری و توحید عملی فردی است یا هدف اصلی، توحید عملی اجتماعی است؟ در اینجا چندگونه می‌توان نظر داد:
۱. پیامبران از نظر هدف، ثنوی بوده‏اند؛ یعنی دو مقصد مستقل داشته‏اند. یکی از این دو مقصد به زندگی اخروی و سعادت اخروی بشر مربوط است (توحید نظری و توحید عملی فردی)، و دیگری به سعادت دنیوی او (توحید اجتماعی). پیامبران از آن نظر که در اندیشه سعادت دنیوی بشر بوده‏اند، به توحید اجتماعی پرداخته‏اند و ازآن‌جهت که می‏خواسته‏اند سعادت اخروی بشر را تأمین کنند، به توحید نظری و توحید عملی فردی که صرفاً روحی و ذهنی است پرداخته‏اند.
۲. هدف اصلی، توحید اجتماعی است؛ توحید نظری و توحید عملی فردی مقدمه لازم توحید اجتماعی است. توحید نظری مربوط به شناخت خداوند است. برای انسان فی‌حدذاته هیچ ضرورتی نیست که خدا را بشناسد یا نشناسد، تنها عامل محرک روح او خدا باشد یا هزاران چیز دیگر - همچنان که به‌طریق‌اولی برای خداوند فرق نمی‌کند که انسان او را بشناسد یا نشناسد، بپرستد یا نپرستد - ولی نظر به اینکه کمال انسان در «ما» شدن و توحید اجتماعی است و این امر بدون توحید نظری و توحید عملی فردی میسر نیست، خداوند معرفت خود و پرستش خود را فرض کرده است تا توحید اجتماعی محقق گردد.
. هدف اصلی، شناختن خدا و نزدیک‌شدن و رسیدن به اوست؛ توحید اجتماعی مقدمه و وسیله وصول به این هدف عالی است، زیرا - همچنان که قبلاً گفته شد - در جهان‏بینی توحیدی، جهان ماهیت «از اویی» و «به‌سوی اویی» دارد، ازاین‌رو کمال انسان در رفتن به‌سوی او و نزدیک‌شدن به اوست. انسان از یک امتیاز خاص بهره‏مند است و آن اینکه به‌حکم «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» واقعیتش واقعیت خدایی است؛ فطرت بشر فطرت خداجویانه است؛ ازاین‌رو سعادتش، کمالش، نجاتش، خیر و صلاح و فلاحش در معرفت خدا و پرستش و پیمودن بساط قرب اوست؛ ولی نظر به اینکه انسان بالطبع اجتماعی است و اگر انسان را از جامعه جدا کنیم دیگر انسان نیست و اگر بر جامعه نظامات متعادل اجتماعی حکم‌فرما نباشد حرکت خداجویانه انسان امکان‏پذیر نیست، پیامبران به اقامه عدل و قسط و نفی ظلم و تبعیض پرداخته‏اند. علی‌هذا ارزش‌های اجتماعی از قبیل عدل، آزادی، مساوات، دموکراسی و همچنین اخلاق اجتماعی از قبیل جود، عفو، محبت و احسان ارزش ذاتی ندارند و بالذات کمالی برای بشر محسوب نمی‏شوند؛ همه ارزششان ارزش مقدّمی و وسیله‏ای است که با قطع‏نظر از ذی‏المقدمه، بودونبود آن‌ها علی‏السویه است؛ اینها شرایط وصول به کمال‏اند نه خود کمال، مقدمات فلاح و رستگاری‏اند نه خود فلاح و رستگاری، وسایل نجات‏اند نه خود نجات.
۴. نظریه چهارم این است که همچنان که در نظریه سوم آمده است غایت انسان و کمال انسان، بلکه غایت و کمال واقعی هر موجودی، در حرکت به‌سوی خدا خلاصه می‌شود و بس. ادعای اینکه پیامبران از نظر هدف ثنوی بوده‏اند شرک لایغفر است، همچنان که ادعای اینکه هدف نهایی پیامبران فلاح دنیوی است و فلاح دنیوی جز برخورداری از مواهب طبیعت و زندگی در سایه عدل و آزادی و برابری و برادری نیست، ماده‏پرستی است؛ ولی برخلاف نظریه سوم ارزش‌های اجتماعی و اخلاقی با اینکه مقدمه و وسیله وصول به ارزش اصیل و یگانه انسان یعنی خداشناسی و خداپرستی هستند، فاقد ارزش ذاتی نیستند.
توضیح اینکه رابطه مقدمه و ذی‏المقدمه دو گونه است: «در یک‌گونه تنها ارزش مقدمه این است که به ذی‏المقدمه می‏رساند؛ پس از رسیدن به ذی‏المقدمه، وجود و عدمش علی‏السویه است. مثلاً انسان می‏خواهد از نهر آبی بگذرد، سنگ بزرگی را در وسط نهر وسیله پریدن قرار می‌دهد. بدیهی است که پس از عبور از نهر، وجود و عدم آن سنگ برای انسان علی‏السویه است. همچنین است نردبان برای عبور به پشت‏بام و کارنامه برای نام‌نویسی در رده‌ی[1] بالاتر».
گونه دیگر این است که مقدمه در عین اینکه وسیله عبور به ذی‏المقدمه است و در عین اینکه ارزش اصیل و یگانه از آنِ ذی‏المقدمه است، پس از وصول به ذی‏المقدمه وجود و عدمش علی‏السویه نیست؛ پس از وصول به ذی‏المقدمه، وجودش همان‌طور ضروری است که قبل از وصول. مثلاً معلومات رده‌های اول و دوم مقدمه است برای معلومات رده‌های بالاتر، اما چنین نیست که با رسیدن به رده‌های بالاتر نیازی به آن معلومات نباشد، اگر فرضاً همه آن‌ها فراموش شود و کأن‏لم‏یکن گردد زیانی به جایی نرسد و دانش‏آموز بتواند ردهٔ بالاتر را ادامه دهد، بلکه تنها با داشتن آن معلومات و ازدست‌ندادن آن‌هاست که می‌توان رده‌ی بالاتر را ادامه داد.
سرّ مطلب این است که گاهی مقدمه مرتبه ضعیفی از ذی‏المقدمه است و گاهی نیست. نردبان از مراتب و درجات پشت‌بام نیست، همچنان که سنگ وسط نهر از مراتب و درجاتِ بودن در آن طرف نهر نیست، ولی معلومات رده‌های پایین و معلومات رده‌های بالا مراتب و درجات یک حقیقت‏اند.
ارزش‌های اخلاقی و اجتماعی نسبت به معرفت حق و پرستش حق، از نوع دوم است. چنین نیست که اگر انسان به معرفت کامل حق و پرستش حق رسید، وجود و عدم راستی، درستی، عدل، کرم، احسان، خیرخواهی، جود، عفو علی‏السویه است؛ زیرا اخلاق عالی انسانی نوعی خداگونه بودن است «تَخَلَّقوا بِاخْلاقِ اللَّهِ» (بحارالانوار، ج ۵۸، ص ۱۲۹) و در حقیقت، درجه و مرتبه‏ای از خداشناسی و خداپرستی است ولو به‌صورت ناآگاهانه؛ یعنی علاقه انسان به این ارزش‌ها ناشی از علاقه فطری به متصف شدن به صفات خدایی است هرچند خود انسان توجه به ریشه فطری آن‌ها نداشته باشد و احیاناً در شعور آگاه خود منکر آن باشد. این است که معارف اسلامی می‌گوید دارندگان اخلاق فاضله از قبیل عدالت، احسان، جود و غیره هرچند مشرک باشند اعمالشان در جهان دیگر بی‏اثر نیست. این‏گونه افراد اگر کفر و شرکشان از روی عناد نباشد به‌نوعی در جهان دیگر مأجورند. در حقیقت این‏گونه اشخاص بدون آنکه خودآگاه باشند، به درجه‏ای از خداپرستی رسیده‏اند.