1. مقدمه
نوگرایی در غرب موجب تأثیراتی بر جهان و ایران شده است. ایران در ابعاد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی از فرهنگ غربی متأثر شده است. غرب به طرق گوناگون از جمله اعزام کشیش، تأسیس جایگاه های فراماسونری، تجار و بازرگانان و اعزام دانشجو به خارج توانست بر فرهنگ ایران اثر بگذارد، بهطوریکه بسیاری از تحصیلکردههای ایران در غرب از مروجان فرهنگ و مدلهای غربی درآمدند. تأثیر فرهنگ و اندیشه غربی در بعد سیاسی بر ایران را میتوان در انقلاب مشروطیت مشاهده کرد.
گروهی از روشنفکران و زمامداران ایرانی از زمان جنگهای ایران و روس و عهدنامههای گلستان و ترکمانچای و پس از آن و بعد از آشنایی با غرب و پیشرفتهای آنان و ملاحظه و عقبماندگی خود، به فکر چاره افتادند و در پاسخ به این پرسش که علل برتری و موفقیت اروپاییان چیست؟ و علل عقبماندگی و شکست ما کدام است؟ راهحلهای متفاوتی را ارائه کردند. البته در این دستهبندی، واکنش روشنفکران ایرانی در برابر فرهنگ غربی از دوره فتحعلیشاه قاجار و جنگهای ایران و روس تاکنون موردتوجه بوده است. پیش از بیان واکنش روشنفکران ایرانی نسبت به فرهنگ غربی، به طور مختصر به برخی از مفاهیم مهم بحث، تاریخچه آشنایی روشنفکران ایرانی با غرب و به تأثیرات این آشنایی در ایران اشاره میشود
2. مفاهیم
۲.۱. غربگرایی
«غربگرایی» از نظر جامعهشناسی از انواع تحول فرهنگی است. تحول فرهنگی جریانی است که در نتیجه برخورد با فرهنگ دیگری، در نهادها، ارزشها، گرایشها و روشهای یک فرهنگ و جامعه تحول ایجاد میشود . «غربگرایی» نوعی از دگرگونی فرهنگی و اجتماعی در فرهنگ جوامع است که در جهت غربی شدن صورت میگیرد. در واقع، «غربگرایی» در ایران نوعی از فرهنگ سیاسی مردم بخصوص نخبگان مردم در عصر قاجار و پهلوی بوده است که جامعه را به سمت الگوهای فرهنگی غرب سوق میداد.
۲.۲. غربزدگی
«غربزدگی» نوعی از غربگرایی است، اما به شکل حاد و مفرط. در این گرایش، اقتباس از غرب، کورکورانه و لجامگسیخته است نه از روی تشخیص.
۲.۳. بازگشت به خویشتن
«بازگشت به خویشتن» جریان تعدیل غربگرایی مفرط است و تأکید مجدد بر نظام ارزشها، فرهنگ، تاریخ، دین، عقیده و ایدئولوژی خویش دارد. در این رویکرد، اقتباس از فنّاوری و دانش غربیان از روی تشخیص صورت میگیرد و برداشتهایی که با اسلام اصیل منافات دارد، طرد میشود. از مهمترین ویژگی این گرایش، تلاش در پیراستن اسلام از خرافات است.
3.انواع واکنش روشنفکران ایرانی سده اخیر نسبت به فرهنگ غرب
روشنفکران ایرانی پس از روبروشدن با انحطاط و عقبماندگی کشور و آشنایی با غرب و پیشرفت مغربزمین، در چارهجویی از عقبماندگی ایران، راهحلهای مختلفی را بهمنظور رشد و توسعه و پیشرفت کشور ارائه دادند. در ذیل به مهمترین برداشتهای روشنفکران از علل عقبماندگی ایران و موفقیت اروپا و بهتناسب، راهکارهای عرضه شده برای نجات ایران و حرکت بهسوی بهروزی، به طور مختصر اشاره میشود:
۳.۱. غربگرایی
این گرایش در نتیجه پیبردن ایرانیان به ضعف خویش در برابر غرب و ناشی از تمایل شدید آنها به تجدید عظمت و شکوه گذشته و شکستدادن غرب بوده است. این گرایش میخواست با استفاده از سلاح دشمن، او را شکست دهد، ولی کمکم خود قربانی سلاح غرب گردید.
نکته دیگر این که زمامداران کشور، شروعکننده جریان غربگرایی بودند، ولی بعدها استعمار، رهبری این جریان را به دست گرفت. زمامداران با اقتباس شیوههای نظامی از غرب، غربگرایی را آغاز کردند و به دنبال آن، اصلاحات اداری و آموزشی صورت گرفت و صنعت و فرآوردههای صنعتی وارد شد.
دوره منظم غربگرایی در ایران از شکستهای پیدرپی ایران از روسیه در زمان فتحعلیشاه شروع شده است و تا مشروطهخواهی ادامه یافت و از مشروطه به بعد، دوران غربزدگی را داریم که در دوره رضاشاه و محمدرضا شاه به اوج خود رسید.
عباس میرزا نقشبرجستهای در جریان غربگرایی داشت. او با کمک مستشاران خارجی به اصلاح نظام لشکری پرداخت و در ترجمه کتب خارجی و تعلیم زبانهای اروپایی کوشید.
امیرکبیر پس از عباس میرزا و قائممقام فراهانی، نقش مهمی در پیشبرد غربگرایی ایفا کرد. او با تأسیس دارالفنون، مدرسه نظامی، اعزام محصلان به اروپا، ترجمه کتب خارجی و... در این راه گام مؤثری برداشت. با این تلاشها، بانک، تجهیزات و فنهای مخابراتی و... از غرب وارد شد، البته از زمینههای اصلی رشد اندیشه غربی در ایران را میتوان شکستن حریم قداستها و بیاعتبار ساختن باورهای مردم، تحریف اندیشه دینی و شخصیتهای فرهنگی (تحریف آیات و تفسیر مادی از آن) و تأسیس مدارس جدید بدون توجه به نیازها نام برد.
این جریان بهخاطر تقویت و تجدید عظمت گذشته با کمکگرفتن از علوم و فنون غرب آغاز شد سپس در ابعاد اداری و آموزشی اصلاحاتی صورت گرفت. بهمرور، طبقه جدید تحصیلکرده ایجاد شد. این طبقه به غرب دلبستگی پیدا کرد؛ برخلاف غربگرایان اولیه، طبقه جدید، دنبال غرب خواهی و اسلامستیزی بود. شاید سالهای ۱۹۱۰- ۱۹۰۶/۱۳۲۸- ۱۳۲۴ را پایان غربگرایی (غرب باوری) و آغاز غربزدگی (غرب مداری) نام نهاد که در جنگ اول و دوم جهانی به اوج خود رسید و ازاینپس جریان بازگشت به خویشتن روبهرشد گذاشت.
۳.۲. غربزدگی
در این دوره، نسل جدید تحصیلکرده و پرورشیافته فرهنگ و آموزش غربی با کمک استعمارگران زمام امور را به دست گرفتند. طبقه تحصیلکرده جدید که در خارج درس خواندند، از فرهنگ خویش بریده و از احساسات عمیق مردم خود ناآشنا بودند. اینها در مقابل فرهنگ و تمدن غرب کاملاً خیره و مبهوت و ازخودبیخود شده بودند. اینان بیشتر به ظواهر غرب توجه کردند تا به روح تمدن غرب و رمز موفقیت مغربزمین. به نظر اینها فقط یک نوع تمدن و فرهنگ در جهان وجود داشت و آن نیز تمدن و فرهنگ غربی بود. بر این باور بودند که در برابر غرب نمیتوان دست به انتخاب زد و بعضی چیزها را پذیرفت و بعضیها را نپذیرفت. از برجستگان این جریان در ایران ملکم خان و تقیزاده هستند. به گفته جلال آلاحمد، در این نگرش، احساس رقابت با غرب فراموش گشت و بهجای آن، احساس درماندگی، بیلیاقتی، عبودیت و تقلید نسبت به غرب و الگوهای آن جایگزین شد که عامل بدبختیها بهحساب میآید. در واقع، این جریان فکری بر دوپایه تحقیر فرهنگ خودی و تعظیم فرهنگ بیگانه استوار است.
ملکم خان نظریهپرداز و بارزترین چهره رویکرد غربزدگی، معتقد بود که نهتنها بایستی فنّاوری و صنعت را از غرب گرفت؛ بلکه پذیرش مطلق و اقتباس نظام ارزشی، سیاسی و اقتصادی - اجتماعی و طرز تفکر و نظام اندیشه و باورهای غربیها نیز لازم است . وی راه نجات را در پیروی بیقیدوشرط از غرب و اقتباس نظام فرهنگی آنان میداند.
میرزا آقاخان کرمانی و میرزا فتحعلی آخوندزاده از چهرههای دیگر این جریان هستند.
این دسته نظرشان این بود که اگر از غرب تقلید شود، کارها سروسامان خواهد یافت، البته این گروه در ارائه راهحل، دارای سلایق مختلف بودند؛ عدهای مثل ملکم خان و میرزا حسینخان سپهسالار قانون را چاره همه دردها میدانستند؛ قانون را مهمترین وسیله ترقی و رسیدن به آزادی و برابری یافته و معتقد بودند که اروپا پیشرفت خود را مدیون قانون است. برخی دیگر مانند طالبوف و آخوندزاده توجه به تعلیموتربیت جوانان را توصیه میکردند؛ اشاعه علم و رواج آموزش را از لوازم آمادگی ملت میدانستند؛ چون معتقد بودند که تحول فکری منحصراً از راه تربیت و نشر دانش در میان همه طبقات اجتماعی میسر است. اگر چنین شود، خود ملت بپا خواهد خواست و آیینهای کهنه را از میان برخواهد داشت. اینها معتقد بودند که اساس بدبختی ایرانیان روینیاوردن به علم و آگاهی نداشتن از پیشرفت آن است. ازاینرو، مدرسه و سوادآموزی لازم است. تغییر خط فارسی به لاتین نیز در این گرایش مطرح میشود؛ چون فکر میکردند که منشأ عقبماندگی، در الفبای فارسی و عربی نهفته است، در نتیجه، تغییر خط و الفبا را گامی مهم برای خروج از انحطاط و عقبماندگی و دستیابی به پیشرفت میدانستند، اگر چه موفق به تغییر خط نشدند. این ایده به معنای غفلت و سطحینگری است. بعضی نیز جدایی دین از سیاست را مطرح میکردند، ولی همه در لزوم مبارزه با وابستگی اقتصادی، هم زبان بودند.
به عقیده ملکم خان اخذ تمدن فرنگ بدون تصرف ایرانی ضروری است؛ چون معتقد بود که تمدن غرب عالمگیر خواهد شد، پس هر چه زودتر باید آن را پذیرا بود.
بعدها تجددخواهی با ادبیات در آمیخت و نام تجدد ادبی به خود گرفت. روشنفکران از طریق شعر، پیام خود را به مردم میرساندند. عده قابلتوجهی دنبال این شعار بودند که ایران در ظاهر و باطن و در جسم و روح، باید فرنگیمآب شود و بس؛ در واقع از اصول این گروه، اخذ اصول و آدابورسوم و تمدن اروپایی و قبول بلاشرط آن بود.
زمان انقلاب مشروطیت، آغاز مرحله غربزدگی در ایران است که منجر به عقیم گذاردن انقلاب شد. اگر چه انقلاب مشروطیت، غربزدگی را بیشتر در قلمرو اندیشه و فکر و قانون رواج داد، ولی اقدامات عملی تا روی کار آمدن رضاشاه صورت نگرفت. با روی کار آمدن رضاشاه، روند غربزدگی شتاب تازهای گرفت. او مردم را مجبور کرد تا شیوه زندگی اصلی خویش را رها سازند و از شیوه اروپایی در همه زمینهها، اعم از لباس، خوراک، پوشاک، مسکن، رفتار و معاشرت و... تقلید کنند. این جریان عموماً با سطحینگری، خودباختگی، تقلید و تبعیت کورکورانه از غرب، از تبیین و تحلیل مسائل اساسی و ساختاری، نابسامانیهای داخلی و مسئله غرب عاجز ماندند و به زوال گراییدند و یا این که جز در پیوند با استعمار غرب و اتکای به آن و بورژوازی درحالرشد و وابسته به استبداد حاکم نتوانستند به قدرت و موقعیتی دست یابند و یا در رأس هرم سیاسی باقی بمانند. متعاقب غربگرایی مفرط (غربزدگی) جنبش بازگشت به خویشتن به وجود آمد.
۳.۳. جریان احیا و بازسازی تفکر دینی - جنبش بازگشت به خویشتن
در برابر موج غربزدگی، جنبش «بازگشت به اسلام» به وجود آمد و با ظهور عدم موفقیت رویکرد غربزدگی، رویکرد «بازگشت به خویشتن» رشد فزایندهای یافت، البته مهمترین عامل توجیهکننده این رویکرد، پویایی اسلام (ماهیت سیاسی - انقلابی بودن اسلام) بود. این جریان در درون خود به دو گرایش عمده تقسیم میشود:
الف) جریان معتقد به اخذ جنبههای مثبت تمدن غربی و رد جنبههای منفی
متفکران این جریان اصرار داشتند، اقتباس، فقط در فنّاوری و دانش و دستاوردهای مثبت تمدن غرب آن هم آگاهانه و با تشخیص و نه بهصورت کورکورانه صورت گیرد، ولی نظام ارزشی، مکتب و ایدئولوژی غربیها باید قاطعانه کنار زده شود. اینها معتقدند که اسلام با افکار جدید سازگاری دارد، اما ناآگاهی از اسلام راستین و جلوگیری استعمار از ترقی کشورها، باعث عقبماندگی مسلمانان و کشورها شده است. اینان غرب را بهصورت صحیح شناختند و به علت عقبماندگی ایران پی بردند و راهحل مشکلات را در بازگشت به اسلام راستین معرفی کردند.
هدف اصلی این جریان، واکنش در برابر خطر فرهنگی و سیاسی اروپا و رفع سلطه و نفوذ استعمار غربی و بازگرداندن سیادت گذشته اسلام و قدرت سیاسی مسلمانان بود. این جریان هیچ یک از دو دیدگاه «پذیرش مطلق غرب» و «رد مطلق غرب» را نپذیرفتند و با شناخت عمیقتر و غنیتر قائل به تفکیک جنبههای مثبت و منفی آن شدند و خواستار اخذ جنبههای مثبت فرهنگ و تمدن غرب و مبارزه با چهره استعمار در همه ابعاد آن گردیدند.
سید جمالالدین اسدآبادی (۱۸۹۷- ۱۸۱۹ م/۱۳۱۵- ۱۲۵۴ ق) . پایهگذار این جریان بهحساب میآید. او با شعار زدودن اسلام از خرافات، لزوم آشنایی مسلمانان را با پیشرفت علمی و فنی جدید و وحدت آنان مطرح ساخت. به نظر وی، استبداد مهمترین سد راه تحول در کشورهای اسلامی به شمار میرفت. اصول مورد تأکید او عبارت بودند از: بازگشت به سنت صدر اسلام و زدودن اسلام از خرافات، محکومیت سنتپرستی کورکورانه و تقلید صرف، وحدت مسلمانان، پذیرش علم و فن جدید و مبارزه با استبداد و استعمار. روحانیت و علمای اسلامی ایران بیشترین سهم را در مبارزه با غربزدگی و ایجاد نهضت بازگشت به خویشتن بر عهده داشتند. شیخ فضلالله نوری نخستین فردی است که در مقابل جریان غربزدگی ایستاد.
میرزا کوچکخان، شهید مدرس، جلال آلاحمد، امام خمینی، شهید مطهری و مرحوم شریعتی از مهمترین عناصر این رویکرد محسوب میشوند. در قیام پانزده خرداد سال ۴۲ که رهبری سیاسی جنبش مردمی از دست ملیگرایان خارج و به دست اسلامگرایان افتاد، رویکرد بازگشت به خویشتن تقویت شد. انقلاب اسلامی نیز اوج این جریان بهحساب میآید.
تمامی پرچمداران نهضت بازگشت به خویشتن، اسلام را بهعنوان ایدئولوژی و عقیده و مکتب خود برگزیدند، اما اسلامی که از پیرایهها و خرافات دوران انحطاط پیراسته شده باشد. اسلامی که همه ابعاد وجودی انسان، فرد، اجتماع و زندگی مادی و معنوی را در بر میگیرد.
جلال آلاحمد (۱۳۴۸- ۱۳۰۲) تجدید حیات اسلام شیعی را مؤثرترین واکسن در برابر بیماری واگیر غربزدگی تشخیص میداد و روحانیون را صلاحیتدارترین پزشکانی تلقی میکرد که میتوانند واکسن نجاتدهنده هویت را فراهم سازند. در نگاه آلاحمد، مذهب شیعه یک ایدئولوژی مناسب برای بسیج سیاسی تلقی میشد.
استاد شهیر آیت¬الله شهید مرتضی مطهری (۱۳۵۸- ۱۲۹۸) با نقد و بررسی پایههای فکری غربزدگان، بررسی استدلالی و منطقی مکاتب فلسفی، فکری و اجتماعی غرب و تبیین و تشریح اصول اعتقادی مکتب اسلام در قالبهای منطقی و بهروز، نقش مهمی در شکست طلسم غربزدگی بر عهده گرفت؛ چون او معتقد بود که مبارزه با مظاهر غربزدگی بدون مبارزه با زیربنای فکری و فلسفی فرهنگ غرب، ناقص و نادرست است. شهید مطهری در ایجاد و رشد جریان بازگشت به خویشتن، دارای نقش ارزندهای بود.
مرحوم دکتر علی شریعتی (۱۳۵۶- ۱۳۱۲) بار دیگر با زبان امروزی مسئله تجدید حیات اسلام و زدودن آن را از خرافات مطرح کرد؛ در واقع، راهحل او دنباله گفتمان غربزدگی جلال آلاحمد بود. به نظر او، حفظ اسلام میتواند به جوامع درمانده پایان قرن بیستم کمک کند، ولی نه اسلام منحط، ضعیف و همدست با دولت مستبد بلکه باید به اسلام واقعی پیامبر صلیالله علیه و آله بازگشت، به اسلامخواهان عدالت، به اسلام مترقی و انقلابی. چنین اسلامی خواهد توانست جوامع را دگرگون سازد. از نظر شریعتی، غرب، دارای دو بعد فرهنگی و سیاسی (امپریالیسم) است. او نه به غرب ایمان داشت و نه به شرق کمونیست بلکه او به اسلام اصیل ایمان داشت.
ب) جریان معتقد به رد مطلق غرب و تجدد
در این دیدگاه دو گرایش وجود دارد: یکی رویکرد سنتی و دیگری متجددین. سنتگراها معتقدند که راهحل معضلات ایران تنها باتکیهبر رهیافتهای سنتی ممکن است و هر گونه الگوگیری از راهورسم زندگی فرنگیان نهتنها مشکلی را حل نمیکند؛ بلکه بر مشکلات میافزاید. مهمترین و بهترین شارح این رویکرد، رساله شیخ و شوخ است. در این رساله، راهحل غربگرایان شدیداً مورد انتقاد قرار گرفته و از غربگرایان با نامهایی چون شوخ، تمسخر پیشه، بیسواد و مقلد یاد شده است.
رساله شیخ و شوخ، گفتوگویی است بین شیخ سنتگرا و شوخ متجدد و فرنگیمآب که مؤلف نخواسته نامش را فاش نماید . وی از مخالفان تأسیس دارالفنون، ملکم خان، سید جمالالدین اسدآبادی، محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، عبدالغفار نجمالملک، جلال قاجار، صاحب نامه فروزان و دهها روشنفکر عصر ناصری است.
شیخ، مظهر و نماد سنت است . وی در رساله خود برای شوخ به اثبات میرساند که تمامی این فنون و علوم در ساحت تمدن اسلام رشد و نمو یافتهاند و بدون هیچ مراجعهای به آنها میتوان در کتابهای قدما به این معارف دستیافت. او غرب را آمیزهای از فساد و تباهی اخلاقی و ظواهری از علوم و فنون میبیند که از جاده کمال بر کنار است و بدتر از غرب، غرب باوران هستند که مدینه فاضله و کعبه مقصودشان مدنیت جدید فرنگی است . وی الگوی نوسازی غرب مدار را سم مهلکی برای جامعه ایران میداند.
گرایش دیگر این جریان (رد مطلق غرب) روشنفکران تحصیلکرده در غرب و غیرروحانی هستند. آنان خواستار نفی مطلق غرب هستند به دلیل این که معتقدند غرب مجموعهای یکپارچه است و نمیتوان چیزهایی را بهدلخواه خود از آن برگزینیم. به نظر آنها، فنّاوری مجموعهای از اشیا و ابزار نیست؛ بلکه یک ذات و شیوه تفکر است که بر جهان تسلط یافته است.
احمد فردید (۱۳۷۳- ۱۲۹۱) معتقد است، انسانها دارای سه بعد علمی، فلسفی و معنوی هستند، گرچه اولی و دومی در سنت فکری غرب جایی برجسته داشته، ولی سومی بهگونهای آشکار غایب و خاموش شده است. بدینسان او به این نتیجه میرسد که غرب را هم بهعنوان یک هستیشناسی وهم بهعنوان یک شیوه زندگی باید ترک گفت . وی معتقد است برای رویارویی با غرب باید به کنه فلسفه و هستیشناسی آن دستیافت؛ چون شناخت دیگری شرط لازم شناخت خویش است.
سید حسین نصر (... -۱۳۱۲) منتقد تجدد است و ادعا میکند که عصر نو - که ویژگی آن طغیان انسان علیه خداوند، جدایی عقل از نور راهنمای خرد و کمبود فضیلت است - به منجلاب آشفتگی، انحطاط و نادرستی انجامیده است. او در مورد وضع خاص ایران، طغیان فکری خود را در برابر غرب تهدیدکننده و وسوسهگر، در قالب چهار راهبُرد زیر بیان میکند: اول، احیای سنت¬های اصیل فکری ایران از راه جانبخشی دوباره به فلسفه و عرفان اسلامی. دوم، هشدار به ایرانیان در مورد سرشت علوم، فلسفه و فنّاوری غربی و خطراتی که اخذ آنها برای فرهنگ ایران به بار میآورد. سوم، آگاهساختن ایرانیان از فرهنگها و تمدنهای آسیا بهعنوان وزنهای متعادل سازنده در برابر نفوذ تمدن غرب و چهارم، کوشش در ایجاد راهی که از طریق آن حفظ اصالت فرهنگی ایران در برابر فرهنگ، فنّاوری و علوم غربی امکانپذیر گردد . وی معتقد است که نهتنها اثرها بلکه شالودههای تمدن مدرن را باید بیاعتبار دانست و به نقد جامع از تجدد و سکولاریسم پرداخت.
رضا داوری (... -۱۳۱۲) غرب را یک کلیت و مجموعهای واحد میداند. به اعتقاد او، انتقاد باید با هدف¬گرفتن انسان باوری و تجدد بهعنوان معروفترین میراث آن، تفکر غربی را بیاعتبار سازد. غرب یک نحوه تفکر و عمل تاریخی است. به نظر وی، علم و فنّاوری توأم با باور و ارزش است. فنّاوری مجموعهای از اشیا و ابزار نیست؛ بلکه یک ذات و شیوه تفکر است که بر جهان تسلط یافته است. در نتیجه، در پی نفی مطلق غرب است. به نظر داوری، فنّاوری نهتنها مردم را ارباب خود نساخته؛ بلکه آنان را فرمانبردار خودکرده است؛ یعنی وسیله آزادی به ابزار اسارت تبدیل شده است. او میگوید: غرب مجموعهای یکپارچه است و نمیتوان چیزهایی را بهدلخواه از آن برگزینیم. در نتیجه باید به سرنوشت خود غرب بیندیشیم نه به سرنوشت فردفرد غربیان.
۴) نتیجهگیری
در بررسی موضوع انواع واکنش روشنفکران ایرانی سده اخیر در مواجهه با فرهنگ غربی، پس از ذکر مفاهیم و تاریخچه آشنایی روشنفکران ایرانی با غرب، به سه واکنش مهم روشنفکران ایران نسبت به فرهنگ غرب اشاره شد.
عدهای از روشنفکران در تقویت و تجدید عظمت گذشته ایران، ابتدا از علوم و فنون غرب کمک گرفتند و سپس در ابعاد اداری و آموزشی به اصلاحات دست زدند. این رویکرد به فناوری غرب اعتقاد داشت؛ مثل عباس میرزا، قائممقام فراهانی و امیرکبیر.
دستهای دیگر خواهان تقلید از غرب در همه زمینهها شدند. تنها راه پیشرفت کشور را فرنگی شدن و تقلید از غرب آن هم بهصورت لجامگسیخته میدانستند؛ مثل ملکم خان، آخوندزاده و تقیزاده. اما در یک دید کلان دودسته اول خواهان پیروی از تمدن غرب بودند.
تعداد دیگری از روشنفکران، بحث بازسازی تفکر دینی و بازگشت به خویشتن را مطرح کردند. این رویکرد به دو گرایش عمده تقسیم میشود: گرایشی که راه چاره را بازگشت به خویشتن و اخذ جنبههای مثبت فرهنگ و تمدن غربی و رد جنبههای منفی و استعماری غرب میداند؛ مثل سید جمالالدین، جلال آلاحمد، امام خمینی، مطهری و شریعتی. گرایش دوم راه چاره را احیای تفکر دینی و بازگشت به خویشتن و رد مطلق غرب معرفی میکند، البته اینها، دستهای، سنتی میاندیشند مثل صاحب رساله شیخ و شوخ و دستهای دیگر در زمره متجددین بهحساب میآیند؛ مثل فردید، نصر و داوری.
به نظر میرسد که در میان واکنشهای موجود، واکنش سوم (جریان احیا و بازسازی تفکر دینی، بازگشت به خویشتن) آن هم دستهای که به اخذ جنبههای مثبت فرهنگ و تمدن غربی و رد جنبههای منفی و استعماری غرب معتقد است، از صحت و درستی بیشتری برخوردار است؛ چون بهروز، مطابق با واقع و منطقی است و عمل به آن موجب عمران و آبادی و پیشرفت مادی و معنوی جامعه میگردد.
روشنفکران واکنش سوم کوشیدند تا بهوسیله امروزی کردن سنتها، راه میانهای را برگزینند؛ یعنی نه از روی تعصب، با فرهنگ و تمدن غرب مخالفت میکنند و نه بیتفکر به طور مطلق آن را میپذیرند.
این رویکرد تاکنون آثار مثبتی در پیشرفت و ترقی ایران داشته است. تقویت این نگرش موجب توسعه و شکوفایی بیشتر و رفع عقبماندگی خواهد شد. این رویکرد دارای بیشترین نفوذ و طرفدار است.