بخش اول: دیدگاههای موجود در تمدن و فرهنگ غرب :
بهطورکلی در نگرش نسبت به فرهنگ و تمدن غرب سه دیدگاه وجود دارد که از آنها به سه دیدگاه افراطی، تفریطی و میانه یاد میکنیم و به هرکدام از آنها اشارهای میکنیم:
1) دیدگاه افراطی
این دیدگاه، غرب را بهعنوان یگانه راه پیشرفت دانسته و آن را بهعنوان قبله آمال خویش قرار میدهد. از منظر این دیدگاه، پیشرفتهشدن یعنی غربی شدن و به همین دلیل برای رسیدن به پیشرفت لازم است «از نوک پا تا فرق سر غربی شد». نمایندگان اصلی این تفکر تصور میکردند پیشرفت غرب را میتوان با تقلید کورکورانه از غرب، الگوهای غربی و بهویژه ظواهر غربی به دست آورد و به همین دلیل در مرحله اول به تقلید از غرب به دین ستیزی پرداخته و تلاش کردند تا شکل و ظاهر ایرانیان را به سبک غربیها تبدیل نمایند تا بهاینترتیب بهزعم خود ایرانیها به پیشرفت نایل شوند.
2) دیدگاه تفریطی
این دیدگاه، نگاهی بهشدت منفی نسبت به غرب و هرآنچه به غرب منتسب است و بهطورکلی جریان مدرنیته غربی داشته و معتقد است علوم و فنّاوری معاصر در بستر عالم نفسانیت گرای غرب رشد کرده است و به همین دلیل ماهیت آن تحتتأثیر بستری که رشد کرده است تغییریافته است و به همین دلیل پیشرفت و تمدن اسلامی با استفاده از این علوم، نوعی تناقض است. چراکه تمدن اسلامی، نگاهی لاهوتی به ساحت انسان و جریان پیشرفت دارد؛ ولی جهتگیری علوم و فنّاوری معاصر، ناسوتی است و امکان جمع میان این دو جریان در کنار هم وجود ندارد.
3) دیدگاه میانه
این دیدگاه معتقد است غرب هم دارای جنبههای مثبت است و هم جنبههای منفی که میتوان از جنبههای مثبت آن بهره برد؛ ولی جنبههای منفی آن را باید بهشدت طرد کرد، بهعنوانمثال علم، امری است خنثی و فاقد بار ایدئولوژیکی خاص که ممکن است در هر نقطهای از جهان رشد کند و به همین دلیل میتوان علم را از هر کجای دنیا ولو در دستان غرب و یا حتی دشمنان اسلام باشد، کسب و مورداستفاده قرارداد. این دیدگاه غیر از مبنای واقع¬گرایانهای که دارد متکی بر روایاتی است که برخی از آنها به طلب علم، از هرکسی تأکید دارد. همچون این دو روایت: اطلبوا العلم و لو بالصین (بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۸۰) و نیز «َالْحِکْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَلْیَطْلُبْهَا وَ لَوْ فِی أَیْدِی أَهْلِ الشَّرِّ.»(تحف العقول ، ص 201)
از جمله پیروان این دیدگاه مقام معظم رهبری است که معتقد است اخذ اصل علوم از غرب ایرادی ندارد؛ ولی استفاده از الگوی پیشرفت غربی، اشتباه بوده و بهجای تقلید از الگوی غربی، خود باید الگویی مطابق با فرهنگ و هویت خویش طراحی کنیم که ایشان آن را الگوی ایرانی - اسلامی پیشرفت مینامند. ایشان در زمینه اخذ اصل علوم معتقدند: «ما علم را از همهکس میگیریم؛ حرفی نداریم. اسلام به ما گفته: «اطلبوا العلم ولو بالصّین» (بحار الأنوار، ج ۱، ص ۱۷۷). صین یعنی چین. چینِ آن روز وارث یک تمدن کهن و پیشرفته بود، با آن فاصله؛ و مطلقاً هم بویی از اسلام به مشامشان نرسیده بود؛ درعینحال پیغمبر فرمود علم و دانش و تجربه و - به زبان امروزی ما - فناوری را هرجا بود، بروید طلب کنید؛ یعنی شاگرد عالم بشوید، در مقابل عالم زانوی ادب بزنید و از او یاد بگیرید».
نتیجه چنین دیدگاهی اعتقاد به وجوه مثبت تمدن غرب است که گاه در لابهلای مواضع این شخصیتها به چشم میخورد. برخی از موارد مثبتی تمدن و فرهنگ غرب از نظر ایشان:
1) خطرپذیری ۲) سختکوشی و انجام کار سخت ۳) وقتشناسی ۴) توجه به سرمایه انسانی ۵) روح ابتکار ۶) روح اقدام ۷) انضباط ۸) دعوت به شکوفا کردن استعدادها ۹) دعوت به سازندگی ۱۰) دعوت به تولید ثروت ۱۱) دعوت به نوسازی دنیا
شهید مطهری نیز از جمله کسانی بود که اعتقاد به وجوه مثبت و منفی تمدن غرب داشت و معتقد بود اسلام دین انصاف است و باید نسبت به تمدن غرب منصفانه نگریست. در نتیجه باید درعینحال که از وجوه منفی این تمدن اجتناب میکنیم به وجوه مثبت این تمدن نیز اعتراف نماییم. آن شهید بزرگوار به نظم و به سامانی و پیروی از قانون و انضباط در کارها، توجه به سوادآموزی حساسبودن روی بهداشت و پاکیزگی عمومی، بزرگداشت بزرگان خود، تلاش در راه پیشبرد زندگی تجربه و کارشناسی و… اشاره میکند که مسلمانان بایستی به آنها به دیده احترام بنگرند و از کارها و رهاورد آنان سرمشق گیرند.
• بخش دوم: جستاری از جورج مونبیو، گاردین
آیا به معجزه باور دارید؟ اگر بله بروید انتهای صف! بسیاری از مردم فکر میکنند میتوان وضع فعلی را ادامه داد، اگر مادهای را جایگزینِ مادهای دیگر کنیم. ماه پیش، در توییتی از استارباکس و کوستا درخواست شده بود لیوانهای پلاستیکی قهوه را با لیوانهایی جایگزین کنند که از نشاستۀ ذرت ساخته شدهاند. این توییت، پیش از اینکه حذف شود، ۶۰ هزار بار ریتوییت شده بود.
کسانی که از این فراخوان حمایت میکردند از خود نپرسیده بودند که ذرت نشاسته از کجا خواهد آمد و چه مقدار زمین برای کشت آن باید اختصاص یابد یا اینکه با انجام این کار چقدر از کشت سایر مواد غذایی کاسته خواهد شد. آنها آسیب حاصل از این کشت را نادیده گرفته بودند: کاشت ذرت شدیداً باعث فرسایش خاک میشود و معمولاً مقدار زیادی سموم و کود کشاورزی میطلبد.
مشکل فقط پلاستیک نیست: مشکل فرهنگ تودهایِ یکبارمصرفی است. به بیان دیگر، پیروی از سبک زندگیِ چهار سیارهای در تنها سیارهای است که بستر حیات است. جدای از اینکه چه چیزی مصرف میکنیم، حجم عظیم مصرف فراتر از توان نظامهای زندۀ کرۀ زمین است.
سوءتفاهم نشود، حرص ما به استفاده از پلاستیک یک آفت زیستمحیطی جدی است و انگیزههایی نیک در پس پویشهایی است که برای محدودسازی استفاده از پلاستیک انجام میشوند و گاهی نیز این روشها مؤثر هستند. ولی صرفاً با جایگزینکردن مادهای که بیش از حد مصرف میشود، با مادهای دیگر نمیتوانیم کاری برای بحران زیستمحیطی انجام دهیم. وقتی من این فراخوان را به چالش کشیدم، برخی از من پرسیدند «خب پس بهجای پلاستیک باید از چه استفاده کنیم؟» ولی پرسش درست این است که «چگونه باید زندگی کنیم؟» گویا تفکر نظاممند رو به انقراض است.
بخشی از مشکل به ریشۀ این کارزارهای ضد پلاستیک برمیگردد: مجموعة مستند تلویزیونی از دیوید آتنبرو با نام «سیارۀ آبی ۲». شش قسمت نخست این مجموعة تلویزیونی روایتی قوی و منسجم دارند. ولی قسمت هفتم که به تهدیدهای پیشروی موجودات شگفتانگیزی اختصاص دارد که این مجموعة تلویزیونی به ما نشان داده است، از موضوعی به موضوع دیگر میپرد. میگوید میتوانیم «کاری کنیم» برای جلوگیری از تخریب حیات در اقیانوسها، ولی نمیگوید چه کاری. توضیحی در کار نیست که چرا این مشکلات پدید آمدهاند و چه نیروهایی مسئولاند و چهکار میتوانند بکنند.
میان این آشفتگیها، یکی از مصاحبهشوندگان در این مستند میگوید «به نظر من، این وظیفۀ تکتک ماست که مسئولیت انتخابهای شخصیمان در زندگی روزمره را بپذیریم. این تنها چیزی است که از ما انتظار میرود». این جملات بهخوبی نمایانگرِ باوری نادرست است که شکل بهتری از مصرفگرایی به نجات کرۀ زمین میانجامد. ولی ما با مشکلی ساختاری روبهروییم: نظامی سیاسی که در چنگِ منافع تجاری است و نظامی اقتصادی که در پیِ رشدِ بیانتهاست. البته که باید سهم خود در این بحران را کاهش دهیم، ولی صرفاً با «پذیرفتن مسئولیتِ» آنچه مصرف میکنیم نمیتوان به مصاف این نیروها رفت. متأسفانه بیبیسی در کل، و در اینجا آتنبرو، عمداً از برخی مسائل پرهیز میکنند. از بسیاری جهات از دیوید آتنبرو خوشم میآید، ولی از محیطزیستگرایی به سبک او خوشم نمیآید. سالیانِ سال حتی نمیدانستیم که او محیطزیست گراست و وقتی هم بالاخره شروع به صحبت از باورهایش کرد، از به چالش کشیدن گروههای قدرتمند اجتناب کرد، یا مبهم حرف میزد یا به مشکلاتی میپرداخت که این گروههای قدرتمند مسئولش نبودند. این روش آتنبرو مشخص میکند چرا مجموعه تلویزیونی «سیارۀ آبی» به برخی مشکلات آشکار اشاره نمیکند.
مشخصترینِ این مشکلات صنعت ماهیگیری است که آن موجودات زیبایی که این مستند به تصویر کشیده را تبدیل به غذاهای دریایی میکند. این صنعت که موتور محرکش ذائقۀ ماست و دولتها نیز از آن حمایت میکنند، باعث فروپاشی اکولوژیکی سراسر اقیانوسها شده است. بااینحال، تنها مکان ماهیگیری که این مستند نشان میدهد، جزو یک درصد مکانهایی است که در حال ترمیم هستند. دیدن اینکه چطور قایقهای ماهیگیری نروژی در تلاشاند تا نهنگهای اورکا را نکشند لذتبخش بود، ولی مستند چیزی از این نمیگفت که این رفتار چقدر نادر است.
حتی مشکل زبالههای پلاستیکی در اقیانوسها نیز تا حدود زیادی مربوط به صنعت ماهیگیری است. مشخص شده که ۴۶درصد از زبالهدانِ بزرگ اقیانوس آرام را - که نمادی شده از جامعۀ یکبارمصرفیِ ما - تورهای ماهیگیری شکل میدهند و بخش بزرگی از ۵۴ درصد باقیمانده نیز لوازم مربوط به ماهیگیری است. وسایل ماهیگیری که به اقیانوس انداخته میشوند بسیار بیشتر از سایر زبالهها برای حیات اقیانوسی خطرناکاند. درست است که کیسهها و بطریهای پلاستیکی به این فاجعه دامن میزنند، ولی بخش عمدۀ این مشکل ناشی از جوامع جهان سوم است که سامانه دفع زبالۀ خوبی ندارند. ولی چون به این موضوع اشارهای نشده است، راهحل را در جایی نادرست میجوییم.
از این گمراهی در پیداکردن راهحل، هزاران انحراف به وجود میآید. یکی از محیطزیست گرایان سرسخت عکسی از شاهمیگوهایی که خریده بود را در توییتر منتشر کرد و خوشحال بود که سوپرمارکت را قانع کرده آن شاهمیگوها را در ظرفی پلاستیکی قرار دهد که او با خودش از خانه آورده بود و نه در کیسۀ پلاستیکی و این کار خود را به حفاظت از دریاها مربوط میدانست. ولی نکته اینجاست که برای حیات اقیانوس، خرید شاهمیگو بسیار مضرتر از هر پلاستیکی است که شاهمیگوها پس از خرید درونشان قرار میگیرند. صیدِ میگو بالاترین نرخ صید ناخواسته را میان تمام انواع صید دارد و تعداد زیادی لاکپشت و سایر انواع گونههای در خطر حین صید میگو تلف میشوند. پرورش میگو هم اصلاً وضع بهتری ندارد و جنگلهای کرنا را از بین میبرد، جنگلهایی که بستر زندگی هزاران گونۀ حیوانی هستند.
ما را بسیار ناآگاه به این مسائل نگه داشتهاند. در مقام مصرفکننده، سردرگم و گولخورده و تقریباً بیتوان هستیم و صنایع قدرتمند نقش بسیاری در قانعکردن ما برای قبول این موقعیت ایفا کردهاند. رویکرد بیبیسی به موضوعات محیطزیستی نیز بسیار جانبدارانه و در راستای نظامی است که میخواهد مسئولیت را از دوش قدرتهای ساختاری به دوش خریداران خرد منتقل کند. درنهایت، فقط زمانی میتوانیم تغییراتی معنادار ایجاد کنیم که شهروندانی باشیم که فعالیت سیاسی میکنند.
پاسخ به پرسش «چگونه باید زندگی کنیم؟» «ساده» است. ولی ساده زیستن خیلی پیچیده است. در رُمان دنیای قشنگ نو از آلدوس هاکسلی، حکومتْ تمام سادهزیستان را قتلعام کرده است؛ ولی اینک نیازی به این کار نیست: امروزه بهراحتی میتوان اینان را به حاشیه راند و نادیده گرفت و به آنها توهین کرد. ایدئولوژیِ مصرف چنان شایع است که نامرئی شده است: استخری از پلاستیک است که درونش شنا میکنیم.
سبک زندگیِ تک سیارهای فقط به معنای کاستن از مصرف شخصی نیست، بلکه به معنای بسیج عمومی علیه نظامی است که موج عظیم زباله را تشدید میکند. یعنی مبارزه علیه قدرتِ شرکتهای بزرگ و به چالش کشیدن نظامِ رشد محور و جهانخواری که به آن میگوییم نظام سرمایهداری.
مقالهای ماه گذشته دربارۀ زمین گلخانهای منتشر شده که دربارۀ سوقدادن کرۀ زمین به وضعیت اقلیمی جدید و بازگشتناپذیر هشدار میدهد. چنین نتیجهگیری کردهاند «تغییرات محدود و گامبهگام برای تثبیت نظام اقلیمی کرۀ زمین کافی نیست. برای کاستن از خطر عبور از نقطۀ بیبازگشت، احتمالاً تغییرات بنیادین و سریع و گسترده لازم است.»
لیوانهای یکبارمصرفی که از مادهای جدید ساخته شدهاند، نهتنها یک نا راهحل بلکه استمرار مشکلاند. دفاع از سیاره یعنی تغییر دنیا.