نمونههایی از وجود فساد و بیعدالتی در خاندان پهلوی:
1) محمدرضا پهلوی
محمدرضا پهلوی با وجود این که ثروت و دارایی فراوانی داشت، از دریافت رشوه و حقالعملکاری - و لو اندک - هم دریغ نمیکرد. ابوالحسن ابتهاج - مدیرعامل سازمان برنامهوبودجه در دوران شاه - در خاطرات خود مینویسد:
«در تهران همه میدانند که راه موفقیت در معاملات، از طریق جلب حمایت او [شاه] است؛ آن هم بهوسیله دلالهایی که حُسن شهرتشان قابلبحث است و بدین ترتیب به تقاضای آنها اولویت داده میشود. در این نوع موارد، منافع سلطنتی معمولاً به طور محرمانه تأمین میشود و شاه بهوسیله اشخاص و نوکرهایی که به آنها اطمینان دارد، عمل میکند. از آن جمله میتوان به بهبهانیان یا اعضای خانوادهاش اشاره کرد که آنها هم به نوبه خود، استفاده میبرند. تعداد روایتهای رشوهگیری مستقیم و غیرمستقیم اعلیحضرت یا مقربین و فامیل او به حدی زیاد است که دیگر نادیدهگرفتن آن غیرممکن است. متأسفانه دستهای شاه بهاحتمالقوی آلوده است» (مفاسد خاندان پهلوی، صص ۸۶-۸۵).
محمدرضا شاه در موارد عدیده از جمله در خرید تسلیحات رشوه دریافت میکرد و از سوی دیگر با تحریف مقدار فروش و قیمت نفت به ثروت شخصی خود میافزود. شاه حتی از دریافت مساعده ماهانه نیز هیچ ابایی نداشت و با دریافت رشوه، فعالیت قاچاقچیان را هم تسهیل میکرد. در این باره در «گزارش اطلاعات داخلی» به تاریخ ۲۷ مرداد ۱۳۳۷ آمده است:
«یکی از افسران مأمور وزارت گمرکات و انحصارات اظهار داشته که: در حال حاضر آقای سرتیپ [علیاکبر] ضرغام وزیر آن وزارتخانه ماهیانه مبلغ ۳۰۰۰۰۰۰ ریال به اعلیحضرت همایون شاهنشاه میپردازد.
افسر مزبور اضافه نموده که در حال حاضر مأمورین وزارتخانه مزبور شخصاً اقدام به واردکردن کالای قاچاق از خارج نموده بهطوریکه در قسمت جنوب واردکردن قاچاق برای قاچاقچیان نفعی ندارد. زیرا مشابه همان کالا توسط مأمورین گمرک به قیمت ارزانتر در دسترس مشتریان و خریداران قرار میگیرد».
بر اساس یک گزارش «خیلی محرمانه» شاه از یک شرکت نفتی ایتالیایی نیز مبلغ شش میلیون دلار رشوه دریافت کرده بود و افشای این مسئله در محافل سیاسی اروپایی برای شاه افتضاح به بار آورد. در این سند آمده است:
«کِینژاد نماینده سابق مجلس اظهار داشته: تیمسار زاهدی هنگام توقف در ایران گفته است در بین مطبوعات اروپا و حتی در کلیه محافل سیاسی آنجا شهرت دارد که شرکت ایتالیایی نفت مبلغ ۶ میلیون دلار بهحسابِ والاحضرت ثریا تحویل بانکهای ایتالیا داده بوده است تا بهتدریج بهحسابِ مخصوص مقام شامخ سلطنت ریخته شود؛ ولی والاحضرت ثریا بعد از انجام عمل متارکه حاضر نشدهاند پولهایی که متعلق به مقام شامخ سلطنت بوده و بهحسابِ معظمٌله در بانک به امانت بوده...».
در گزارش خبرنامه اطلاعاتی به تاریخ ۶ شهریور ۱۳۵۶ نیز درباره دریافت رشوه توسط شخص شاه آمده است:
«در پارهای از محافل شهرت یافته که از طرف شرکت ایتالیایی نفت بهمنظور عقد قرارداد با دولت ایران مبلغی در حدود ششصد میلیون ریال به اعلیحضرت همایون شاهنشاه تقدیم گردیده و از این مبلغ یکصد میلیون ریال بین عدهای از نمایندگان مجلسین سنا و شورای ملی و رجال از جمله آقای دکتر اقبال تقسیم [شده است] ولی سناتور جمال امامی بهعنوان اعتراض به کمی مبلغ از قبول آن خودداری نموده است».
روزنامه نیویورکتایمز در شماره مورخ ۲۶ اکتبر ۱۹۷۷، فاش کرد که در جریان عقد قرارداد برای فروش مقداری نفت از سوی شرکت نفت ایران به دو شرکت آمریکایی Howard Fuel Corp و Humble Oil and Refinnig مبلغ چهل میلیون دلار از سوی نمایندگان این شرکتها بهحساب شخصی شاه در بانک سوئیس واریز شده است.
محمدرضا پهلوی همچنین در انعقاد قراردادهای مختلف نیز رشوهها و امتیازاتی دریافت میکرد. مثلاً در یک مورد، شاه بر سر انعقاد یک قرارداد عمرانی با شرکتی انگلیسی رشوه کلانی دریافت کرده بود. ساواک در ۷ خرداد ۱۳۳۸ طی یک گزارش «خیلی محرمانه» در این باره خبر داد:
«دو نفر از کارمندان عالیرتبه شهرداری میگفتند پس از مراجعت اعلیحضرت همایون شاهنشاه و برکناری تیمسار سپهبد باتمانقلیج از رأس وزارت کشور مجدداً موضوع احداث جاده سوم موردنظر قرار گرفته و شاهنشاه با یک شرکت انگلیسی در این مورد وارد مذاکره شدهاند و قرار گردیده که شهرداری تهران برای حفظ اصول ظاهری، کشیدن جاده را به مزایده گذارده و پس از مطالعه پیشنهادها، شرکت انگلیسی مذکور برنده اعلام [شود] و در قبال این امتیازات مبلغی در حدود ۸۰ میلیون تومان به شخص اول مملکت پرداخت [شود] و ۳۰ الی ۵۰ هزار متر از زمینهای مرغوب کنار جاده سوم نیز برای تأسیس یک هتل درجه اول در اختیار مؤسسه بنیاد پهلوی گذارده شود».
جالب این که به هنگام عقد قراردادهای تسلیحاتی نیز مبلغ قابلتوجهی وارد حسابهای شخصی شاه میشد. حسین فردوست - دوست و مشاور شاه و رئیسدفتر ویژه اطلاعات شاهنشاهی - با اشاره به دریافت رشوه توسط شاه در معاملات تسلیحاتی میگوید: در سفارشهای تسلیحاتی از آمریکا «محمدرضا حقوحساب کلانی به طور جداگانه دریافت میداشت» (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۱، ص ۲۲۰).
احمدعلی مسعود انصاری از کارگزاران نظام پهلوی که بهخاطر ارتباط فامیلی با فرح، قبل و بعد از سقوط شاه، مرتب با محمدرضا دیدار و مراوده داشت، دراینرابطه میگوید:
«شاه عقیده داشت که گرفتن حقالعمل برای او قانونی بوده و مجاز است. بارها من و آقای اردشیر زاهدی در تبعید با شاه بحث کرده بودیم که این نوع برداشت ایشان درست نیست؛ ولی ایشان قبول نمیکرد. دو ماه قبل از فوت شاه در قاهره با او و خانم دکتر لوسا پیرنیا بر سر میز ناهار نشسته بودیم. شاه گفت: احمد! خدا را شکر که کسی به من فحش نمیدهد. در جوابش گفتم: اختیار دارید؛ پس دارند به من فحش میدهند؟ او از من خواست که به او بگویم دربارهاش چه گفته میشود... به شاه گفتم که میگویند شما دزد بودید. او جواب داد که گرفتن حقالعمل برای او طبق قوانین سوئیس مجاز است!» (پس از سقوط؛ سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی، ص ۱۷۴) .
علاوه بر این بر اساس یک سند جالبتوجه، محمدرضا پهلوی به طور سالانه از سران آمریکا پول دریافت میکرده است. در تاریخ ۱۴ فوریه ۱۹۷۹ (۲۵ بهمن ۱۳۵۷) جلسه کارگروههای فرعی مشترک سنای آمریکا با هدف بررسی رخدادهای ایران برگزار شد. در این جلسه «جوزف آدابو» رئیس کارگروه فرعی دفاع گفت: «با شدتگرفتن ناآرامیهای ایران، آیا درباره این واقعیت که شاه حقوقبگیر ایالات متحده بوده است و سالانه یک میلیون دلار به او پرداختهایم سروصدایی از سوی شورشیان شنیده شده است؟ همچنین آیا این موضوع در شعارهای آنها مورداستفاده قرار گرفته است؟» هرچند در آن زمان پاسخِ مقامات آمریکایی به این سؤال منفی بود؛ اما سالها بعد این حقیقت برملا شد و رسوایی دیگری برای محمدرضا پهلوی به ارمغان آورد (جنبش ملیشدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ص ۴۸۵).
۲) شمس پهلوی
شمس پهلوی، بزرگترین خواهر تنی محمدرضا پهلوی باتوجهبه نفوذی که بر روی برادرش داشت توانست در دوران سلطنت وی چندین مسئولیت برای خود دستوپا کند و از قبل این عناوین نیز به مالاندوزی و خوشگذرانی بپردازد. وی علاوه بر سوءاستفاده از اموال دولتی برای منافع شخصی خود، به همراه همسر و فرزندانش صاحب و یا سهامدار عمده چندین مؤسسه اقتصادی از جمله: شرکت پرشیان متال فورمز، شرکت صنعتی آلوم شارس، شرکت ساختمانی فرامین، شرکت شهر صنعتی کوروش، شرکت ساختمانی و مهندسی مهرشهر و... بودند (مفاسد خاندان پهلوی، ص ۶۸).
همسر دوم شمس یعنی مهرداد پهلبد نیز از موقعیت خود بهترین بهره را برد و در سال ۱۳۳۰ به معاونت وزارت فرهنگ و ریاست اداره کل هنرهای زیبا و سپس در سال ۱۳۴۳ در کابینه حسنعلی منصور به وزارت فرهنگ و هنر منصوب شد و تا سقوط رژیم پهلوی در این سمت باقی ماند.
یکی از راهکارهای خاندان پهلوی برای فرار از پرداخت مالیات تصویب قوانین مربوط به معافیت مالیاتی در مجلس شورای ملی و توسط هیئت وزیران بود (مفاسد خاندان پهلوی، صص ۴۲۵-۴۲۶). چنین معافیتی شامل بسیاری از اقلام وارداتی، از کوچکترین وسایل مانند لوازم آرایشی تا گرانترین وسایل همانند اتومبیل و... میشد.
بهرغم ثروت هنگفت، شمس برای کسب درآمد بیشتر دست به هر عمل زشتی میزد. «فریده دیبا»، مادر فرح در خاطرات خود ضمن اینکه از زندگی مرفه شمس و مشارکت وی با سرمایهداران بزرگ از جمله حبیبالله ثابت پاسال، حبیب القانیان، هژبر یزدانی، محمود خیامی و... صحبت میکند درباره فسادهای مالی دیگر شمس میگوید: «عمل زشتی که شمس انجام میداد، گرفتن مبالغ هنگفت از واردکنندگان اشیای گرانبها، طلا، جواهر و کالاهای پرقیمت بود. سرمایهداران به او باج میدادند و در مقابل، کالاهای خود را بهعنوان دربار شاهنشاهی وارد مملکت میکردند و از هرگونه بازرسی و مالیات معاف میشدند». وی همچنین درباره قاچاق اشیای تاریخی ایران به خارج از کشور توسط شمس و اشرف میگوید: «فرح که بیشتر از من به مسائل محرمانه واقف بود میگفت این دو خواهر [شمس و اشرف] در برابر دریافت پولهای کلان اجازه میدهند صادرکنندگان حتی اشیای عتیقه و غیر قابل ارزشگذاری و میراثفرهنگی و ملی کشور را در بستهبندیهای منقوش به مهر دربار شاهنشاهی بدون هیچگونه وارسی به خارج بفرستند» (دخترم فرح، ص ۲۶۱).
زمینخواری میراثی از رضاخان به فرزندانش بود. شمس پهلوی نیز همچون پدر و خانوادهاش زمینهایی را تصاحب کرده بود که یا متعلق به مردم و رعایا بود و یا ملکی بود که بدون پرداخت وجه آنها را از دولت گرفته بود.
از آن جمله زمینهایی که در اختیار شمس قرار گرفت روستایی به نام «شور قشلاق» که بعدها به مهرشهر تغییر نام داد بود. شمس تا قبل از تقسیم اراضی در سال ۴۱، سه هزار هکتار از اراضی مهرشهر را در تملک خود داشت. پس از اصلاحات ارضی یکسوم آن را به روستائیان فروخت و مابقی که مرغوبترین زمینهای آن ناحیه نیز به حساب میآمدند در تملک خود نگاه داشت و در قسمتی از آن کاخ معروف خود به نام مروارید را با بیش از ۱۱۰ هکتار زیربنا احداث کرد و بقیه زمین را نیز بهتدریج به فروش رساند. سود حاصل از این خریدوفروش بسیار بالابود بهطوریکه تنها در سال ۱۳۵۰، ۸۰۰ میلیون تومان عاید شمس شد (زنان دربار به روایت اسناد ساواک، کتاب چهارم، ص ۱۷).
شمس همچنین با اعمالنفوذ مسیر بزرگراه تهران - کرج را منحرف کرد تا از وسط املاکش بگذرد تا بدین شکل بتواند زمینهای خود را به بهایی چندبرابر نرخ معمول به خریداران سرشناس بفروشد (سقوط شاه، ص ۱۴۶). اینگونه فعالیتهای شمس پهلوی باعث اعتراض شدید مردم شد. بهطوریکه ساواک گزارش داد: «این عمل بهقدری در بین خریداران زمین و سایرین که از این موضوع بااطلاع هستند عکسالعمل بدی ایجاد نموده که حد و حسابی ندارد و باعث سلب ایمان و اعتماد مردم از اعضای خاندان سلطنتی شده است و حتی در محافل بهعنوان کلاهبرداری از این معامله یاد میشود» (زنان دربار به روایت اسناد ساواک، کتاب چهارم، ص ۱۸).
۳) اشرف پهلوی
اشرف پهلوی در مقطعی نایبرئیس کارگروه ملی مبارزه با بیسوادی، رئیس سازمان زنان ایران و نایبرئیس سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی بود و در اواخر دوره پهلوی به نمایندگی ایران در کارگروه حقوق بشر ســازمان ملل رسیده بود. اشرف ریاست کارگروه مشــورتی اجلاس بینالمللی زن در ســال ۱۹۷۵ را برعهده داشت و برای سالها فرستاده ویژه محمدرضا شاه محسوب میشد. علاوه بر همه اینها بهواسطه قدرت فوقالعاده و لابیهای پشت پرده به نامزدی دبیرکلی سازمان ملل نیز دستیافته بود.
اقدامات سیاسی اشرف پهلوی و موضوع گیری و پُستهای سیاسی او همگی نشان از این واقعیت داشت که مدیریت امور زنان و تکمیل طرح استعماری کشف حجاب رضاخان یکی از دغدغههای اصلی او بوده است. این در حالی است که او خود را از مدافعان اصلی حقوق زنان در ایران میدانست.
اشرف از اولین کسانی بود که با پروژه کشف حجاب رضاخان بدون حجاب ظاهر شده بود و این راه را تا آخرین لحظات عمر خود نیز حفظ کرده بود. در این راستا نشریات فراوانی برای تبلیغ فرهنگ زنان غربی تحت حمایت او منتشر شد که مهمترین آن مجله عالم زنان بود. اما وقوع انقلاب اسلامی و مشاهده انبوه حضور زنان چادرپوش صحنهای بود که به تعبیر خود او، تمام امیدهایش را نقشبرآب کرد.
همه اینها در حالی بود که در دوره سلطنت رضاخان پهلوی نقشی به جز شوهرداری برای او تعریف نشده بود. اشرف در این دوره اجازه تحصیلات دانشگاهی نداشت و زبان فرانسه را بهواسطه مادام ارفع در خانه فراگرفته بود؛ اما سقوط رضاخان و تبعید او از ایران آغازی بر قدرتگیری اشرف بود.
با حذف رضاخان از عرصه سیاست ایران، اشرف پهلوی وارد میدان سیاست شد، سمتهای بسیاری بالایی را در دست گرفت، سفرهای بسیاری انجام داد و قدرت مخفی بسیاری برای خود دستوپا کرد. او در ۶ اردیبهشت ۱۳۲۶ به ریاست سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی که پایگاهی برای جمعآوری پول و ثروت بود منصوب شد و تا قبل از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با تشکیل جلسات متعدد به مشاور محمدرضا شاه تبدیل شده بود. در این دوره شاه تحت نفوذ اشرف قرار داشت و افراد سرشناسی همچون علی سهیلی، عبدالحسین هژیر و سپهبد علی رزمآرا از دستیاران و تابعان محض اشرف بودند.
انتصاب عبدالحسین هژیر به نخستوزیری که از دوستان صمیمی اشرف محسوب میشد؛ با حمایت و پشتیبانی وی صورت گرفت. در مقابل، هژیر به اشرف کمک کرد تا سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی را تأسیس کند، سازمانی که عامل نفوذ اشرف در تمامی شئون کشور شد.
قدرتگیری اشرف در عرصه سیاسی ایران به صورتی بود که در طول بیش از ۱۰ سال، اشرف مرکز ثقل و کانون قدرت و منشأ تأثیرگذاری بر تصمیمات شاه بود و همه مقامهای مهم سیاسی حتی وزیران و سفیران با نظر او تعیین و تأیید میشدند. وی شدیداً تشنه قدرت بود و برای بهدستآوردن آن از هیچ عملی رویگردان نبود.
در جریان کسب قدرت هرچه بیشتر، تلاش کرد با برپایی مجالس شبانه که شامل اعمالی همچون میگساری و ورقبازی میشد، شبنشینیهای خود را به مکانی برای تبادل اخبار و اطلاعات سیاسی تبدیل کند و مهمترین مسائل روز در آن محافل حلوفصل میشد.
اشرف بهتدریج در تمامی توطئههای سیاسی و رویدادهای دربار نقش مؤثری به عهده گرفت و با ترتیبدادن دسته و باندی که شامل برخی از وزرای دولت و وکلای مجلس میشد، در مسائل سیاسی کشور دخالت میکرد (زنان ذینفوذ در خاندان پهلوی، نشر نامک، صص ۱۳۶-۱۳۴). اوضاع سیاسی کشور در دوران رژیم پهلوی دوم بهگونهای بود که هر کسی میخواست به جایی برسد و یا خواهان پُست و مقامی بود، بایستی مورد تأیید اشرف قرار میگرفت. اشرف خود در مورد انتخاب نمایندگان مجلس ملی اظهار داشته است:
«کسی که نامزد نمایندگی مجلس میشد برای انتخابشدن حتماً باید از ثروت یا روابطی با پشتوانه قوی برخوردار میبود. در شهرهای بزرگ این امکان وجود داشت که فردی به اتکای تحصیلات، شخصیت یا افکار سیاسیاش به نمایندگی انتخاب شود؛ اما در ولایات که تودههای مردم روحاً و جسماً از اتفاقات تهران دور و برکنار بودند؛ رأیها اغلب با پول یا با اعمالنفوذ خریده میشدند» (چهرههایی در یک آیینه، ص ۱۵۵).
اشرف همچون مادرش تاجالملوک در صحنة سیاسی کشور فعالیت داشت. با روی کار آمدن مصدق، دخالت اشرف در امور کشور افزایش یافت، وی در انتخابات دورة شانزدهم مجلس شورا تعدادی از وکلای مورد تأیید خود را وارد مجلس کرد. این عده در مجلس اقلیتی را تشکیل دادند که به کارشکنی در برابر اقدامات دکتر مصدق میپرداختند. یاران اشرف با همراهی سایر مخالفان دولت در مجلس اغتشاش میکردند و علاوه بر هتاکی، وزرا را مورد ضرب و شتم قرار میدادند.
تلاشهای اشرف و همدستانش یکی از عوامل مهم کودتای سال ۳۲ بر ضد مصدق بود که پس از آن دوباره قدرت به شاه رسید و خانوادة وی نیز به نفوذ و دخالت هرچه بیشتر در ارکان رژیم ادامه دادند.
نفوذ قدرت اشرف در کشور موجب شده بود که نزدیکان وی نیز بتوانند، با استفاده از این موقعیت بر مراکز اقتصادی و فرهنگی کشور پنجه افکنند و علاوه بر تخریب آنها برای بهدستآوردن سود بیشتر تلاش کنند. از جملة این افراد، همسر سوم اشرف، مهدی بوشهری بود که بیست سال از همسرش کوچکتر بود. وی در مدت کوتاه زناشویی توانست با استفاده از جایگاه سیاسی اشرف به منافع مالی بیحد و حصری دست یابد.
در یکی از اسناد ساواک که در سال ۱۳۳۹ تهیه شده، آمده است: «والاحضرت اشرف پهلوی قصد دارد با آقای احمد مهبد، مشاور عالی دربار شاهنشاهی ازدواج کند و پس از ازدواج پُست وزارت دربار شاهنشاهی به مشارٌالیه واگذار شود» (بایگانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سند شمارة ۴۰۶۰۵۶).
گاهی در بین رقبای زن دربار، جنگ قدرت به وجود میآمد. در یک مورد، جنگ قدرت بین اشرف و فرح زمانی درگرفت که آن دو بر سر تعیین وزیر علوم و آموزش عالی مدتها در کشمکش بودند. مجید رهنما که در کابینه هویدا به سفارش اشرف و نزدیکیاش به نخستوزیر به پُست وزارت علوم منصوب شده بود، با دخالت فرح و بهمنظور ضربهزدن به اشرف از کابینه کنار گذاشته شد (پس از سقوط، صص ۹۱-۹۰).
سازمان «سیا» در بخشی از گزارش خود راجع به شخصیت اشرف مینویسد:
«... اشرف خواهر دوقلوی شاه یکی از جاهطلبترین و مهمترین حامیان شاه و مهمترین یاران او در طول سالهای مدید سلطنتش بوده است...».
این خصوصیات، بهخصوص در دورهای ضعف شاه، نمایان میشود. به همین علت سفارت آمریکا در سال ۱۹۵۱ گفته بود: «... اشرف عزم راسخ و بیرحمانه پدرش را دارد...».
اشرف پهلوی در دهه ۱۳۲۰، بهنوعی زمامدار پشتصحنه و حافظ شیرازه حکومت محمدرضا پهلوی بود. او در سیاست، اقتصاد، فرهنگ و حتی امور اجتماعی جامعه ایران دخالت داشت. تأسیس نمایشگاههای مد بانوان، فراخواندن مانکنها به ایران، راهاندازی قمارخانهها و کازینوهای سلطنتی بابلسر و رامسر، احضار پزشکان برجسته اروپائی برای جراحیهای پلاستیکی به روی چهره خانمهای موردنظر دربار از جمله اقدامات اشرف در سالهای دهه ۱۳۲۰ بود. در این مدت اشرف به روزنامهنگاران، شاعران و روشنفکران نزدیک شد و با آنان جلسات و مجالس مشترک هفتگی ترتیب داد.
اما در دوران قدرتگرفتن مصدق، تبعید اشرف به اروپا به دستور مصدق و قطع ارز موردنیاز وی، لطمه بزرگی برای او بود. اشرف برای اولینبار مجبور شد تا برای تأمین مخارج روزمره مایملک خود را بفروشد. او تنها از محل فروش لباسها و عتیقهجات همراه خود ۳۰ میلیون فرانک به دست آورد.
اشرف اواخر ۱۳۳۲ به ایران بازگشت و فعالیتهای قبلیاش را از سر گرفت. گردآوری ثروت از راههای نامشروع، گرفتن درصدانه ، زدوبند با شرکتهای خارجی و سوءاستفادههای گسترده مالی، تشکیل محافل شبانه و روابط گسترده نامشروع از اقدامات عادی اشرف پس از بازگشت به تهران بود.
در دو دهه آخر عمر سیاسی حکومت پهلوی، اشرف یکی از مهمترین وزنههای اقتدار آمریکا در ایران شد. او که در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خود با شبکه مأمورین «سیا» در ایران همکاری کرد، توانست بهتدریج روابط خود را با «سیا» و رجال و سیاستمداران آمریکائی تقویت کند و سفرهای متعدد اشرف به آمریکا در طول دهه چهل سبب تحکیم روابط تهران واشنگتن شد.
• نمونههایی از بیکفایتیهای سیاسی در حکومت پهلوی :
الف) جدایی بحرین
یکی از مهمترین وقایع دوران پهلوی دوم که اساساً نهتنها استقلال عملی ایران را نقض کرد؛ بلکه پا را فراتر هم گذاشت و موجب جدایی بخش مهمی از خاک ایران شد ماجرای جدایی جزیره بحرین از ایران است. اتفاقی که در بسیاری از متون بهعنوان تلخترین و مهمترین اتفاق حاکمیتی - جغرافیایی نامبرده میشود و ازآنجاییکه یک کشور خارجی عامل اصلی این اتفاق بود بهعنوان یک توطئه طراحی شده و نظامیافته در افکار عمومی بهحساب میآید.
بحرین که از دیرباز و حتی پیش از اسلام جزءلاینفک ایران محسوب میشد، در نگاه انگلیسیها بسیار خوش درخشیده بود و سالها سیطره خود را بر این گوشه از خاک وطنمان انداخته بودند. در همه اسناد و متنهایی که نهتنها به یکی دو سده اخیر که مربوط به قرنهای گذشته است بحرین بهعنوان جزئی از ایران شناخته شده که تا پیش از حضور انگلیسیها در منطقه به طور تام و تمام ذیل حکومت مرکزی ایران تعریف میشده است. در دوران پهلوی دوم و سلطنت محمدرضا و دقیقاً در آبانماه ۱۳۳۶ که کشور به ۱۴ استان تقسیم شد، عنوان چهاردهمین استان به بحرین اختصاص داده شد و دو کرسی نمایندگی در مجلس شورای ملی برایش در نظر گرفته شده بود. بااینحال خوشرقصی محمدرضا پهلوی مقابل بریتانیا، ۲۳ مرداد ۱۳۵۰، بحرین را از سرزمین مادری جدا کرد!
در سال ۱۳۴۷ انگلستان که پس از ۱۵۰ سال حضور استعماری، آهنگ خروج از خلیجفارس را کرده بود، برای اینکه همزمان با این خروج، منافع استعماریاش را از دست ندهد طرح تشکیل اتحادیهای متشکل از قطر، بحرین و هفت امیرنشین سواحل خلیجفارس (امارات متحده عربی) را ارائه کرد. طرحی که بهراحتی آبخوردن بحرین را جدا از سرزمین مادریاش میخواند. بحرین سالها به دلیل خوشخدمتی به انگلستان بهصورت عملی تحت سیطره ایران نبود؛ شهریور ۱۳۴۵ محمدرضا پهلوی در مصاحبه با روزنامه «گاردین» لندن گفته بود: «بحرین باتوجهبه اینکه ذخایر مروارید در سواحل آن به پایان رسیده است، از نظر ایران اهمیتی ندارد.» ازاینرو آن زمان محمدرضا پهلوی هم که توان مقابله با خواست بریتانیا را نداشت با ژستی دموکراسیخواهانه در دیماه ۱۳۴۷، در دهلینو بیآنکه تلاشی برای حفظ تمامیت ارضی ایران داشته باشد، از احترام به رأی مردم بحرین سخن گفت و تصریح کرد: «چنانچه مردم بحرین علاقهمند به الحاق به کشور من نباشند، ایران ادعای ارضی خود را نسبت به این جزیره پس خواهد گرفت!».
از آن زمان به بعد، قلمفرسایی و سخنان شاه و وابستگان به دربار در خصوص کماهمیتی بحرین از طرفی و حتی کسب منافع بیشمار از طریق خوشخدمتی به اعراب آغاز شد.
ناگفته ریشه تمام این بیارزش خوانیهای جدایی بحرین از ایران را میتوان در سخنرانی محمدرضا پهلوی در جمع کارکنان وزارت امور خارجه (۲۴ دی ۱۳۴۸) جستوجو کرد. شاه در آن دیدار تصریح کرد: «انگلیس این جزیره (بحرین) را به ایران پس نخواهد داد و من نمیتوانم؛ چون دنکیشوت رفتار کنم!».
ازاینرو با تصمیمی ازپیشتعیینشده، همهپرسی از مردم بحرین به نظرخواهی خلاصه شد و ویتوریا سییاردی، با هیئتی به نمایندگی سازمان ملل، از ۲۹ مارس ۱۹۷۰ (۹ فروردین ۱۳۴۹) به مدت ۲۰ روز به بحرین رفت و نظرخواهی از مردم بحرین را آغاز کرد. نظرخواهیای که حتی اسدالله علم نیز به صوری بودن رفراندوم بحرین تأکید کرد و نوشته است: «امشب راجعبه بحرین با یکی از دوستان در منزل خود صحبت میکردیم. باید بگویم وضع نظرخواهی در آنجا خلاف اصول بود، یعنی رفراندوم نبود. سؤال از جمعیتها و باشگاهها و اشخاص مختلف بود.»
سرانجام ۱۰ اردیبهشت ۱۳۴۹، استقلال بحرین در شورای امنیت سازمان ملل مورد تأیید قرار گرفت. تأییدی که حتی اسدالله علم نیز با آنکه بر موافقتش تأکید داشت، در خاطراتش نمیتواند احساس سرافکندگی از جدایی بحرین را کتمان کند و میگوید: «شورای امنیت بهاتفاق، میل مردم بحرین را در داشتن استقلال کامل تصویب کرد. نماینده ایران هم فوری آن را پذیرفت. خندهام گرفته بود؛ گوینده رادیوی تهران طوری با غرور این خبر را میخواند که گویی بحرین را فتح کردهایم!».
مجلس شورای ملی نیز ۲۴ اردیبهشت تنها با چهار مخالف که عضو حزب پانایرانیست بودند - که بعدها مخالفتشان صوری، نمایشی و از سوی دولت دیکتهشده عنوان شد - جدایی بحرین را تأیید کرد. ۲۸ اردیبهشت هم با رأی همه ۶۰ نماینده مجلس سنا، آخرین گام برای جداشدن استان چهاردهم ایران برداشته شد. درنهایت ۲۳ مرداد ۱۳۵۰، بحرین بهصورت رسمی اعلام استقلال کرد و بلافاصله پیام تبریک شاه ایران را نیز دریافت کرد!
ب) رؤیای ملیشدن نفت
از زمان کشف نفت در ایران چندین نوع از قراردادهای نفتی میان ایران و کشورهای خارجی امضا شده است. در اواخر سده ۱۲۰۰ شمسی و سالهای ابتدایی ۱۳۰۰، این قراردادها امتیازی بود، مانند «رویترز» که بر اساس آن خارجیها نفت را کشف و استخراج میکردند و فروش آن را نیز برعهده داشتند و تنها هزینه مختصری به ایران میپرداختند. در سالهای بعد قراردادها اندکی تغییر کرد و از زمان پهلویها با نوع جدید قراردادها اندکی سهم ایران بیشتر شد؛ اما اساس آنچه در قراردادهایی مانند دارسی اتفاق افتاده بود دوباره تکرار میشد. در اسفند ۱۳۲۹ نفت در ایران ملی میشود و انتظار میرود که بعدازاین اتفاق قراردادها بهکلی تغییر کند و سهم عادلانهای از استخراج نفت به دولت و مردم ایران برسد، رویدادی که البته تا زمان انقلاب اسلامی هرگز اتفاق نمیافتد.
تسهیلکننده این مسیر البته کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود که بهکلی آیتالله کاشانی و مصدق را کنار گذاشت و با وجود قانونی که قبلاً تصویب شده بود، دوباره نفت به دامان انگلیسی و شریک تازه آنها یعنی آمریکاییها رفت. در ششم آبان ۱۳۳۳ قراردادی با عنوان کنسرسیوم اصلیترین قرارداد نفتی ایران در آن زمان امضا شد و جایگزین همه ترتیبات قبلی شد. در این زمان کنسرسیومی از شرکتهای خارجی ازیکطرف و شرکت نفت ایران از طرف دیگر پای میز مذاکره نشستند و قراردادی کاملاً یکطرفه را امضا کردند. در کنسرسیوم سهم قابلتوجهی به آمریکاییها رسید به این معنا که پنج شرکت آمریکایی توانستند بهصورت یکسان هرکدام هشت درصد سود ببرند و سرجمع ۴۰ درصد را به خود اختصاص دهند. BP یا همان بریتیشپترولیوم بهتنهایی طرف دیگر ماجرا قرار گرفت و توانست ۴۰ درصد از سود سهم کنسرسیوم از اکتشاف و فروش نفت ایران را به انگلیسیها برساند؛ رویال داچ سل هلندی ۱۴ درصد برداشت و شرکتی از فرانسه نیز ۶ درصد.
علی امینی، وزیر دارایی دولت کودتا از طرف ایران مسئولیت مذاکرات را برعهده داشت، لذا این قرارداد به امینی - پیج معروف شد. در این قرارداد دولت ایران تضمین میکرد که تا ۲۵ سال نفت خود را به این کنسرسیوم بفروشد. در آن برخلاف قانون ملیشدن نفت ایران، باز هم اکتشاف و استخراج و فروش نفت به دست شرکتهای خارجی سپرده شد و تنها سهمی تحت عنوان حقالامتیاز به ایران رسید. طبق این قرارداد بسیاری از مناطق جنوبی کشور از جمله هشت جزیره ایرانی از جمله قشم، خارک، هنگام و هرمز و همچنین حاشیه خط ساحلی به شعاع سه مایل از این جزایر و از سواحل ایران در اختیار کنسرسیوم قرار گرفت و شرکت ملی نفت ایران در برابر کنسرسیوم، تنها بهعنوان مالک حضور داشت و از حقوق و اختیاراتی برخوردار نبود. بعدها و در سالهای پایانی دوره پهلوی یکی دو قرارداد مشابه نیز میان ایران و طرفهای خارجی بسته شد که اساساً تغییری در این فرایند ایجاد نکرد. با این شرایط و پس از انقلاب اسلامی بهکلی این قراردادهای استعماری ملغی شد.