مقاله انفجار اطلاعات از شهید سید مرتضی آوینی :
انفجار اطلاعات! نمیدانم چرا من از این تعبیر آنچنانکه باید نمیترسم و حتی چهبسا مثل کسی که دیگر صبرش تمام شده است از فکر اینکه جهان به سرنوشت محتوم این عصر نزدیکتر میشود خوشحال میشوم. نیچه خطاب به فیلسوفان میگوید: «خانههایتان را در دامنههای کوه آتشفشان بنا کنید» و من همه کسانی را که در جستوجوی حقیقتاند مخاطب این سخن مییابم. «گریختن» مطلوب طبع کسانی است که فقط به عافیت میاندیشند و اگرنه، مرگ یکبار، زاری هم یکبار.
دهکده جهانی واقعیت پیدا خواهد کرد، چه بخواهیم و چه نخواهیم. این حقیقت تنها ما را که شهروندان مطیعی برای این دهکده بزرگ نیستیم مضطرب نمیدارد و بلکه غرب را هم چهبسا بیشتر از ما به اضطراب میاندازد. ما شهروندان مطیعی برای دهکده جهانی نیستیم؛ این سخن نیاز به کمی توضیح دارد.
شهروندِ مطیع کسی است که وجود فردیاش مستحیل در جامعهای است که پیرامون او وجود دارد. اعتراضی ندارد. استدلالهای رسمی را میپذیرد و در صدق گفتار سیاستمداران تردید روا نمیدارد. تا آنجا تسلیم قوانین محلی است که عدالت را نه قبله قانون که تابع آن میبیند. به آنچه فرامیخوانندش روی میآورد و از آنچه بازمیدارندش پرهیز میکند. دروازههای گوش و چشم و عقلش برای پیامهای پروپاگاندا باز است و مثلاً در ایران خودمان وقتی میشنود که «بانک فلان، بانک شماست»، باور میکند و پولش را در بانکی انبار میکند که جایزه بیشتری میدهد... و ازاینقبیل و خوب! دهکده جهانی هم برایآنکه سر پا بماند به شهروندان مطیعی نیاز دارد که سرشان در آخور خودشان باشد.
در آغاز دهه هشتاد میلادی واقعه بسیار شگفتآوری در کره زمین روی داد که غرب را از خواب غفلتی که به آن گرفتار آمده بود خارج کرد. در نقطهای از کره زمین که یکی از غلامان خانهزاد کاخ سفید حکومت میکرد، ناگهان میلیونها نفر از مردم از خانهها بیرون ریختند و فارغ از ملاحظات و معادلات غریزی مربوط به حفظ حیات، سینه در برابر گلولهها سپر کردند و ارتشی هم که دهها میلیارد دلار خرج آن شده بود به انفعالی گرفتار آمد که چاقو در برابر دسته خویش دارد: چاقو دستهاش را نمیبرد. مردم چه میخواستند؟ عجیب اینجاست. مردم چیزی میخواستند که هرگز با عقل حاکم بر دنیای جدید جور درنمیآمد: حکومت اسلامی. نمونهای هم که برای این حکومت سراغ داشتند به سیزده قرن پیشباز میگشت. مردم ایران این «پیام» را از کدام رادیو و تلویزیون، فیلم و یا تئاتری گرفته بودند؟ این پرسشی بود که غرب نمیتوانست به آن جواب گوید. مهم نیست که غرب این نوع حرکتهای اجتماعی را چه مینامد: بنیادگرایی، ارتجاع و یا هر چیز دیگر... مهم این است که این واقعه نشان داد «حصارهای اطلاعاتی قابلاعتماد نیستند».
ببینید! واقعه شگفتآوری که رخداده بود این بود که غرب ناگهان خود را نه با کشور «جشن هنر شیراز» و «آربی آوانسیان» و «اسرار گنج دره جنی» و «دایی جان ناپلئون» و «جشنهای دو هزار و پانصدساله» و «فریدون فرخزاد»... که با کشور سید مجتبی نواب صفوی و حاج مهدی عراقی روبرو یافت و انقلاب اسلامی در داخل مرزهای «سپهر اطلاعاتی» غرب روی داد، در یک جزیره ثبات، و پیروز هم شد.
مهم اینجاست که واقعهای نظیر این بازهم در هر نقطه دیگری از جهان میتواند روی دهد. من شهر «دوشنبه» را پیش از آنکه به تسخیر رحمان نبی¬اُف و ارتش سرخ در آید دیده بودم. در آنجا با روشنفکرانی آشنا شدم که تو گویی از زمان سامانیان آمده بودند و در نمازجمعه در صف نمازگزارانی ایستادم که خارج از جوّ رسانههای گروهی و در عصر ابوحنیفه میزیستند و هماکنون مگر در شرق اروپا و در میان مسلمانان حوزه بالکان چه میگذرد؟ تصویری که ما در مجله «سوره» چاپ کردیم بسیار گویاست: جوانی با گیسوان بلند و عینک رمبویی پیشانیبندی بسته است که روی آن نوشته: «اللهاکبر، جهاد» و این واقعه در میان مرزهای واپایش شده سپهر اطلاعاتی غرب روی داده است؛ و مگر جایی در کره زمین هست که بیرون از این مرزها باشد؟
دهکده جهانی واقعیت پیدا کرده است، چه بخواهیم و چه نخواهیم، و ماهوارهها مرزهای جغرافیایی را انکار کردهاند. این همان دهکدهای است که گرگوار سامسا در آن چشمباز کرده است. این همان دهکدهای است که مردمانش صورت مسخ شده «کرگدن»های اوژن یونسکو را پذیرفتهاند. همان دهکدهای که مردمانش «در انتظار گودو» هستند. این همان دهکدهای است که در آن مردمان را به یک صورتِ واحد قالب میزنند و هیچکس نمیتواند از قبول مقتضیات تمدن فنّاورانه سر باز زند. این همان دهکدهای است که بر سر ساکنانش آنتنهایی روییده است که یکصد و پنجاه کانال ماهوارهها را مستقیماً دریافت میکنند. این همان دهکدهای است که در آن روبوتها عاشق یکدیگر میشوند. این همان دهکدهای است که در آن «ترمیناتور دو» به سیسال قبل بازمیگردد و خودش را از بین میبرد. این همان دهکدهای است که در آن «بَت من» و «ژوکر» با هم مبارزه میکنند. این همان دهکدهای است که در تلویزیونهایش دختران ششساله را آموزش جنسی میدهند، همان دهکدهای که در آن گوسفندهایی با سر انسان و انسانهایی با سر خوک به دنیا میآیند. این همان دهکدهای است که در آن تابلوی «مسیح از ورای ادرار» ماهها توجهات همه رسانههای گروهی را به خود جلب میکند. این همان دهکدهای است که در آن دویست و چهل و شش نوع تجاوز جنسی رواج دارد... اما عجیب اینجاست که بازهم این همان دهکدهای است که در زیر آسمانش بسیجیان در رملهای فکه زیستهاند، همان دهکده جهانی که در نیمهشبهایش ماه، هم بر کازینوهای «لاسوگاس» تابیده است و هم بر حسینیه «دوکوهه» و گورهایی که در آن بسیجیان از خوف خدا و عشق او میگریستهاند. دنیای عجیبی است، نه؟
بیش از یک قرن است که علیالظاهر هیچ تمدنی جز تمدن غرب در سراسر سیاره زمین وجود ندارد. همهجا در تسخیر این صورت از حیات بشری است که تمدن غرب با خود به ارمغان آورده است. هیچیک از اُمم عالم نتوانستهاند نه در زبان، نه در فرهنگ، نه در معماری، نه در حیات اجتماعی و نه در زندگی فردی، خود را از تأثیرات تمدن غرب دور نگاه دارند و اکنونکه با وجود ماهوارهها، مرزهای جغرافیایی نیز انکار شده است آینه جادو در یکایک خانههای این دهکده بههمپیوسته جهانی نفوذ کرده است، عقل سطحی چنین حکم میکند که دیگر هیچچیز نمیتواند حکومت جهانی مفیستوفلس را حتی به لرزه بیندازد، چه رسد به آنکه آن را به انقراض بکشاند. اما چنین نیست.
میلان کوندرا در کتاب «هنر رُمان» از تناقضهایی خاصّ این آخرین دوران تمدن غرب نام میبرد که آنها را «تناقضهای پایانهای» میخواند. مثالی که او میآورد میتواند پرده ابهام از این تعبیر به یک سو زند:
در طیّ عصر جدید، عقل دکارتی همه ارزشهای به ارث رسیده از قرونوسطی را، یکی پس از دیگری تحلیل میبرد. اما، در زمــان پیروزی تــامّ و تمام عقل، ایــن عنصر غیرعقلی محض (قدرتی صرفاً در پی خواست خویشتن) است که بر صحنه جهان تسلط خواهد یافت، زیرا دیگر هیچ نظامی از ارزشهای مقبول همگان وجود ندارد که بتواند مانع پیشروی آن شود.
اگر واقعگرا باشیم جنگ جهانی دوم را یکی از پایانه ¬هایی خواهیم یافت که ذات متناقض غرب در آن ظهور یافته است. نمیدانم شما جنگ کویت را چگونه تفسیر میکنید، اما من در آن یک تناقض مییابم؛ تناقضی که شاخکهای حسّ ششم بسیاری از متفکران غربی - و از جمله نوآم چامسکی - آن را دریافت. غرب پیروزی خود را در جنگ کویت در میان یک حسّ اضطراب همگانی جشن گرفت و این اضطراب، از جمله در لسآنجلس، نشتری شد که دُمل چرکین یک اعتراض واقعی را ترکاند.
غرب ذاتی پارادوکسیکال دارد و این پارادوکسهای پایانهای، سرنوشت محتومی هستند که تمدن امروز بهسوی آن راه میسپرده است. انفجار اطلاعات از همین پایانههایی است که تناقض نهفته در باطن تمدن امروز را آشکار خواهد کرد. وقتی حصارهای اطلاعاتی فروبریزد مردم جهان خواهند دید که این دژ ظاهراً مستحکم بنیانهایی بسیار پوسیده دارد که به تلنگری فرو خواهد ریخت. قدرت غرب، قدرتی بنیان گرفته بر جهل است و آگاهیهای جمعی که انقلاب¬زا هستند به یکباره روی میآورند؛ همچون انفجار نور. شوروی نیز تا آنگاه که فصل فروپاشیاش آغاز نشده بود خود را قدرتمند و یکپارچه نشان میداد و غرب نیز آن را همچون دشمنی بزرگ در برابر خویش میانگاشت. تنها بعد از فروپاشی بود که باطن پوسیده و ازهمگسیخته شوروی آشکار شد.
اکنون در غرب، همه چیز با سالهای دهه ۱۹۳۰ تفاوت یافته است. مردم با اضطرابی که از یک عدم اطمینان همگانی برمیآید به فردا مینگرند. آنها هر لحظه انتظار میکشند تا آن دژ اطلاعاتی که موجودیت سیاسی غرب بر آن بنیان گرفته است با یک انفجار مهیب فروبریزد و آن روی پنهان تمدن آشکار شود. برایآنکه ردیف منظم آجرهایی که متکی بر یکدیگر هستند فروریزد، کافی است که همان آجر نخستین سرنگون شود. تمدنها هم پیر میشوند و میمیرند و از بطن ویرانههایشان تمدنی دیگر سر برمیآورد. در آغاز، تمدن با یک اعتماد مطلق به قدرت خویش پا میگیرد و هنگامیکه این احساس جای خود را به عدم اعتماد بخشید، باید دانست که موعد سرنگونی فرارسیده است.
و اما درباره خودمان. نباید بترسیم. حصارها تا هنگامی مفید فایدهای هستند که دزدان شب رو، بر زمین میزیند، اما آنگاه که دزدان از آسمان فرود میآیند، چگونه میتوان به حصارها اطمینان کرد؟ پس باید از این اندیشه که حصارهایی بتوانند ما را از شرّ ماهوارهها محفوظ دارند، بیرونشد و «خانه را در دامنه آتشفشان بنا کرد». باید در روبهروشدن با واقعیت، بهاندازه کافی جرئت و شجاعت داشت. غرب چنین است که در عین ضعف، بیشتر از همیشه رجز میخواند تا خود را در پناه وهم حفظ کند. جنگ کویت چنین بود و بنابراین، تنها اسیران حصارهای توهّم را به وحشت دچار کرد نه آنان که ضعف و پیری این قدارهبند مفلوک را در پس اعمال و اقوالش میدیدند. میخواهم بگویم که خود ماهواره، در عالم واقع، آنهمه ترس ندارد که طنین این خبر در عالم وهم: «ماهواره دارد میآید». طنین این خبر تا آنجا هراسناک است که بسیاری، از هماکنون فاتحه همه چیز را خواندهاند: هویت ملی، اخلاق، زبان فارسی... چنانکه پیش از آمدن تلویزیون نیز سخنانی چنین در افواه بود.
ماهواره مظهر آن پیوستگی جهانی است که تمدن جدید انتظار میبرده است. آمریکا نیز مظهر آن اراده جمعی است که همراه با بشر جدید پیدا شده و در جستوجوی قدرت و استیلا، توسعه و اطلاق یافته است. «استیلا» و «ولایت» همریشه هستند و اگر بعضی از محققان استیلای غرب را بر عالم «ولایت طاغوت» خواندهاند، تعبیری را میجستهاند که بتواند مفاهیم جدید را در حوزه معرفت دینی معنا کند؛ و چه تعبیر درستی یافتهاند. غرب، از همان آغاز، غایتی مگر برپایی یک حکومت جهانی نداشته است و هماکنون نیز چه آنان که از حاکمیت ماهوارهها به وحشت افتادهاند و چه آنان که مشتاقانه چنین روزی را انتظار میبرند، هر دو، حاکمیت ماهوارهها را با حاکمیت جهانی غرب یکسان گرفتهاند؛ و هر دو اشتباه میکنند.