کد درس: 3060201
هدف کلی : تاریخ تحولات گذر از قرون‌وسطی به رنسانس 
​​​​​​​
عنوان جزئی:دوران ماقبل قرون‌وسطی و قرون‌وسطی​​​​​​​​​​​​​​
​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​مدت زمان:۶۰ دقیقه 
​​​​​​​​​​​​​​
ثبت گزارش

وجه بیان
شناخت و درک صحیح نسبت به پدیده‌های ظاهری تمدن غرب بدون مشخص‌کردن ریشه‌های فکری آن، کاری عبث و ناموفق خواهد بود؛ باید دانست که تاریخچه شکل‌گیری تمدن غرب بالاخص در دوره‌های قرون‌وسطی و رنسانس، تأثیرات بسیار عمیقی در شکل‌گیری و تکون تفکر و تمدن فعلی غرب داشته‌اند. به همین سبب می‌توان به مؤلفه‌های فعلی تمدن غرب در زمینه‌های فرهنگ، اقتصاد، سیاست و سبک زندگی اشاره کرد که همگی برخاسته و برساخته همین دوران هستند؛ لذا مناسب است تا فراگیران با این دوران بالاخص دوران قرون‌وسطی و رنسانس از تاریخ غرب، آشنایی اجمالی داشته باشند.
برای همین تلاش شده تا این مبحث را در دو جلسه با عناوین زیر بررسی کنیم:
1)    دوران ماقبل قرون‌وسطی و قرون‌وسطی
2)    دوران عصر رنسانس

 در این طرح درس به‌عنوان اول از این موضوع یعنی دوران ماقبل از قرون‌وسطی و قرون‌وسطی می‌پردازیم.


هدف شناختی:
با اوضاع‌واحوال و تفاوت‌های نظامات فکری، سیاسی و اقتصادی حاکم بر زندگانی مردم در هریک از دوره¬های ماقبل قرون‌وسطی و قرون‌وسطی به‌صورت اجمالی آشنا می‌شود.
با نقش و اقدامات و همچنین ارتباطات کلیسا با مردم در دوره قرون‌وسطی آشنا می‌شود.
با جنگ‌های صلیبی، دلایل، نتایج و اوضاع حاکم بر آن دوره تاریخی به‌صورت اجمالی آشنا می‌شود.


هدف عاطفی:
نسبت به افکار و رفتارهای خشونت¬طلبانه، خرافه‌پرستی و ظلم مداری احساس انزجار می‌کند.

هدف رفتاری:
مطالعه پیرو مباحث تاریخی را در برنامه خود قرار می‌دهد.
ظاهرگرایی، سطحی‌نگری و جزم‌اندیشی را به‌عنوان مؤلفه‌های انحرافات دینی مدنظر قرار می‌دهد.


جملات کلیدی:
شهید مطهری: «در قرون‌وسطا که مسئله خدا به دست کشیش‌ها افتاد، یک سلسله مفاهیم کودکانه و نارسا درباره خدا به وجود آمد که به‌هیچ‌وجه با حقیقت وفق نمی‌داد و طبعاً افراد باهوش و روشنفکر را نه‌تنها قانع نمی‌کرد، بلکه متنفر می‌ساخت و بر ضد مکتب الهی برمی‌انگیخت» (کتاب علل گرایش به مادیگری، ص ۴۷۴).
شهید مطهری: «کلیسا علاوه بر عقاید خاص مذهبی، یک سلسله اصول علمی مربوط به جهان و انسان را که غالباً ریشه‌های فلسفی یونانی و غیریونانی داشت و تدریجاً مورد قبول عُلمای بزرگ مذهب مسیح قرار گرفته بود، در ردیف اصول عقاید مذهبی قرارداد و مخالفت با آن «علوم رسمی» را جایز نمی‌شمرد؛ بلکه به‌شدت با مخالفان آن عقاید مبارزه می‌کرد. خطای عمده کلیسا در دو جهت بود: یکی اینکه کلیسا پاره‌ای معتقدات علمی بشری موروث از فلاسفه پیشین و عُلمای کلام مسیحی را در ردیف اصول مذهبی قرارداد و مخالف با آن‌ها را موجب ارتداد دانست. دیگر اینکه حاضر نبود صرفاً به ارتداد اکتفا کند و هرکسی که ثابت شد مرتد است، او را از جامعه مسیحیت طرد کند؛ بلکه با نوعی رژیم پلیسی خشن در جست‌وجوی عقاید مافی‌الضمیر افراد بود» (مجموعه آثار، ج ۱، ص ۴۸۷).
استیفن هیبرگ: «قرون‌وسطی، سیاه‌ترین دوران تاریخی اروپا بود که فساد، تباهی، جهل و نادانی در ان فراوان بود و فقط تبادل فرهنگی و علمی با مسلمانان توانست ان دوران سیاه را از بین برد. با پایان قرون‌وسطی، اختراعات، ابداعات و اکتشافات به دلیل حضور مسلمانان و آموزش و تعلیم اسلامی آن‌ها در اروپا بود که موجی از نوآوری و شکوفایی را به وجود آورد» (آغاز تاریخ جدید فرهنگی اروپا در قرون‌وسطی).


کلیدواژه:
قرون‌وسطی - دوران تاریک - جنگ‌های صلیبی - حاکمیت کلیسا - اروپای ماقبل قرون‌وسطی - نظام ارباب‌رعیتی - شهید آوینی و تمدن غرب

سؤالاتی که ارائه این عنوان به آن‌ها پاسخ می‌دهد:        
دلایل، نتایج و همچنین شرایط حاکم بر زندگانی مردم در دوره جنگ‌های صلیبی به چه صورت بوده است؟
اوضاع‌واحوال و تفاوت‌های نظامات فکری، سیاسی و اقتصادی حاکم بر زندگانی مردم در هریک از دوره¬های ماقبل قرون‌وسطی و قرون‌وسطی چگونه بوده است؟
کلیسا در قرون‌وسطی چه اقداماتی می‌کرد؟ دارای چه نقشی بود و چه نوع ارتباطی بار مردم داشت؟




اهـــداف درس

ورود به بحث:
مطالعه صفحات ۱۰۵ الی ۱۳۸ (از مسیح تا مسیحیت) از کتاب روایت تفکر، فرهنگ و تمدن از آغاز تاکنون؛ آسمان به زمین الصاق شد

زمان و مکان پیشنهادی:
ایام ولادت حضرت عیسی مسیح (ع)

روش های درس

​​منابـع پیشنهادی

توضیحات سودمنـد


•    دوران قبل از قرون‌وسطی :
مسیح (ع) ظهور کرد. این مهم‌ترین دلیل سقوط امپراطوری پر عظمت روم بود. تعالیم حضرت مسیح در تعارض جدی با فلسفه و جهان‌بینی رومی‌ها بود. البته امپراطوری روم در اثر عملکرد ظالمانه‌اش، در سراشیبی سقوط بود. ولی مسیحیت باعث سرعت و قطعیت فروپاشی‌اش شد.
با ظهور مسیح، بار دیگر توحید و یگانه‌پرستی تبلیغ شد. مسیح با نفی و طرد رفاه‌طلبی، زندگی ساده را تبلیغ و خود به آن عمل می‌کرد. مهم‌ترین اعتقادی که مسیحت ترویج کرد و این تیرخلاصی بود بر پیکره نیمه‌جان تمدن دنیا محور رومی - اعتقاد به آخرت، جاودانگی و زندگی بعد از مرگ بود. چند سالی از دعوت علنی مسیح نمی‌گذشت (حدود سال ۳۳) که رومی‌ها به خطر اندیشه‌های او برای بقای تمدن خود پی بردند. وقتی مسیح عروج کرد، دینش در بدترین شرایط بود؛ ولی در حال گسترش. این وضع نا به سامان پیروان مسیحیت حدود ۳۰۰ سال طول کشید. کم‌کم نیاز به دستورالعمل برای زندگی، باعث شد که چهار نفر از یاران حضرت عیسی (متی، لوقا، یوحنا و مرقس) به جمع‌آوری انجیل بپردازند. کلیسا از بین انجیل‌های موجود، در یک انتخاب بحث‌انگیز چهار نسخه را برگزید و بقیه را از بین برد. انجیل و برنامه‌های آن توسط برخی یاران مسیح مثل پطرس و پولس، بعد از او هم به‌شدت تبلیغ می‌شد. کلیسا در این سه قرن شکل‌گرفته و گسترش پیدا کرد. مسیحیان، کلیساها را کلیدهای بهشت بر روی زمین می‌دانستند که بر اساس دستور صریح انجیل، مدیریت آن‌ها به پطرس سپرده شده بود. کلیسا عبادات را منظم کرد و آیین مسیحیت تقریباً درکل اروپای امروزی گسترش پیدا کرد.
بعد از دیوکلتیانوس، کنستانتینوس امپراتور روم شد. امپراتور در سال ۳۱۳م. طبق منشوری که به منشور میلان مشهور شد، به مسیحیان حق داد به آیین‌های دین خود عمل کنند. مسیحیت شکفت، رشد کرد و در فاصله کوتاهی تمام روم را در برگرفت. تنها ۶۰ سال بعد از بیانیه میلان، مسیحیت دین رسمی روم شد. بعد از رسمی شدن دین مسیح در روم، چند اتفاق مهم افتاد:
1)    ظهور فرقه جدید کلام و اعتقادات مسیحی
 تا زمانی که مسیح با تمام عظمت و روحانیتش در بین مردم بود، آن‌ها او را بنده خدا می‌دانستند. اما بعد از عروج او، جایگاهش مورد اختلاف قرار گرفت. اختلافات و نزاع‌ها، باعث ایجاد گروه‌های تندرو و شاخه‌های فراوانی در هر فرقه شد.
2)    ورود ناخالصان به مسیحیت و ایجاد رهبانیت
مسیح خودش ساده‌زیست بود. پیروان او مخصوصاً بعد از رسمی شدن دینشان این کار را افراط کشاندند. بعد از رسمی شدن مسیحیت، تعداد زیادی از رومی‌ها که منافی دنیایی خود را در قبول این دین می‌دیدند، به‌اجبار مسیحی شدند. در نتیجه کلیسا با خیل مسیحی‌هایی مواجه شد که به دین اعتقاد و ایمانی نداشتند.
رهبانیت گروهی از مؤمنین در پیروی از مسیح، عکس‌العملی طبیعی به این وقایع بود. گروهی به نام «راهبان تنها» تشکیل شد که روی سکوها می‌نشستند، بر زمین یا تخته‌سنگ‌ها می‌خوابیدند، نان خشک می‌خوردند و گاهی می‌شد که سال‌ها حتی حدود ۱۵ سال، با کسی حرف نمی‌زدند. بعضی از آن‌ها سال‌ها به‌تنهایی در غار زندگی می‌کردند و جز تکه پارچه‌ای برتن، لباسی نداشتند. این رفتارها در مخالفت با هوای نفس و دوری از وسوسه‌های دنیوی و شهوانی بود. آرام‌آرام کشیشان متوجه خطرات رواج این نوع رفتار زندگی برای مسیحیت شدند و با آن مقابله کردند.
3)    ایجاد نظام آموزشی مسیحیت
نیاز به آموزش تعالیم مسیحیت به نو مسیحیان و کشیش‌ها باعث شد، تعدادی از قدیسان و کشیش‌ها وظیفه تعلیم کتاب مقدس و تدوین کتب جانبی را برعهده بگیرند. اطفال ابتدا به مدارس رومی می‌رفتند و خواندن و نوشتن و علوم قدیمی رسانی و رومی مثل حساب، هندسه، شعر و ادبیات را می‌آموختند، بعد برای آموختن مبانی مسیحیت مدتی هم در خدمت پدران مقدس بودند. اوایل این تعلیمات اجباری نبود؛ ولی در اواخر قرون‌وسطی اجباری شد. محیط و فضای آموزش اغلب در کلیساها و یا صومعه‌ها تشکیل می‌شد.
برای آن‌ها که قصد کشیش شدن داشتند، دوره‌های خاصی ترتیب داده شده بود. این آموزش‌ها در تشکیل مبانی علمی، اقتصادی و سیاسی نظام‌های قرون‌وسطی تأثیر زیادی داشته. این دوره، دوره گسترش و نظام‌مندی مسیحیت و کلیسا است، عقاید، فلسفه سیاسی، اقتصاد، حقوق، علم، معماری و مجموع شیوه زندگی مسیحی از شیوه زندگی رومی - یهودی آرام‌آرام جدا شده و سازمان پیدا کرد. این ۱۵۰ سال را باید آماده‌شدن مسیحیت برای جهش تمدنی دانست.
4)    نفوذ در بین بربرها و مصریان
 با تلاش‌های فراوان مبلغانی که به‌شدت دغدغه گسترش دینشان را داشتند، مسیحیت از شمال در میان بربرها و از جنوب بین مصری‌ها گسترش قابل‌ملاحظه‌ای پیدا کرد که در بین آن‌ها قوم «گوت» از همه معتقدتر و مؤمن‌تر بودند. کلیساهایی هم برای اقوام مختلف ساخته شد و مخصوصاً عقاید آریوس در آن‌ها بسیار رواج داشت. به دلیل خشکسالی‌های متعدد، بسیاری از ژرمن‌ها و بربرها به داخل مرزهای امپراطوری روم آمدند. آشنایی این مهاجران با فرهنگ دینی مسیحیت که تحت‌تأثیر هم‌نشینی با مسیحی‌های رومی بود، در سال‌های بعد اثرات خود را آشکار کرد.
وقوع خشکسالی‌ها و قحطی‌هایی در مناطق زندگی بربرها و تحریکات عده‌ای از کشیش‌ها که امپراطوری را زمینه مناسبی برای توسعه دین نمی‌دیدند، از دلایل حمله بربرها به روم است. بعد از نبردهای فراوان، سرانجام در سال ۴۱۰م. گوت‌ها به فرماندهی «آلاریک» موفق شدند شهر «رم» پایتخت امپراطوری روم غربی را تصرف و غارت کنند. آن‌ها در طول حملاتشان هیچ‌وقت متعرض کلیسا و کشیش‌ها نشدند. در اثر این حملات آشوب کل اروپا را فراگرفت. در غارت بربرها امپراطوری روم غربی و پایتختش «رم» ویران شد. اما قسمت‌هایی از امپراطوری روم شرقی و به‌خصوص پایتختش «قسطنطنیه» به‌خاطر موقعیت جغرافیایی‌اش تصرف نشد. بربرها مدتی بعد دستورات کلیسا را به طور کامل پذیرفتند و کلیسا هم در آموزش این قوم تلاش کرد. آرام‌آرام بربرهای چادرنشین، تحت‌تأثیر کلیسا، شهرنشین شده و با فرهنگ جدید آشنا شدند.
اقوام مختلف بربرها با هم اختلاف داشته و دائم مشغول جنگ بودند. فرانک‌ها و ژرمن‌ها بارها با هم جنگیدند. دراین‌بین تنها نقطه ثبات همان کلیسا و وساطت پاپ بود که از بسیاری خون‌ریزی‌ها در رم جلوگیری کرد. کلیسا سعی کرد با نفوذ در پادشاهان بربر ثبات سیاسی را هم حاکم کند و هم‌زمان به گسترش مسیحیت هم بپردازد. این شروع حرکت جدی آن‌ها برای در دست‌گرفتن قدرت سیاسی بود. کشیش‌ها کشورداری و سیاست را به بربرها یاد دادند. کلیسا سعی می‌کرد که حافظ علم و دانش باشد که البته موفق هم شد. هرچند برخی قبایل بربر تا مدت‌ها به‌صورت کامل مسیحی نشدند، اما نفوذ مسیحیت در بین بربرها و رومی‌ها تنها عامل نابودنشدن کامل اروپا بود.
•    قرون‌وسطی :
شروع قرون‌وسطی را حدود سال ۵۰۰م. مصادف با سقوط روم و پایان آن را سقوط قسطنطنیه در ۱۴۵۳م. و با کشف آمریکا در ۱۴۹۲م. می‌دانند. اغلب تاریخ‌نویسان ۵۰۰ سال ابتدایی قرون‌وسطی را سده‌های تاریک می‌دانند. البته برخی هم با این نظر مخالف‌اند.
حدود سال ۵۰۰م. کلیسا موفق شد با همکاری پادشاهان بربر، ثبات نسبی‌ای را در کل اروپا حاکم کند. جنگ‌ها تمام شد. مسیحیت دین اصلی اروپا شد. آموزه‌های این دین برنامه عملی زندگی مردم گردید. علم، تمدن و معماری مسیحی گسترش‌یافته و مردم تلاش می‌کردند زندگی خود را طبق تعالیم حضرت مسیح تنظیم کنند. در اثر جنگ‌های طولانی و غارت‌های پیاپی، تجارت از بین رفته بود. تعالیم دینی کاربر روی زمین را مقدس می‌شمرد. از آن جا که کلیسا دارای زمین‌های وقفی فراوانی شده بود و کار برای کلیسا علاوه بر تأمین معاش دارای ارزش و ثواب اخروی بود، گروه زیادی از مردم با کاربر روی این زمین‌ها به کشاورزی می‌پرداختند. دراین‌بین تعداد کشیش‌ها یا اشرف‌زادگان در مقایسه با مردم عادی بسیار کم بود. البته طی این مدت زمین‌داران بزرگی به وجود آمدند که باتوجه‌به قوانین خاص ارثی، از قطعه‌قطعه‌شدن زمین‌هایشان جلوگیری می‌کردند. مردم دنیا را پلی ویران شدنی برای رسیدن به آخرت می‌دانستند که ارزش رسیدگی و آباد - شدن ندارد. تجارت را عامل افزایش ثروت می‌دیدند و البته این افزایش را هم موجب فساد دنیا و آخرت. ساده‌زیستی، مثل مسیح (ع) ارزشی بی‌نظیر بود. البته در نگاهشان به ازدواج تغییرات و تعدیل‌هایی صورت‌گرفته بود. کلیسا هم ازدواج را امر مقدسی می‌شمرد و خود متولی برگزاری آن با تشریفات ویژه شده بود؛ هرچند هنوز هم تجرد و دوری از ازدواج امر مقدسی بود و طرف‌داران فراوانی داشت و کشیش‌ها آن را برای خود واجب می‌دانستند.
کشیش‌ها که در صومعه‌ها زندگی می‌کردند، الگوی مردم عادی بودند. آن‌ها از صبح زود مشغول به دعا، نیایش، تأمل و تفکر در امر خلقت می‌شدند. صبح یک نوبت عبادت دسته‌جمعی داشتند و بعدازظهرها هم یک نوبت، روحانی با در داخل صومعه کشاورزی می‌کردند تا قوت لایموتی برای خود دست‌وپا کنند پرخوری و پرخوابی کار بسیار بدی برای آن‌ها بود. شب‌ها هم مطالعه و تفک می‌کردند و زود می‌خوابیدند. اهل جمع‌آوری مال دنیا نبودند. صومعه‌ها و کلیساها نشانی از این دنیای سیاه و ظلمانی بود که باید به حداقل آن قناعت می‌شد. پس بسیار ساده، بدون زرق‌وبرق و معمولاً تاریک و نمور بود. دیوارهایش سنگی یا خشتی بود و زیور و زینتی نداشت. فقط در بعضی از کلیساها عکس یا مجسمه‌ای از حضرت مسیح وجود داشت و البته در بسیاری این هم مرسوم نبود. راهبان و راهبه‌ها جدا بودند و هیچ‌وقت هم ازدواج نمی‌کردند. کشیش‌ها و راهبان کارهای سخت می‌کردند و بسیار اهل روزه‌داری بودند. شب‌ها روی خاک می‌خوابیدند و حتی زیر سقف هم نبودند. سعی می‌کردند جواب هر مسئله‌ای را در کتب مقدس پیدا کنند و البته پاسخگوی خواسته‌ها و پرسش‌های ساده و صریح بودند. شرح‌حال‌نویسی بزرگان راهب و اهل ریاضت، در این سال‌ها رایج بود. بسیاری از اهل ریاضت در پیروی از مسیح (علیه‌السلام) به مسافرت‌های طولانی می‌رفتند و دین را تبلیغ می‌کردند. آن‌ها حتی ماندن در صومعه را نوعی تعلق می‌دانستند. کشیش‌ها با این نوع زندگی الگوی مردم عادی کوچه و بازار بودند. مصرف در حداقل خود بود و هرکس به هرچه داشت راضی بود. به‌تبع آن تجارت هم کم‌رونق بود.
در این سال‌ها که اوضاع آن به‌اختصار بررسی شد، در آن‌سوی عالم اتفاقی افتاد که آینده بشریت را متحول کرد. ۴۰ سال بعد از عام‌الفیل، در سال ۶۱۰م. آخرین پیامبر به رسالت الهی‌اش برگزیده شد. محمد بن عبدالله در سال ۶۲۲م. به مدینه هجرت کرد و در آنجا بنای فرهنگ و تمدن اسلامی را پایه‌گذاری نمود.
رفته‌رفته و با گذشت ۵۰۰ سال از قرون‌وسطی دیگر مردم دغدغه زندگی بر اساس تعالیم مسیح را نداشتند. آرام‌آرام شهرها پرجمعیت‌تر شد و مردم که از کار برای کلیسا و بر روی زمین خسته شده بودند، با رهاکردن زمین‌های کشاورزی در شهرها ساکن شدند. این عده که با فروش محصولات خود در شهرها صاحب ثروت شده بودند، کم‌کم طبقه تازه‌ای را ایجاد کردند که «بورژوا» نامیده می‌شد. شغل اصلی این بورژواها تجارت و صنعت بود و بیشترشان تربیت دینی درستی هم نداشتند.
«بورژواها» به هیچ‌چیز جز «جیب» و منافع شخصی‌شان تعهد نداشتند. این طبقه که رباخوار هم شده بودند، به‌تناسب بالارفتن قدرت اقتصادی‌شان، طالب قدرت سیاسی هم بودند. بورژواها برعکس اشراف که اغلب از خانواده‌های سرشناس و اهل علم بودند، کاسب مسلک بوده، لاقیدی و بی‌بندوباری مذهبی عجیبی داشتند و لاقیدی آن‌ها آرام‌آرام به بقیه طبقات هم سرایت کرد. در این دوران ثروت بار دیگر به ارزش تبدیل و تجملات و اثاثیه در خانه‌ها فراوان شد و [شیوه] آرایه¬گری  داخل خانه‌ها کاملاً تغییر کرد. کلیساها هم برای‌آنکه از این قافله عقب نمانند، به سبک روم شرقی بسیار مجلل و پرشکوه ساخته می‌شدند.
دیگر راهبان صومعه الگوی جامعه نبودند، بلکه بورژواها که همگی کاسب مسلک بودند، به‌عنوان الگو و «فرد نمونه» جامعه معرفی می‌شدند. شهرها بزرگ شده و جمعیتشان گاهی تا حدود یک میلیون نفر هم می‌رسید. تنوع‌طلبی از مهم‌ترین مشخصات افراد این جامعه شد. تنوع‌طلبی باعث مصرف بیش‌تر می‌شد و مصرف بیش‌تر جز با افزایش تولید و صرف نیروی کار بیش‌تر، ممکن نبود. این دور تکراری باعث رونق صنعت و ایجاد کارگاه‌های بزرگ‌تر می‌شد. شاید ریشه استعمار در قرن‌های بعد و جست‌وجو برای پیداکردن منابع طبیعی و انسانی را باید در این سال‌ها جست‌وجو کرد. مصرف و تنوع غذایی مردم زیاد شد. تولید و مصرف لباس هم روزبه‌روز افزایش می‌یافت.
بسیاری از این بورژواها به دربار پادشاهان راه پیدا کردند. تضاد منافع و قدرت‌طلبی بار دیگر باعث جنگ در اروپا شد. جنگ‌ها هزینه داشتند و بورژواها با قبول این هزینه‌ها بر نفوذ سیاسی و البته ثروت خود می‌افزودند. مردم آرام‌آرام از طبیعت دور شدند و شهرهایی با کوچه‌های تنگ و کارگاه‌های فراوان ایجاد شد. تعداد روحانیون و کشیش‌ها بسیار زیاد شدند؛ ولی اکثر آن‌ها «بی‌سواد» بودند و حتی نمی‌توانستند متن لاتین را از رو بخوانند.
ورود ثروت به کلیسا آرام‌آرام روح دنیاطلبی و زیاده‌خواهی را در روحانیون مسیحی برانگیخت. در آن زمان بسیاری از زمین‌های اروپا متعلق به کلیسا بود و حتی برخی ایالات، به ایالت‌های پاپی معروف شده بودند، کلیسا دنبال افزایش قدرت خود بود. زمین‌داران هم‌زمین‌های خود را به اسقف‌هایی می‌فروختند که در قضاوت‌ها به نفع ایشان حکم بدهند.
دین وسیله‌ای برای معامله شده بود. اربابان در انتخاب اسقف‌های منطقه‌شان اعمال‌نفوذ می‌کردند. بسیاری از اسقف‌ها دیگر خودشان ارباب (سینیور) شده بودند. اسقف‌ها علی‌رغم تعالیم کلیسا ازدواج می‌کردند و این قانون وراثت را در خانواده آن‌ها جاری می‌کرد. به‌این‌ترتیب ثروت کلیسایی کشیش‌ها بدون درنظرگرفتن صلاحیت‌ها، به اقوامشان منتقل می‌شد. به‌وجودآمدن تجارت‌خانه‌هایی بزرگ در شهرها و زندگی‌های پرزرق‌وبرق تجاری، از ویژگی‌های اقتصادی این دوره است و دیگر از اقتصاد کشاورزی اثری به جا نماند. اما مهم‌ترین اتفاق این دوران را باید بازگشت دوباره به اقتصاد پولی عنوان کرد که البته عامل اصلی آن هم یهودی‌ها بودند. یهودی‌ها در بین مسیحی‌ها محبوبیت نداشتند. مسیحی‌ها آن‌ها را عامل شهادت حضرت مسیح می‌دانستند. یهودی‌ها به‌صورت دسته‌جمعی در شهرهای اطراف دریای مدیترانه ساکن شده و به دادوستد و به‌ویژه تجارت ادویه و ابریشم مشغول بودند. در دوره شارلمانی (۸۰۰م. به بعد) واژه‌های یهودی و بازرگان مترادف هم استفاده می‌شد. اولین صراف‌ها (کسانی که واحدهای مختلف پولی را تبدیل می‌کنند) یهودی‌ها بودند. معمل اصلی یهودی‌ها در این سال‌ها دادن وام و گرفتن ربا بود. آن‌ها بهره‌های بسیار تأمین می‌گرفتند و عملاً بسیاری از نقدینگی جامعه در دست آن‌ها بود، به صورتی که حتی به پادشاهان برای جنگ وام می‌دادند.  
البته به‌طورکلی می‌توان گفت که با گذشت زمان، روزبه‌روز بر قدرت پادشاهان افزوده می‌شد تا جایی که در برخی موارد پاپ با نظر پادشاهان مشخص می‌شد و اختلافات زیادی در این دوره بین کلیسا و پادشاهان رخ داد.
مهم‌ترین تحولات سیاسی در ۵۰۰ سال دوم را می‌توان در چهار مورد تقسیم‌بندی کرد:
1. قدرت‌گرفتن مستقل شاهان
2.حرکت از فئودالی (زمین‌داری) و خرده‌مالکی (هر زمین‌داری، پادشاه ملک خود است)، به تشکیل حکومت مرکزی و درک مفاهیمی مثل دولت، ملت و…
3. استقرار پادشاهان در مراکز و گرفتن مالیات بیشتر
4. کم‌شدن محسوس قدرت سیاسی پاپ در مقابل پادشاهان
در این زمان دو فرقه مهم واقع‌گرایان (رئالیست‌ها) و نام گرایان (نامونالیست‌ها) به وجود آمدند که به بحث‌های مفصلی در مورد وجود واقعیت و معرفت نسبت به آن پرداختند. واقع‌گرایان معتقد بودند آن چه وجود واقعی دارد، شیء است؛ مثلاً هروقت به اسب توجه می‌کنیم، در واقع مفهوم اسب دارای اصالت است. در مقابل نام گرایان مفاهیم را واژه‌های کمی یا «نام» می‌دانستند و معتقد بودند فقط مصادیق و اشیا جزئی حقیقت دارند و مفاهیم کلی ساخته انسان و بی‌ارزش هستند. توجه دارید که این مباحث به جز در یونان و بعدها در روم و آن هم در زمان افلاطون و ارسطو رونقی نداشتند. این آغاز رویکرد دانشمندان جدید به روم قدیم بود. این مباحث باعث واکنش کلیسا شد. در واقع فلسفه یونان سؤالاتی را مطرح کرد که کلیسا خود را برای پاسخ‌دادن به آن‌ها موظف می‌دانست؛ لذا کشیش‌ها سعی کردند با تلفیق معارف دین و فلسفه یونانی، از آموزه‌ها و تعالیم مسیحیت، دفاعی فلسفی ارائه کنند.
زندگی جدید، نیازهای جدیدی را پیش می‌آورد. کلیسا هر روز در برابر پرسش‌هایی قرار می‌گرفت که در متون دینی برای آن جوابی پیدا نمی‌کرد. در انتهای قرون دیگر کلیسا مرکز علمی نبود و تقریباً علم از کلیساها به دانشگاه‌ها منتقل شد.
در سال ۱۰۹۶م. اتفاق مهمی افتاد و آن شروع جنگ‌های صلیبی بود که حدود ۱۰۰ سال به‌صورت پراکنده ادامه پیدا کرد. انگیزه شروع این جنگ‌ها، انگیزه‌ای مذهبی بود. جنگ با هدف فتح اورشلیم (بیت‌المقدس) و قسطنطنیه شروع شد؛ اما خونریزی‌ها به دلایل دیگری ادامه پیدا کرد. کسب غنایم از سرزمین‌های متمدن مسلمین و به‌دست‌آوردن قدرت، از جمله مهم‌ترین این دلایل بود. اگرچه از نظر نظامی این جنگ‌ها بدون دست آورد خاصی برای غربی‌ها تمام شد؛ ولی آثار فراوان و شگفت این دوران، هنوز هم در اروپا باقی است. بعدازاین جنگ‌ها بود که بسیاری از سربازان به تاجران ابریشم و ادویه و پارچه تبدیل شدند.
مسیحی‌ها هر بار که موفق به اشغال فلسطین می‌شدند، مسلمانان را قتل‌عام و اموالشان را غارت می‌کردند. زیارت بیت‌المقدس هم محدود و بسیار سخت می‌شد. دراین‌بین بسیاری از اشراف مسیحی به فلسطین مهاجرت کردند. مخصوصاً پسران کوچک خانواده‌های اشراف که طبق قانون ارث و برای تقسیم‌نشدن اراضی چیزی به آن‌ها نمی‌رسید، برای تصاحب زمین‌های جدید به فلسطین مهاجرت می‌کردند. در سال ۱۱۴۴م. (۵۳۹ ه. ق) بار دیگر مسلمانان بسیاری از سرزمین‌های آدسا را تصرف کردند.
بعد از جنگ‌های صلیبی، تجارت دوباره رونق گرفت. رونق تجارت در بین مردمی که هنوز مالیات‌های خود را به کلیسا پرداخت می‌کردند، سودهای کلانی را عاید کلیسا کرد و بسیاری از کشیش‌ها متمول و پول‌دار شدند. زمین‌های زیادی هم وقف کلیسا شد و عده‌ای از کشیش‌ها و اسقف‌ها در سیاست پرنفوذ و باقدرت شدند. از طرفی پادشاهان هم میل به استقلال پیدا کردند و نمی‌خواستند نوکر حلقه‌به‌گوشی برای کلیسا باشند.
زندگی مرفه دیگر برای کشیش‌ها ننگ نبود و بسیاری از آن‌ها در خانه‌های مجلل زندگی می‌کردند. اختلافات کلیسای روم با کلیسای قسطنطنیه بالا گرفت. ورقه‌های مختلف مشکل جدیدی بود که کلیسا با آن مواجه شده بود.
با ایجاد شهرها، الگوی موفقی برای کلیساها ارائه شد. شهرسازی نوین، دیگر کلیسا محور (مرکز بودن کلیسا) شکل نگرفته بود و به عبارتی کلیسا نمی‌دانست چه‌طور باید در شهرها حاضر شود تا مؤثر باشد، قبل از این تمامی مراکز جمعت بر مبنای کلیسا محوری ساخته می‌شد. اما بالاخره این کلیساها بودند که شهر شدند و شهرها هیچ‌وقت کلیسایی نشدند. هم‌نشینی کلیساییان با دانشگاهیان اثرات مخربی بر اندیشه کشیش‌ها و به‌تبع آن مسیحیت داشت و به‌سرعت انحراف در کلیساها افزود.